از مجموعه اطلاعاتی که از دین زردشتی در دوره ساسانی در دست است، می توان اصول زیرین را بیان نمود:
1- در آغاز تنها زروان بود. او همه هستی و همه جوانب هستی را در خود گرد داشت. خوب و بدی، روشنی و تاریکی، ماده و مینو، داد و بیدادگری و ظلم و ازلیت و ابدیت.
2- او زمان درازی (یک هزار سال) آرزوی فرزند می کرد تا او را فرمانروای جهان سازد، اما دارای فرزند نمی شد؛ تا آن که در امکان داشتن فرزند تردید ورزید، و آنگاه از آن آرزوی مقدس او هرمزد و از آن ترید نامقدس اهریمن در زهدان او پدید آمده بود، بر آن شد که نخستین فرزندی باشد که به حضور زروان می رسد، تا مگر شهریاری جهان را به دست آورد، و چون هرمزد به دهانه زهدان نزدیک تر بود، اهریمن راهی جز دریدن زهدان و شکم ندید، و چنین کرد و به عنوان نخستین فرزند به حضور پدر رسید و از او شهریاری جهان را خواست.
اهریمن زشت و سیاه و مظهر ناپاکی بود، زروان این را دریافت و دانست که این آن فرزندی نیست که او آرزو می کرده است، اما سلطنت و شهریاری جهان را بدو داد، چون چنین قول داده بود، و آنگاه هرمزد ظاهر شد و زروان دید که این آن فرزند آرزو شده است، زیبا و روشن. پس زروان او را فرمانروای روحانی هستی قرار داد و قدرت آفرینش فرمانروایی را بدو داد و به اهریمن گفت که تو برای 9 هزار سال بر جهان مادی حکومت خواهی کرد، و سپس همه هستی را هرمزد فرمانروا خواهد بود.
این روایات که بخش آخر آن (شهریاری 9 هزار ساله اهریمن و شهریاری جاودانه هرمزد پس از آن) در روایات ارمنی و سریانی می آید، در روایات زردشتی بدان شکل ظاهر می شود که هرمزد پیوسته با دانش و نیکویی بیکرانه خود، زمانی بیکرانه در روشنی به سر می برد که جای هرمزد است و در بالا است. اهریمن نیز با جهل خود و خوی خصلت نابودگر خود، زمانی بیکرانه در تاریکی به سر می برد که جای اوست و در پایین قرار داشت. میان این دو خلأ بود که آن را «تهیگی» خوانند تا با یکدیگر اتصالی نداشته باشند، و نبردهای پسین دو نیرو در این خلا که در واقع میدان جنگ است، انجام خواهد گرفت. جهان بیکرانه روشنی (از هر جهت بیکران مگر از پایین) تهیگی یا جهان خلأ، فاصله میان دو جهان روشنی و تاریکی جهان بیکرانه تاریکی (از هر جهت بیکران مگر از بالا). زروان یا زمان در فوق هرمزد و اهریمن وجود داشت که آن را زمان بیکران خوانند. هرمزد از زمان بیکرانه، زمان کرانه مند را فراز ساخت که آن را زمان درنگ می خوانند. زمان کرانه مند دوازده هزار سال است.
3- در اساطیر زردشتی هرمزد جهان مادی را می آفریند، پس ماده موجودی هرمزدی و مقدس است.
4- در نه هزار سال نبرد، سه هزار سال نخستین همه به کام هرمزد خواهد بود، سه هزار سال بدوم در آمیختگی نیروی هرمزدی و اهریمن خواهد بود و در سه هزار سال پایانی به اهریمن شکست خواهد رسید و در پایان آن نابود خواهد شد.این نظر با شهریاری 9 هزار ساله اهریمن بر جهان که در متن های ارمنی- سریانی می آید، مغایر است.
5- هرمزد نخست امشاسپندان را می آفریند که شش گانه اند: بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسفندارمذ، خرداد، امرداد. او سپس ایزدان مینوی و مادی را می آفریند که نگهبان جهان مینوی یا مادی اند.
6- سپس، آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان را می آفریند که هر یک واسبته به دیگری است.
7- آسمان به صورت تخم مرغی آفریده می شود که بن آن از مرز جهان روشنی و جهان تهیگی اندکی بیرون است تا چون سپری در برابر هجوم قطعی اهریمن باشد. نیمه زیرین تخم مرغ را از درون آب فرو گرفته است. زمین چون زرده تخم مرغ در میان آسمان است و نیمه زیرین آن در آب قرار دارد و فقط نیمه بالایی مناسب زندگی گیاهان، جانوران و انسان است. بر همین نیمه، نخستین گیاه، نخستین جانور و نخستین انسان در وسط این نیمکره قابل زیست آفریده می شوند که آنها را گیاه نخستین، گاو یکتا آفریده و کیومرث خوانند.
8- اهریمن به خلق کماله دیوان در برابر امشاسپندان می پردازد که عبارتند از اکومن، اندر، ساوول، ناگهیس یا ترمد، تریز، و زریز. سپس به آفرینش دیوها می پردازد.
9- اهریمن آفرینش مادی ندارد و آفرینش هرمزد به گروهی از خلق مینوی اهریمنی تن می دهد تا مردم آنها را ببینند و پرهیز کنند، یا آنان را از میان ببرند.از دیوهای بسیار مهم دیو خشم و دیو آز است. سیارات نیز همه اهریمنی اند، در برابر ثوابت که هرمزدی اند.
10- نجوم در دوره ساسانی نقشی بسیار عمده در اساطیر دارد و تاثیر آن در پی باور به دانش احکام نجوم (تنجیم) است که مبتنی بر تاثیر حرکات سیارات در پیوند با خانه های دوازده گانه منطقه البروج است که گاه نحس و گاه پسندیده است.
11- اهریمن از زیر، از جهان تاریکی برمی خیزد تا به جهان روشنی حمله ور شود. با بن آسمان برخورد می کند، آن را می شکافد و در درون آسمان زندانی می شود و دیگر قادر به بازگشت به جهان خود نیست. بر اثر حمله او، آب ها شور می شود، درون زمین که سوراخ شده است، دوزخ و جایگاه دیوان می شود.
12- دوازده هزار سال زمان کرانه مند، به چهار بخش، چنین تقسیم می شود که هر بخش از آن 3000 سال است.
13- باید متوجه بود که در دوره ساسانی مذاهب بی شمار زردشتی در ایران وجود داشت که حتی به دوره اسلامی نیز رسید و چه بسا هر یک از آنان عقاید گوناگونی داشته اند.
14- آتش مقدس است.
مؤبدان که از اول عقاید و تعالیم زردشت را با خرافه و عقاید باطل آمیخته بودند، با گذشت زمان و روشن شدن افکار به تیرگى و پوسیدگى آن بیشتر واقف مى شدند و لذا ناچار هر چند وقت یک بار در صدد حک و اصلاح اصول و فروع دین خود برمى آمدند و به اصلاح اندیشى رفورمهاى مصلحتى قسمتى از آثار دینى را نابود مى کردند و پاره اى از تعالیم و عقاید آن را حذف و یا تاویل و توجیه مى نمودند. نظرى به تاریخ آیین زردشت این حقیقت را بر ما روشن مى کند که رفورم مذهبى در کیش زردشت وقتى زیادتر شد که اسلام به ایران آمد و مردم ایران با آیین نوخاسته اسلام آشنا شدند.
به نقل تاریخ ایرانیها همین که با اسلام آشنا شدند آنچنان شور و شوق نسبت به اسلام در خود احساس کردند و چنان از خود بى خود شدند که گروه گروه از آیین ردشت خارج مى شدند و با اشتیاق و علاقه فراوان اسلام را مى پذیرفتند، به همان اندازه که اسلام رفته رفته براى خود در دل ایرانیان جا باز مى کرد، به همان نسبت آیین زردشتى از رونق مى افتاد و از پیروانش کاسته مى شد. ایرانیان تازه مسلمان به خوبى احساس مى کردند که از زیر بار گران اوهام و خرافاتى که در طى سالها در شریعت زردشت پیدا شده بود با منطق و عقل سازگار نبود، بیرون آمدند. ایرانیان خود را در نور و روشنایى عجیب مشاهده مى کردند و محیط تاریک خود را با پرتو و درخشندگى خاص اسلام روشن مى دیدند و لذا به کلى از آیین بى فروغ «مزدیسنى» دست بر مى داشتند و پس از مسلمان شدن به آثار فکرى نیاکان و تمام کتب مذهبى خود بى اعتنا مى شدند.
«هانرى ماسه» مستشرق معروف در این باره مى نویسد: «کسانى که به تازگى به دین اسلام گرویده بودند کتابهاى مقدس اوستا را به کلى کنار مى گذاشتند و تلاوت آیات قرآن را یاد مى گرفتند و به این ترتیب در مطالعه و به کار بردن زبان خود سهل انگارى مى کردند و نوشته هاى پهلوى را ترک مى نمودند و مشغول فرا گرفتن خط عربى مى گشتند.» آرى تعالیم حیات بخش اسلام به قدرى در نظر آنان جلوه داشت و به طورى مجذوب آن شده بودند که به آثار و فرهنگ پیشینیان خود به دیده بیگانه مى نگریستند و این کتابها را موجب گمراهى مى دانستند و در حفظ و نگهدارى آنها هیچ گونه میل و رغبتى از خود نشان نمى دادند.
البته اجتناب ایرانیان تازه مسلمان از مذهب رسمى ایران، به همین جا خاتمه نمى پذیرد بلکه حتى از نابود کردن آنها هم به نام این که از آثار گبر و مجوس است دریغ نداشتند. همزمان با آمدن اسلام به ایران، افکار و اندیشه مردم تغییر یافته و نحوه ى بینش و سطح فکرشان با مردم قرون سابق خیلى فرق کرده بود. ایرانیان در تعالیم تحریف یافته زردشت چیزى نمى یافتند که دین را با دنیاى جدید مربوط سازد و لذا با توسعه افکار، به تدریج شک و تردید در دلها وسعت مى یافت. مؤبدان چون نمى توانستند خود را با زمان همگام سازند، هر روز قدمى واپس مى رفتند و دیگر قدرت سابق را نداشتند که بتوانند در برابر سیل بنیان کن زمان و پیش آمدهاى جدید سدى بکشند. این بود که مؤبدان روشنفکر زردشتى، دریافتند که اگر وضع به همین نحوه باشد آیین زردشت نمى تواند در مقابل تجدد و تحول زمان مقاومت کند و راههاى هموار به جامعه ارایه دهد، لذا کوشش زیادى کردند تا شریعت تحریف یافته زردشت را از انحلال کامل باز دارند و از این تاریخ نوسازى و نوآورى و حک و اصلاح در این آیین آغاز شد. خرافات و مطالب کهنه اى که طى سالیان دراز در آن راه یافته و با عقل و منطق ناساگار بودند به دور ریختند، بسیارى از کتابهایى را که حاوى اساطیر و افسانه هاى دور از عقل و خرد بودند نابود کردند.
پرفسور آرتور کریستن سن در کتاب خود «ایران در زمان ساسانیان» سرانجام پس از بحث مفصل چنین مى نویسد: «ما دین زردشتى را از دو طریق مختلف مى شناسیم: یکى از راه اوستاى فعلى و کتب دینى پهلوى که بعد از ساسانیان به رشته تحریر آمده است، دیگر از راه کتب احادیث که راجع به این شریعت در زمان ساسانیان مطالبى نوشته اند، این دو طریق با هم تفاوتهایى دارند ولى از مطالب مذکور سبب اختلاف آنان را در مى یابیم. شریعت زردشتى که در زمان ساسانیان دین رسمى محسوب مى شد، مبتنى بر اصولى بود که در پایان عهد ساسانى، به کلى میان تهى و بى مغز شده، انحطاط قطعى و ناگزیر بود. هنگامى که غلبه اسلام، دولت ساسانى را که پشتیبان روحانیون بود واژگون کرد، روحانیون دریافتند که باید کوشش فوق العاده براى حفظ شریعت خود از انحلال تام بنمایند. این کوشش صورت گرفت. لذا عقیده به "زروان و اساطیر کودکانه" را که به آن تعلق داشت دور انداختند و آیین مزدیسنى را بدون شایبه زروان پرستى مجددا سنت قرار دادند. در نتیجه قصصى که راجع به تکوین جهان در میان بود، تبدیل یافت، پرستش خورشید را ملغى کردند تا توحید شریعت "آهور مزدایى" بهتر نمایان باشد...
بسیارى از روایات دینى را به کلى حذف کردند و یا تغییر دادند و بحثهایى از اوستاى ساسانى را که آلوده به افکار زروانیه شده بود، در طاق نسیان نهادند یا از میان بردند. این نکته قابل توجه است که یشت هاى مربوط به تکوین، که خلاصه ى آن ها در دینکرد باقى مانده به قدرى تحلیل رفته است که چند سطرى بیش نیست و از آن هم چیزى مفهوم نمى شود، همه این تغییرات در قرون تاریک بعد از انقراض ساسانیان واقع شده است. این شریعت اصلاح شده زردشتى را چنان وانمود کرده اند که همان شریعتى است که در همه ازمنه سابق برقرار بوده است به این ترتیب روحانیان زردشتى با اسلحه استدلال توانستند با اهل سایر دیانات، حتى با مسلمانان مجادله کنند و در آغاز به هیچ وجه مغلوب نشوند.»
خاورشناس نامبرده یکبار دیگر به اصلاح آیین زردشتى تصریح کرده مى گوید: «قراینى در دست داریم که از روى آن مى توان گفت شریعت زردشتى در قرون نخستین تسلط عرب تا حدى اصلاح شد. زردشتیان خود مایل بوده اند که بعضى از افسانه ها و اساطیر عامى و برخى از اعتقاداتى را که در فصول اوستا ثبت شده بود حذف کنند... در هر حال اگر قواعد مذهبى اوستایى کنونى و کتب الهیات پهلوى را که فعلا در دست است با قطعات پراکنده و اشارات مختصرى که راجع به دین ایرانیان عهد ساسانى در آثار مؤلفان خارجى (از بیرزانسى، سریانى، ارمنى) موجود است مقایسه کنیم اختلاف عجیبى مى یابیم.»
هاشم رضی مؤلف کتاب «تاریخ ادیان» نیز به این مطلب تصریح کرده و نوشته است: «حذف اساطیر و تصریح بعدى توحید در دین زردشت بیشتر معلول غلبه آیین اسلام و اهمیت مقام توحید در آن، یعنى در مذهب فاتحین و فرمانروایان ایران آن عصر بود.» به همین ترتیب، تعالیم زردشت به جهت ناسازگارى با عقل و دانش، یکى بعد از دیگرى از منابع زردشتى یا به کلى حذف و یا تاویل و توجیه مى گردد، لذا چیزى نمانده است که آیین زردشت در میان پیروان خود به کلى موقعیت خود را از دست بدهد. خصوصا در این اواخر پس از ترجمه اوستا، مکتب خاصى براى خود به وجود آورده اند که در واقع مکتب توجیه و تفسیر عیوب و نکات فراوان زننده اوستایى و جنبه هاى غیر عقلانى و غیر اخلاقى است چنان که مؤلف کتاب «تاریخ ادیان» مى نویسد: «رفورم مذهبى که مخصوصا از قرن نوزدهم به بعد در معتقدات سابق زردشتى به عمل آمد، تحت شعار "بازگشت به گاتها" خلاصه مى شد که در عمل اغلب آداب و رسوم کهنه که با روح زمان و مقتضیات محیط وفق نمى داد طرد گردید و مخصوصا برگزارى مراسم مربوط به مردگان اصلاح و غسل بامدادى حذف گردید و بالاخره با این جنبش مذهبى و فرهنگى فروغ مزدایى گرایى شمرده شد.»
در اینجا بى مورد نیست این حقیقت نیز گفته شود که تاثیر دین اسلام در ادیان دیگر قابل انکار نیست، خدمت اسلام از این راه به کیشهاى تحریف شده دیگر، کمتر از خدمات دیگر این آیین نبوده است و حتى امروز هم که از ادیان تحریف شده، شبحى باقى مانده است باز از برکت اسلام است. آرى قرآن نگهبان ادیان آسمانى و منعکس کننده ى تعالیمى است که از ناحیه وحى سرچشمه گرفته باشد. از اینجاست که مى بینیم مثلا مسیحیان به خود فشار مى آورند که «تثلیث» خود را با توحید اسلامى انطباق بدهند و زردشتیان نیز «ثنویت» صریح و آشکار خود (اهریمن و اهورامزدا) را با شیطان الله تطبیق دهند. البته اصلاحات اسلام در ادیان دیگر معمولا غیر مستقیم صورت گرفته است و این باعث شده که هر چند وقت به اصلاح و تصفیه کتابهاى دینى خود بپردازند و مطالب خرافى و باطل آنها را به دور بریزند.