در ودا از سی و سه پروردگار یاد شده است و همچنین از یک گروه هفت خدایی که شاید معادل امشاسپندان باشند نیز یاد شده است که موسومند به آدی تیا Aditya، یعنی پسران آدی تی Aditi که نام خدایی می باشد، اما از میان این هفت خدا، نام میترا- وارونه بسیار تکرار شده است. اما تکرار سی و سه خدا در اوستا پیدا است که پیشینه ی بسیاری دارد، چون نام امشاسپندان و ایزدان به روی هم سی و سه می باشد که ذکر نام آنها چون دعا و یادکردی موجب گشایش در کارها می شد و تکرار سه بار از این سی و سه خداوند با دو نام واسط دیگر، تشکیل صد و یک نام خداوند را در مرحله ی وحدت منتقل می کند و یادگار و بازمانده ی آن در تسبیح سی و سه دانه و یک صد و یک دانه.
باری هندوان و ایرانیان از زمانهای بسیار دوری به پرستش مهر یا میترا سابقه داشته اند و این ایزد برایشان بسیار محبوب و قابل اهمیت بوده، اما چه در آیین برهمنی و چه در آیین مزدیسنی زرتشتی، مقام این خدای بزرگ در اصلاح و ساختار بعدی به مرتبه ی ایزد و صفتی برجسته ی تنزل پیدا کرده است. اما این تنزل، مقام اساسی و اصالتی حقیقی به مهر ایزد اعطا کرد و وسیله ای شد برای راستی، درستی، خوش بینی، نیکخویی و انسانیت. البته آیین مهر یا میتراپرستی در جهان باستان چنان عظمتی یافت که نزدیک بود آیین مسیحیت را برانداخته و آیین عمومی نیمی بیش از جهان شود، اما این را نیز بایستی در نظر داشت که آیین مهری که از ایران به روم گسترش یافت و در نیمی از اروپا عمومیت و رواج یافت، به قدری دچار تغییر و تبدیل و دگرگونگی شد که هیچ روی قابل مقایسه با آیین مهرپرستی در میان آریاهای باستان و مزدیسنی ایرانیان نبود.
ابرهای باران زا
اساس ثنویت و تضادی که در طبیعت و همه چیز موجود است، ذهن آریاییهای طبیعت نگر را به این موضوع اساسی جلب کرد. در طبیعت همیشه همان گونه که نیروهای خیر و سود رسان در کارسازی بوده اند، به موازات آنها نیروهایی اهریمنی نیز جریان داشته اند. خدایان مصدر اعمال، کارها، روش و شیوه ها و کارآمدیهای شایسته و نیک و سودرسان بوده اند و اهریمنان جریانهای ناسودمند را رهبری می کرده اند. این امور شر عبادت بوده اند از تاریکی، خشکی، زمستان، بیماری و امور طبیعی که خرابی و ویرانی به همراه داشته اند. از میان اینها تاریک و خشکی بسیار زیان بخش بوده اند و آذر یا آتش و برق که پسر آسمان است عامل بسیار مؤثری بوده است از برای مبارزه و پیکار با نیروها و جریانهای اهریمنی. اما این مبارزه چه گونه بوده و به چه نحو و در کجا درگیر می شده است؟
با توجه به چگونگی موضوع، مکان مبارزه آشکار می شود که در جو، در منطقه ای میان زمین و آسمان «تهیگی» جریان پیدا می کند. آنچه را که امروز ما حوادث طبیعی می نامیم و تظاهراتی را که چون رعد و برق، توفان، باران و برف، گرما و اعتدال و سرما و چیزهایی دیگر رخ می دهد به دیده ای بی تفاوت برگزار کرده و مشاهده می نماییم، در ذهن بدوی آن مردم کهن دارای مفاهیمی بوده اند که منجربه پیدایش افکار مذهبی و پندارها و افسانه ها و اساطیری برایشان می شده است. حوادث طبیعی همانند آنهایی که بدانها اشاره شد، در نظر آنان حاکی از مبارزه ای بوده است میان عناصر خیر و عناصر شر. برجسته ترین عناصر خیر روشنایی و باران و خطرناک ترین عناصر شر، تاریکی و خشکی است.
در عرصه ی تاریکی، آفتاب، یعنی این عنصر توانا و حامی کهن روزگار بشری، مبارز تاریکی است. به همین جهت است که خورشید میان نژادها و اقوام و ملل بسیاری ستایش و پرستش شده است و افسانه ها، اساطیر و آیینهای پرستش و معتقدات و تشریفاتی بسیار درباره ی آن میان مردمان، از کهن ترین ازمنه تا زمان حال به وجود آمده است. اما آنچه که اهمیت دارد مبارزه ای است که درباره ی جریان و یا عدم جریان آبهای آسمانی در می گیرد. در این مبارزه ابرها نقش مؤثری دارند، ابرهایی هستند باران زا و برخوردار از عناصر خیر و ابرهایی نیز هستند خشک که جلو باران را سد می کنندو حامیشان اهریمنان و زیانکارانند. افسانه ها و اساطیری که درباره ی این مورد آمده، لطیف تر، مهیج تر و بسیار فراوان تر است. ابرهایی که بر فراز زمین خشک اهریمن منشانه قرار گرفته و به زمین باران نمی بارند، در آسمان به وسیله ی رشته های شکافنده ی برق، یعنی پسر آسمان مصادف شده و در این مبارزه اغلب شکست خورده و مجبور می شوند تا آب در بند شده در دل خود را بر زمین فرو بارند. باران و ابرهای باران زا برای یک قوم و مردمانی که مجبور بوده اند زندگیشان را و نیازمندیهای زندگی و معیشتشان را از روی طبیعت تنظیم و مرتب نمایند، اهمیت بسیار فراوانی داشته است؛ به ویژه سرزمینی خشک و کم باران چون ایران و به همین جهت همواره به ابرها توجه داشته و درباره ی آنها افسانه هایی لطیف می ساخته اند.
دیانت آریاییهای ایرانی با اندکی تفاوت همانهایی بوده است که در زمان اشتراک داشته اند و این مطلب از مقایسه ی اوستا و ریگ ودا آشکار می شود، و این معتقدات و مراسم و آداب تا زمان ظهور زرتشت همچنان میانشان باقی بود و بسیاری از آن در صورت تکامل یافته و پالوده ی خود مورد پذیرش اصلاحات پیامبر قرا گرفت و در دین راه یافت. اینان روش اصلی آیینشان طبیعت پرستی محض بود و به مظاهر طبیعت، چون: آب، باد و خاک، خورشید، ماه، ستارگان، آسمان، زمین، گیاه و آتش جنبه ی خدایی بخشیده و به پرستششان مبادرت می کرده اند، و این خدایان را «دیو» می نامیده اند. در پهلوی «دو» Dive، در اوستا «دئو» Daءva «دیو» در هندی باستان Dءvؤ و این کلمه به خدیان آریایی پیش از زرتشت اطلاق می شده است و چون زرتشت به اصلاح پرداخت، «دیوان» یا خدایان گذشته را مردود دانسته و بر مبنای یکتاپرستی، اهورامزدا را خالق کل جهان معرفی کرد، و از آن زمان به بعد این خدایان مردود به مفهوم «دیو» امروزی شناخته شدند، اما این کلمه هنوز در زبان هندی و زبانهای اروپایی همان مفهوم درست پیشین خود را نگاه داشته است.
زئوس Zeus یونانی، ده اوس Deus لاتینی، دیو Diue فرانسه ده وا Deva هندی جملگی به مفهوم خدا می باشند. میان این مظاهر طبیعت یا دیوان آریایی، باران و روشنایی اهمیت فراوانی داشت. میان آریاییهای هندی ایندرا Indra ی اژدها کش اهمیت فراوانی داشت و خداوند رعد و برق و پیکار به شمار می رفت، اما میان آریاییهای ایرانی آن مقام را از دست داده و به ندرت از وی یاد شد تا آنکه سرانجام در اوستا از دیوان مردود آریایی به شمار رفت. اما به عوض، میترا میان ایرانیان ارج و اهمیتی بسیار یافت. لیکن جای ایندرای مردود واشع شده را بایستی چیزی پر می کرد و به همین جهت باورهایی درباره ی او به ایزد بهرام (یا ورثرغنه اوستا) ورهران- ورهرام پهلوی منسوب شد. این پرهیز در مورد وارونه Varuna نیز عملی شد و به گونه ی که درباره ایندر عمل نمودند، یعنی صفت او را برگزیدند، در مورد وارونه نیز صفت وی را به شکل اهورامزدا، خالق جهان مورد پرستش قرار دادند.
میترا از زمانهای بسیار دوری معبود و هند و اروپاییان، و هند و ایرانی بوده است و در چهارده قرن پیش از میلاد نام او به وسیله ی حکام میتانی در کنار وارونه و ایندر به سوگند یاد شده است. اما میترا روز به روز دارای اهمیت و مقام برجسته ای می شد، هم خدای جنگ هم خدای نور و روشنایی و آفتاب بود. اما وارونه نیز خدای بزرگ هند و ایرانی بود، وی خدای بزرگ، نگهدار نظام و بقای جهان به شمار می رفت و از جمله خدایانی بود که از وی به نیکی و احترام یاد می شد و چنان که تذکر داده شد، همین وارونه که به صفت اسوره، یعنی بزرگ و ارباب و صاحب می آمد، چون اسوره وارونه Asura Varuna بعدها نزد ایرانیان به اورمزد یا اهورامزدا، و مزدا اهورا یعنی سرور دانا که خالق کل و خدایی یکتا بود، تغییر شکل پیدا کرد. اما آیا در واقع علت این تغییر و تحول در دیانت ایرانی چیست و بر چه مبنایی استوار است.
برخی از محققان چون دومزیل Dumezil برآنند که ایرانیان پس از شهرنشینی، تمرکز جمعیت و مدنیت، نیازمندی به نظم و قانون پیدا کرده و به همین جهت به وحدت گراییده و از خدایان جنگ و خشونت و بی نظمی و هرج و مرج دست پرستش فرهشته و به پرستش «اهورامزدا»، خدای یکتا، خدای نظم و قانون، عدل و داد پرداخته اند، البته این احتمالی است که میان بسیاری از اقوام که به شهرنشینی پرداخته اند، گمانش قابل تصدیق می تواند بود. همچنین آریاییها به رب النوعها و ربة النوعها باور داشته اند، یعنی خدایان مذکر و مؤنث را معتقد بودند. مثلا دیااوه Dyauh خدای بزرگ آسمان و آگنی خدای آتش از مرد خدایان و اوشاه Vshah یا اوشانه Vshah دختر آسمان از زمره ی ایزد بانوان بوده است. سازمان جامعه ی خدایان از روی الگوی خانوادگی آدمیان مطابق معمول ساخته شده بوده است. خدای بزرگ، ربالنوع آسمان پدر نامیده می شد. و این امر، یعنی اعطای کلمه ی پدر به خدای خدایان در تمامی مذاهب و ادیان قابل مقایسه و دریافت می باشد. در این روش خدایی، سپیده دم دختر و دیوان (خدایان) پسران به شمار می روند.
یکی دیگر از خصوصیات و ویژگیهای دیانت آریایی، ثنویت و دوگانگی منطقی و عقلی این مردمان بوده است. آنچه که خیر، زیبا و نیکو بوده، آفریده ی خدایان نیکی؛ و آنچه که عناصر زیان بخش، مظاهر زشت و اثرات بد بوده است در نتیجه ی کار خدایان شر موجودیت می یافته اند. نیروها و مظاهر نیک عبارت بوده اند از بارانهای به موقع، روشنایی، فصول خوب و معتدل، تندرستی و صحت، فراوانی و وفور نعمت، و عناصر شر نیز از قبیل تاریکی و ظلمت، خشکسالی و قحطی، زمستان و سرمای شدید، بیماریها و ناخوشیها، دروغ و صفات ناشایست و نکوهیده در شیوه ی پرستش این آریاییها آنچه که جالب توجه و قابل تعمق است اینکه از برای خدایان و مظاهر شر و زشتی به هیچ وجه عبادت، پرستش و نیایش و مراسمی وجود نداشته است، بلکه به عکس ملل و اقوامی دیگر بر آن اعتقاد بوده اند که بایستی به وسیله ی کمک به خدایان خیر، بر علیه عناصر شر جنگید و آنها را تضعیف نموده و برافکند. اینان مردمانی بودند ساده دل، جنگجو، پیکاری و راست کردار که به هیچ وجهی زیر بار گناه و کژی و ناراستی نمی رفتند.
نتایج فرهنگی و اجتماعی عقیده به ثنویت
از نوشته های به یادگار مانده برمی آید و دریافتی است که از مدارک موجود ولی اندک و قلیل نتیجه می شود و آنچه که از مدارک مستفاد می شود، جملگی از کار، کوشش، پیکار بر علیه ظلم و بیداد، ستیزه بر علیه دروغ و ناراستی و پلیدی است، روح لبریز و سرشار از شور زندگانی مردمی است که به درست پیمانی، نیک کرداری، سلحشوری، آزادگی و جوان مردی شهره اند. جریان تندسان و پرشور زندگی مشاهده می شود که در طلب فرزندان، پسران و دختران نیک است، جنبش قهرمانی را باز می یابیم که در کار ستیزی است از برای بیرون راندن بدیها و پلیدیها، و بدها و پلیدها از جمع و گروه نیک کرداران، روح برتری جو و زنده ی مردمانی مشاهده می شود که در کار برپا داشتن مسابقه های پهلوانی است، مردمانی زنده دل را باز می یابیم که برای دنیایی موهوم ترک زندگی نکرده و صوفیگری و عرفان منشی را به دور می افکنند، لباسهای فاخر می پوشند، پرتو برق آلوده ی سلیحشان از شوکت و احتشام حکایت می کند. و برابر با شرایعتشان روزه داری را نکوهش می کنند، چون از ناخوارگی ضعف می زاید و عقل درست در بدنی که از کم خوارگی به ضعف گراییده است، پرتوی شایسته ندارد. نیکی و درستی و دادگری و تمام کارهای خوب و شایسته را از برای نفس خوبی و انسانیت انجام می دهند نه از برای آنکه پس از مرگ به بهشتی یا عدنی روند. هر قوم و ملتی به هنگامی که از لحاظ اخلاقی سقوط کند، به وسیله ی خرافات بایستی مهارش کرد که آغاز سقوط است.
در زمان ساسانیان که اخلاق اصیل در جامعه ی ایرانی سقوط کرد، ارداویراف ظهور نمود و ارادویراف نامه، حاصل نمایش یک جامعه ی در حالت و موقعیتی است که از اخلاقیات اعراض کرده است. در کنار ارادویراف نامه، باید از «وندیداد» یا قانون ضد دیو یاد کرد. در کنار آن «روایات پهلوی» و کتابهای احکام و شرایع است، چون «روایت همیت (امید) اشاوهیشتان» و دوره ی پس از آن «سد در نثر صد در بندهش» و «روایات داراب هرمزدایار». در این کتب که توسط مغان حاکم در دوران ساسانیان تدوین شده است، حکومت جابرانه ی مغان که با شاهان ساسانی دست در یک کاسه داشتند به نمایش در آمده است. آن چنان قوانین شدید و وسواس گونه ی مغانی که با مفاهیمی دور از اخلاق یک ملت آزاده در تضاد است، به مردم تحمیل می شود، و آن گونه مالیاتهای سنگین دینی علاوه بر مالیاتهای عرفی و دولتی برای توده ی مردم وضع می شود که کس را نه یاری پرداخت دیون دنیوی و دولتی است و نه توان تأدیه حق خداوند و مغان. این حکومتی بود که مغان ساختند و همین حکومت جابرانه ی مغان و ساخته های شگفتشان بود که موجب زوال و سقوط ساسانیان شد. در این حکومت دینی که مغان غاصب به نام جانشینان و خلفای زرتشت بر مردم تحمیل کردند، هیچ گونه اثر و نشانی از آموزشهای گاتایی زرتشت قابل تشخیص نیست.
به هر حال نیاکان ما دارای چنین روشهایی نبودند، و آنچه که در این باره به وجود آمده است از ساخته های متأخر پهلوی است و با سعی و کوشش کسانی است که دانسته و یا نادانسته، از روی قصد یا پیروی کورکورانه ی متعمدان به ساختن چنین چیزهایی از برای آیین کهن ایرانی مجاهدت می ورزند. البته دیانت و اخلاق و روش نیاکان باستانی ما، آریاییهای ساده دل و راست پندار، آرمان و غایب خوبی نبوده است. ضعفها و موارد قابل انتقادی داشته است، اما این ضعفها و موارد قابل انتقاد در برابر آنچه که داری ارزش و شکوه درستی است ناچیز می باشد.
در زمانی که آریاییها به ایران آمدند، دارای اساطیر، خدایان، مراسم، افسانه ها و معتقداتی بودند، اما در این سرزمین تازه به ناچار بر حسب مقتضیات و شرایطی در به دگرگونیها و تغییر و تبدیلاتی زدند. علاوه بر علل طبیعی چون موقعیت جغرافیای، آب و هوا و علل طبیعی دیگر که قهرا در معتقدات بشری اثر می گذارد، معتقدات و فرهنگ بومیان ایرانی نیز به زودی در فرهنگ آریاییهای تازه وارد شروع به نفوذ کرد. کریستین سن Christensen جایی بسیار به اختصار و مجمل می گوید: «دین قدیم آریاییها بر پرستش قوای طبیعت و عناصر و اجرام سماوی استوار بود. با این حال از زمان بسیار قدیم، خدایان عمده ی طبیعت دارای خصوصیات اخلاقی و اجتماعی می شوند. چنین به نظر می رسد که قبل از جداشدن دو تیره ی هند و ایرانی از یکدیگر تفاوتی میان دو گروه از خدایان عمده ی آنها بوده است. یک گروه را دیوها «دیو Daiva» می خواندند و در رأس آن خدای جنگجویی به نام ایندر Indar قرار داشت، و گروه دیگر را اسورها Asura به ایرانی اهور Ahura می گفته اند و بزرگ ترین آنها وارونه Varuna و میترا Mitra بود. اکثر دانشمندان برآنند که مزداه Mazdہh ایرانیان که به معنی دانا و بزرگ ترین اهوره می باشد، همان وارونه ی قدیم است، که نام اصلی اش در نزد اقوام ایرانی فراموش شده است.»
از لحظه ی ورود ایرانیان به عرصه ی تاریخ ما به دو شکل مختلف از مذهب ابتدایی آنها برخورد می کنیم. یک گروه به پرستش میترا Mitra «در متون ایرانی میثره» مشغولند، که در این هنگام در رأس دیوها قرار دارد، و گروه دیگر که خدای بزرگ آنها مزداه می باشد. پرستندگان میترا یا مهر در ستایش او و خدایانی که در گرد اویند، یشتها را می سرایند و این همان سرودهایی است که نمونه هایی چند از آنکه با اصول دین زرتشتی تطبیق شده در قسمت موسوم به «بخش جدید اوستا» تا امروز برای ما محفوظ مانده است. از جمله ی این گروه خدایان یکی رشنو Raىnu یا رشن، یعنی راستی و دیگری سراوشه Sraoىa «سروش» به معنای اطاعت است. این نامها همچون غالب اسامی خدایان اوستایی مانند «مجردات مجسم» به نظر می آید.
به ادعای نیبرگ Niberg این خدایان در حقیقت نماینده و مظهر هیئتهای اجتماعی می باشند. به گمان او «رشنو» خدای آزمایش اوردالی ور و سروش خدایی است حافظ دین و آماده ی دفاع. مهر «پرتو خورشید». اشی Aىi ایزد بانوی باروری و زناشویی که به مؤمنین برکت در ازدواج و هر گونه سعادت ارزانی می داشت. دیگر از زمره ی خدایان ورثرغنه «بهرام» خدای حمله و پیروزی خدای جنگ، و خورنه Xvarenah، یا فری که جلال و اقبال و شوکت شاهان به حق از اوست می باشد، و بسی خدایان کوچک دیگر. پرستندگان مهر هنگام قربانی جانوران برای خدایان، خود را با هوم/ هئومه Haoma سرمست می کردند، و آن مشروبی بود که از فشرده ی گیاهی به همین نام به دست می آمد. هوم به عنوان خدایی که مؤمنان را در جذبه ی مذهبی و خلسه ی عرفانی فرو می برد، پرستش می شد. چنین به نظر می رسد که پرستش مزدا نیز مانند پرستش مهر در سراسر سرزمین محل سکونت ایرانیان مرسوم بود. زرتشت «زرتوشتر» پیغمبر نیز از میان این قوم در مکانی از ایران شرقی ظهور کرد. زمان ظهور او به هر حال مقدم بر دوران هخامنشی است. زرتشت با گاثاهای خود، که سرودهایی است و بیان آموزه ها و به شعر است، آیین پرستش مزدا را اصلاح و آن را بر پایه ی محکمی استوار کرد که امروزه به نام شریعت زرتشتی معروف است. باری این چنین جریانهایی بود، یعنی جریان نفوذ و گسترش معتقدات بومی ایرانی و این جریانهای آریایی که در دو صورت متفاوت و جریانهایی منشعب از آنکه در تغییر و دگرگونی بودند، که آیین آریاییها را به وسیله ی مغان به دوران ماد و هخامنشی منتقل کرد.
درباره ی مغان جای سخن بسیار است، اما هرگاه به تحقیقات مسینا Messina اتکاء نماییم، بر خلاف رأی هرودوت که مغان را طایفه ای از طوایف مادی معرفی می کند متوجه می شویم که این مغان طایفه ای نبوده اند، بلکه اینان افرادی بوده اند روحانی و طبقه ای محدود که انجام امور مذهبی به وسیله ی آنان صورت می گرفته است و بعدها بر اثر تقویت و گسترش قدرت مذهبی که یافتند، اینان اهمیتی پیدا کرده، متشکل شده و طبقه ی مقتدری را تشکیل داده اند. اندکی پیش از ظهور زرتشت که پرستش میترا Mithra در ایران رواجی داشت، اینان کاهنان این آیین بودند و بعد در دوران اصلاح، این طبقه ی مقتدر برای حفظ منافع طبقه ی خود و همچنین استفاده از جریان تازه ای که بوی موفقیت آن مشامشان را پر کرده بود، و زنده نگاه داشتن آیین آریایی قدیم در کنار اصلاحات، خود را هواخواهانی سخت پایبند نشان دادند و به این وسیله بود که موقعیت خودشان را حفظ نمودند، و هم اینان بودند که به هنگام مقتضی، عناصر قدیم را دگرباره وارد آیین تازه کردند، و چون متولیان مذهبی بودند، در کارشان توفیق حاصل کردند و دینی را که زرتشت آروده بود، و اصلاحات عمیق او را کم کم از مسیر و جریان اصلی خارج کرده و روشی را که بیشتر سودشان در آن بود به پا کردند.به طور کلی روش تاریخ در بستر زمان همین است و در دین زرتشت نیز پس از اصلاحات بنیادی پیامبر، همین امر انجام گرفت و بازگشتی شد به خرافات و روشهایی بسیار پیچیده و دست و پا گیر که در جامعه ی ایرانی اثراتی ناگوار نهاد.
اما در اینجا لازم است تا دگرباره به اهمیت و نفوذ و گسترش عظیم مهرپرستی اشاره شود. در دوران هخامنشی در کتیبه های اردشیر دوم و سوم، نام میترا در کنار نامهای اهورامزدا و آناهیتا آمده است، و گاه تنها همراه با نام اهورامزدا ذکر شده است. از روشی که در یاد کرد نام میترا مستفاد می شود، چین برمی آید که در زمان هخامنشی پرستش میترا در میان توده گسترش و اهمیت بسیاری داشته است. با عطف توجه و عنایتی درباره ی وظایف میترا و سرپرستیها و اعمال و کردار و الطاف و خشم و غضب وی نسبت به بندگان است که متوجه می شویم به چه علتی میان آریاییها که شروع به شهرنشینی نمود، پرستش این خدا تا این اندازه رواج و رونق یافت. هرگاه در مهر یشت دقیق شویم، آن موارد و صفاتی را که از برای ایرانیان در قسمت هوم، گیاه زرین آمد، بسیار پر رنگ تر در نظر جلوه گر می شود. رونق و شکوه زندگی عملی، احتشام و شکوه زندگی مادی که با پیکار و کوشش حاصل می شود، نظم و ترتیبی که یک زندگی نوخاسته ی شهری لازم دارد در مهر جمع است.