فرعون که دید با هوچی گری های خود نمی تواند موسی را از سخن بازدارد و حربه تهمت هم کارگر نیفتاد، به زور و تهدید متوسل شد و به موسی گفت: «اگر معبودی جز من بگیری (و غیر مرا پرستش کنی) تو را در زمره زندانیان قرار خواهیم داد.» موسی که گویا انتظار همین گفتار را می کشید و می خواست تا دشمن را با منطق نیرومند همیش از غرور و نخوت به زیر آورد و عجز و زبونیش را بر وی آشکار سازد، در این جا دنباله سخن را رها کرد و فرمود: «اگر چه برای تو حجتی آشکار (و معجزه و دلیلی روشن بر صدق مدعای خویش) بیاورم؟» فرعون گفت: «آن را بیاور اگر راست می گویی.»
«قال إن کنت جئت بآیة فأت بها إن کنت من الصادقین؛ [فرعون] گفت اگر معجزه اى آورده اى پس اگر راست مى گويى آن را ارائه بده.» (اعراف/ 106) شرطی که در اول آیه است یعنی جمله «إن کنت جئت بآیة» صدق موسی (ع) را می رساند، برای اینکه اگر واقعا معجزه ای آورده باشد در این ادعایش راست گفته، لیکن شرط در ذیل آیه یعنی جمله «إن کنت من الصادقین» تعریضی است که به وسیله آن اشاره می کند به اینکه وی معتقد به صدق موسی در اینکه آیه ای آورده نبوده، پس کانه گفته است: اگر معجزه ای آورده ای به ما نشان بده، ولی گمان نمی کنم تو در ادعایت راست بگویی، و بنابراین، در آیه شریفه شرط تکرار نشده و هر کدام معنایی جداگانه افاده می کند.
موسی بی درنگ عصای خود را به زمین انداخت و ناگاه به صورت اژدهایی عظیم درآمد. به دنبال آن دست به گریبان برد و چون بیرون آورد، نوری از آن برتافت که شعاعش چشم بینندگان را خیره کرد.
خداوند در قرآن می فرماید: «فألقی عصاه فإذا هی ثعبان مبین؛ پس [موسى] عصايش را افكند و به ناگاه اژدهايى آشكار شد.» (اعراف/ 107) "ثعبان" به معنای مار بسیار بزرگ است، و هیچ منافاتی بین این آیه که معجزه موسی را "ثعبان مبین" خوانده با آیه «فلما رآها تهتز کأنها جان ولی مدبرا و لم یعقب؛ چون آن را همچون مارى ديد كه مىجنبد پشت گردانيد و به عقب بازنگشت.» (نمل/ 10) نیست، برای اینکه گر چه کلمه "جان" در زبان عرب به معنای مار کوچک است، ولیکن باید دانست که این کلمه در آیه ای به کار رفته که مربوط به داستان موسی در شب طور است که در جای دیگر درباره آن فرموده: «فإذا هی حیة تسعی؛ پس ناگهان ماری شد و به راه افتاد.» (طه/ 20) و کلمه "ثعبان مبین" در آیه ای است که مربوط به جریان ملاقات با فرعون است.
«و نزع یده فإذا هی بیضاء للناظرین؛ دستش را بيرون كشيد و به ناگاه آن براى تماشاگران سپيد مى نمود.» (اعراف/ 108) معنای این جمله به قرینه آیه «و اضمم یدک إلی جناحک تخرج بیضاء من غیر سوء؛ و دستت را به زیر بغلت ببر که سفید، بدون علت بیرون آید، این خود معجزه ای دیگر است.» (طه/ 22) و آیه «اسلک یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء؛ دستت را به گریبانت بر، تا سپید بدون علت در آید.» (قصص/ 32) این است که موسی دست خود را از گریبان بیرون کرد. گر چه از اخبار وارده در این باب استفاده می شود که وقتی موسی به منظور اعجاز دست خود را بیرون می کرد و نوری به مانند نور آفتاب از بین انگشتانش می درخشید، ولیکن از آیات قرآنی بیش از این استفاده نمی شود که موسی دست به گریبان خود اندر کرده و وقتی بیرونش می آورد برای بینندگان سفید و درخشنده بود، البته این هم هست که این درخشندگی و سفیدی به حدی بوده که برای بینندگان خارق عادت بشمار می رفته است.
به هر حال داستان سرایان درباره هیبت اژدها و وحشتی که از دیدن آن به فرعون دست داد، داستان ها نوشته اند.
از آن جمله ثعلبی در عرائس الفنون نوشته: «هنگامی که موسی عصا را انداخت و به آن صورت وحشتناک درآمد، فرعون و اطرافیانش دیدند اژدهای مزبور دهان باز کرد و میان دو فک پایین و بالای او به قدری باز بود که تمامی قصر را فراگرفت. یک لب را بر پایین و لب دیگر را بر بالای قصر گذاشت و پس از آن به سوی فرعون حمله کرد و خواست تا او را در کام خود گیرد. تماشاچیان و حاضران مجلس همگی از ترس گریختند و خود فرعون نیز وحشت کرد و فریاد زد: ای موسی! تو را به خدا و حق تربیتی که به گردن تو دارم سوگند می دهم که او را برگیری و شرش را از من دور سازی. من تعهد می کنم که به تو ایمان آورم و بنی اسرائیل را با تو بفرستم.
در این وقت بود که موسی عصا را برگرفت و به حالت نخست بازگشت. به دنبال آن معجزه ید بیضا را نیز نشان داد. فرعون با دیدن آن دو معجزه بزرگ و وعده ای که به موسی داده بود، خواست به وی ایمان آورد. اما هامان! وزیر مشاور و مخصوص فرعون مانع این کار شد و بدو گفت: تو اکنون خدایی هستی که تو را پرستش می کنند، چگونه می خواهی با داشتن این مقام پیرو بنده ای گردی؟»
در پاره ای از روایات نیز نظیر این داستان با مختصر اختلافی نقل شده است.
به هر صورت، فرعون که انتظار نداشت با این دو منظره هولناک و خیره کننده روبرو شود و فکر نمی کرد موسی دارای چنین معجزاتی باشد، در کار خویش فرو ماند و چاره ای ندید جز آن که از راه عوام فریبی و تهمت، حق را پنهان و برای حفظ مقام خود، حس وطن پرستی مردم را تحریک کند و با خود هم دست سازد، باشد که بدین وسیله چند صباح دیگر پایه های لرزان کاخ استبداد و ستمگری خود را استوار سازد و به جنایات خود ادامه دهد.
به همین منظور رو به اطرافیان کرد و گفت: «این مرد جادوگر ماهری است که می خواهد شما را به وسیله جادوی خنویش از سرزمینتان بیرون کند و خود و خویشان و قومش، مالک و فرمان روای این سرزمین گردند. اکنون شما درباره او چه نظری دارید؟» برخی گفته اند نیروی اعجاز چنان او را سرگشته و نگران خویش ساخت که به طور کلی بزرگی مقام خود را فراموش کرد و به اندازه ای عجز و زبونی بر وی چیره شد که ندانست چه می گوید و خود را باخته و گم کرد. اطرافیان فرعون که پروردگار خود را آن چنان برسان دیدند، به وی گفتند: «او و برادرش را مهلت ده و مأموران خود را به شهرها بفرست تا همه جادوگران ماهر را به نزد تو آورند و در روز معینی به نبرد موسی برخیزند و جادو را به جادو پاسخ دهند.» شاید برای بار دوم فرعون از سراسیمگی و پریشانی که پیدا کرده بود، رو به موسی کرد و گفت: «ای موسی! آیا نزد ما آمده ای تا به وسیله جادوی خویش ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟ اما بدان که ما نیز جادویی همانند آن برای تو بیاوریم. پس میان ما و خودت وعده گاهی بگذار و موعدی را مقرر کن که ما و تو از آن تخلف نکنیم.» موسی پذیرفت و روز عید را که روز اجتماع و جشن مردم بود برای این کار معین کرد. فرعون هم مأمورانی به سراسر مصر گسیل داشت تا هر ساحر زبردست و جادوگر ماهری را در هر جا که هست برای روز موعود و نبرد با موسی به پایتخت بیاورند.
خداوند می فرماید: «قال الملأ من قوم فرعون إن هذا لساحر علیم؛ سران قوم فرعون گفتند بىشك اين [مرد] ساحرى داناست.» (اعراف/ 109) خدای تعالی در اینجا کلام فرعون را نقل نکرده که او در این هنگام چه گفته، بلکه گفتگویی را که بزرگان قومش با یکدیگر داشته اند نقل کرده، و از آن چنین بر می آید که این بزرگان در هر امر مهمی مجلس شور تشکیل داده و با یکدیگر شور می کرده اند و آنچه را که به اتفاق تصویب می کردند به نظر فرعون می رسانده اند تا او آن را به مرحله اجراء در آورد.
درباره این معجزه هم با هم مشورت کردند و رأی نهایی خود را چنین اظهار کردند که: "إن هذا لساحر علیم" این مرد به یقین ساحری است استاد که مسأله رسالت را بهانه کرده تا بدین وسیله بنی اسرائیل را از چنگ ما نجات داده و آنان را مستقل کرده و به دستیاری آنان شما را از سرزمینتان بیرون کند و دین و طریقت شما را هم باطل سازد، اینک برای باطل کردن نقشه های او و خاموش کردن این آتشی که افروخته هر امری که می خواهی بفرما تا اجراء شود، آیا می فرمایی تا او را بکشیم و یا بدار زنیم و یا به زندانش افکنیم؟ و یا در مقام معارضه به مثل در آمده سحری مثل سحر او فراهم سازیم.
آن گاه در این باره نیز با یکدیگر مشورت نموده و به عنوان آخرین رأی تصویب شده اظهار داشتند: «أرجه و أخاه و أرسل فی المدائن حاشرین یأتوک بکل ساحر علیم؛ او و برادرش را نگهدار و مأمورینی به شهرستانها بفرست تا هر چه ساحر درس خوانده و استاد هست همه را حاضر سازند.» (اعراف/ 111)
عمل سحر و جادو در سرزمین مصر اهمیت فراوانی داشت و فراعنه مصر نیز برای حفظ مقام و حکومت خود، از وجود آن ها بهره های زیادی برده و جویندگان آن علم را تشویق می کردند و چنان که در حدیث آمده، یکی از اسرار این که خداوند متعال معجزه موسی را نیز عصا و ید بیضاء قرار داد، همین بود که معجزه آن حضرت از سنخ کار ساحران باشد و بر اثر مهارتی که در این علم داشتند، به معجزه بودن کار موسی ایمان بیاورند، چنان که بزرگ ترین معجزه پیغمبر اسلام نیز قرآن بود، زیرا علم فصاحت و بلاغت در زمان آن حضرت (میان عرب) رواج بسیاری داشت و چون فصحای بزرگ عرب قرآن را دیدند، دانستند که این گفتار بشر نیست به معجزه بودن آن اعتراف کردند.
متن حدیث را که صدوق در کتاب عیون و علل الشرائع از امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا روایت کرده، این است که ابن سکیت گوید: «به امام عرض کردم چرا خدای عز و جل موسی بن عمران را به عصا و ید بیضاء و آلت سحر مبعوث فرمود و عیسی را به طب و محمد را به کلام و خطب؟» حضرت در پاسخ من فرمودند: «خدای تعالی چون موسی را فرستاد، علم سحر بر مردم زمان وی چیره شده بود. موسی نیز از جانب خدای تعالی معجزه ای آورد که مردم نتوانند مانندش را بیاورند و سحر و جادویشان را باطل سازد و برهان و حجت را بر ایشان ثابت و پابرجا کند و عیسی را در زمانی مبعوث قرمود که بیماری ها در آن زمان بسیار بود و مردم به طبابت احتیاج داشتند. عیسی نیز از همان نمونه معجزه ای آورد که سنخش در نزد آنان نبود، معجزه ای که به اذن خدا مرده را زنده می کرد و کور مادرزاد و برص دار را شفا می داد و بدین ترتیب حجت خود را بر ایشان ثابت می گرد.
خدای تبارک و تعالی محمد (ص) را در وقتی مبعوث فرمود که خطب و کلام (و شعر و فصاحت و بلاغت در گفتار) بر اهل زمان غلبه کرده بود. آن حضرت نیز از کتاب خدای عز و جل و موعظه ها و احکام آن معجزه ای آورد که گفتار آنان را بدان باطل کرد و حجت را بدان وسیله بر آن ها اثبات کرد. باری در زمان موسی علم سحر و جادو رونق قراوانی داشت و هر که را در این علم مهارتی بود، اهمیت بیشتری در نظر مردم آن زمان پیدا می کرد.»
فرعون نیز خواست تا از وجود آن ها برای تحکیم موقعیت متزلزل خویش استفاده کند، ازاین رو جادوگران ماهر را از سراسر مملکت دعوت کرد و آن ها را برای عید (روز موعود) آماده مبارزه با موسی نمود.درباره تعداد ساحرانی که برای مبارزه با موسی جمع شدند، اختلاف است و اکثرا تعداد آن ها را هفتاد نفر ذکر کرده اند. البته برخی هم آن ها را چندین برابر، یعنی چندین هزار ذکر کرده و گفته اند: این هفتاد نفر را از میان آن ها انتخاب کردند که سرآمدشان بودند.
در آیات مختلف قرآن به این موضوع اشاره شده است:
در سوره اعراف آمده: «قالوا أرجه و أخاه و أرسل فی المدائن حاشرین* یأتوک بکل ساحر علیم؛ گفتند: [کار] او و برادرش را به تأخیر انداز، و مأموران جمع آوری را به شهرها بفرست. تا هر چه ساحر ماهر است نزد تو آورند.» (اعراف/ 111- 112)
در سوره شعراء می فرماید: «قالوا أرجه و أخاه و ابعث فی المدائن حاشرین* یأتوک بکل سحار علیم* فجمع السحرة لمیقات یوم معلوم؛ گفتند: [تصمیم درباره ی] او و برادرش را تأخیر بینداز و مأموران جمع آوری را به شهرها بفرست. تا هر ساحر ماهری را نزد تو بیاورند. پس ساحران برای موعد روزی معین گردآوری شدند.» (شعراء/ 36- 38)
در سوره یونس نیز اشاره شده که: «و قال فرعون ائتونی بکل سحر علیم؛ و فرعون گفت: همه جادوگران دانا و ماهر را پیش من آرید.» (یونس/ 79)
فرعون از موسی درخواست نمود که روزی را برای چنین مبارزه ای معین کند. موسی هم از فرصت استفاده کرد و روزی را به نام روز زینت که روز عید آنان بود، معین نمود و برای اینکه اجتماع عظیمی تشکیل شود، وقت مسابقه را طوری تنظیم نمود که خرد و کلان از خواب بیدار شده و پس از صرف صبحانه در آن مکان حاضر شوند، چنانکه می فرماید: «فلنأتینک بسحر مثله فاجعل بیننا و بینک موعدا لا نخلفه نحن و لا أنت مکانا سوی* قال موعدکم یوم الزینة و أن یحشر الناس ضحی؛ ما هم قطعا برای تو جادویی مانند آن می آوریم پس میان ما و خودت محل قراری بگذار که نه ما آن را خلاف کنیم و نه تو، آن هم در زمینی هموار. گفت: موعد شما روز جشن باشد که مردم پیش از ظهر گردآورده می شوند.» (طه/ 58- 59) معنای آیه این است که سوگند می خورم که سحری در مقابل سحرت بیاورم که حجت تو را قطع و اراده ات را ابطال کند، حال بین ما و خودت روزی را در مکانی وعده بگذار که نه ما تخلف کنیم و نه تو و یا مکانی معین کن که بین ما و شما وسط باشد و یا مکانی تخت و مسطح باشد.
«قال موعدکم یوم الزینة و أن یحشر الناس ضحی» ضمیر در "قال" به موسی بر می گردد، آن جناب در این جمله روز میعاد را معین کرد که روز زینت باشد، از سیاق هم بر می آید که "روز زینت" در میان مصریان روزی بوده که همچون روز عید خود را زینت می کردند، و بازارها را آذین می بستند.
"حشر ناس" به طوری که راغب گفته، به معنای بیرون کردن آنان از مقرشان و بسیج دادن اجباری برای جنگ و امثال آن است و کلمه "ضحی" به معنای وقت پراکنده شدن نور آفتاب در روز است و جمله "و أن یحشر الناس ضحی" عطف بر "زینت" و یا عطف بر "یوم" به تقدیر یوم یا وقت و امثال آن است، و معنایش این است که موسی گفت: «موعد شما روز زینت و روز پراکنده شدن مردم در هنگام ظهر باشد» و بعید نیست که مفعول معه باشد که معنی آن این است که موعد شما یوم زینت است با حشر مردم در هنگام ظهر، و این جمله اخیر به منزله شرط است، یعنی به شرط اینکه بیرون آیند، و اگر این را شرط کرد برای این بود که آنچه جریان می یابد اولا همه باشند و در ثانی در روشنایی آفتاب همه ببینند.
«فتولی فرعون فجمع کیده ثم أتی؛ پس فرعون برگشت و تمام شگرد خود را گرد آورد، سپس باز آمد.» (طه/ 60) از ظاهر سیاق بر می آید که مراد از تولی فرعون این است که از مجلس مذاکره برخاست و رفت تا خود را برای موعد آماده کند، و مراد از جمع کید، جمع سحره است که در پیاده کردن نقشه اش به آنان محتاج است و همچنین فراهم آوردن سایر وسائلی که برای عوام فریبی و دوز و کلک خود بدانها نیازمند است، و ممکن هم هست مراد از جمع آوری کید، جمع آوری "ذوی کید" یعنی صاحبان کید باشد، که مضاف آن "ذوی" حذف شده باشد و مراد از "ذوی کید" همان ساحران و سایر عمال و یاران فرعون است، "ثم أتی " یعنی بعد از آنکه رفت تاکید خود جمع کند برگشت و به میعاد آمد.
قرآن کریم نقل می کند که قبل از این که ساحران دست به کار سحر خود شوند، به فرعون گفتند: اگر ما پیروز شویم مزدی هم داریم؟ در سوره اعراف آمده: «و جاء السحرة فرعون قالوا إن لنا لأجرا إن کنا نحن الغلبین؛ جادوگران به حضور فرعون آمدند. گفتند: اگر ما غالب شدیم آیا حتما مزدی خواهیم داشت؟» (اعراف/ 113) و در سوره شعراء نیز به این موضوع اشاره شده که: «فلما جاء السحرة قالوا لفرعون أ ئن لنا لأجرا إن کنا نحن الغالبین؛ و چون ساحران آمدند به فرعون گفتند: آیا واقعا برای ما مزدی خواهد بود اگر ما غالب آییم؟» (شعراء/ 41)
به منظور اختصار جمله "پس فرستاد و سحره را از اطراف مملکت جمع کرده و جریان را با آنان در میان گذاشت" حذف شده، و تنها فرموده: "إن لنا لأجرا" و این کلام سؤالی است که ساحران از فرعون کردند، و در این سؤال تقاضای اجرت نکرده و به منظور تاکید، آن را خبر ادا نموده و گفتند: برای ما اجرتی خواهد بود. و اینگونه تعبیرات یعنی افاده طلب و تقاضا به صورت خبر در کلام عرب خیلی شایع است. ممکن هم هست که جمله مزبور جمله ای استفهامی بوده و حرف استفهام از اولش افتاده باشد، مؤید این احتمال قرائت ابن عامر است که جمله را استفهامی گرفته و آن را "أ ان لنا لاجرا" خوانده است.
فرعون در ضمن این که وعده بهترین مزدها را به آن ها داد، گفت: «آری شما در آن وقت از مقربان (درگاه من نیز) خواهید بود.» در قرآن اشاره شده: «قال نعم و إنکم لمن المقربین؛ گفت: آری، البته شما از مقربان خواهید بود.» (اعراف/ 114)
در سوره شعرا نیز همین مضمون را بیان نموده است: «قال نعم و إنکم إذا لمن المقربین؛ گفت: آری و حتما در این صورت از مقربان خواهید شد.» (شعراء/ 42) این جمله اجابت سؤال ساحران است، فرعون در این جمله علاوه بر اینکه تقاضای آنان را اجابت کرده وعده مقرب کردن را هم به آنان داده است. عبدالوهاب نجار از این سؤال و جواب استفاده کرده که معلوم می شود انجام فرمان فراعنه مصر، برای همه واجب بوده و ناچار بوده اند تا دستورهای آن ها را بدون چون و چرا و بدون درخواست مزد اجرا کنند. موضوع دیگری که در قرآن در این قسمت از داستان ذکر شده و گواه بر این است که فرعون بیشترین تشویق را در حق ساحران کرد تا بلکه به دست یاری آن ها تاج و تخت خود را از خطر برهاند، این بود که از طرف فرعون به مردم گفتند: «شما نیز برای تماشا در مرکز موعود حاضر شوید تا اگر ساحران پیروز شدند از آن ها پیروی کنیم.» در صورتی که اگر ساحران پیروز می شدند، مردم از آن ها پیروی نمی کردند بلکه از همان آیین آن ها که پرستش فرعون بود پیروی می کردند؛ سعنی در حقیقت از فرعون اطاعت می کردند، اما مطلب را به این صورت گفتند تا رشوه بیشتری از نظر مقام اجتماعی به آن ها بدهند و آن ها را به کار خود دلگرم تر سازند، گذشته از این که حضور تماشاچیان و شعارهایی که به نفع ساحران می دادند، در پیروزی احتمالی آنان و شکست رقیب بسیار مؤثر بود.
جادوگران که سرمست اندیشه پیروزی خود بودند هیچ فکر نمی کردند که مغلوب شوند. به درخواست فرعون صف کشان به میدان مبارزه وارد شدند و این خود یک نوع مانور خاصی بود که دلها را مرعوب می ساخت، چنانکه می فرماید: «فأجمعوا کیدکم ثم ائتوا صفا و قد أفلح الیوم من استعلی؛ پس شگردهای خود را فراهم آورید و در یک صف پیش آیید که بی تردید امروز هر که فایق آید رستگار شده است.» (طه/ 64)
داستان قرآنی حضرت موسی (ع) ویژگی های پیامبران معجزه سحر و جادو فرعون