انواع متون سمرتى
در این که سمرتى، در اصطلاح عام خود، شامل چه متونى مى شود وحدت کلمه وجود ندارد، اما به اتفاق ایتى هاسه ها، پورانه ها، و دهرمه شاستره ها را سمرتى مى شمارند.
الف) ایتى هاسه ها
ایتى هاسه به معناى «چنین گفته مى شده» است، و این اصطلاح عامى است براى داستان هاى باستان در سنت هندو. مهم ترین این داستان ها دو حماسه مهابهارته و راماینه است، اما جز این دو، کاویه ها را نیز در این شمار آورده اند.
1- مهابهارته:
این اثر حماسى منظوم را بزرگ ترین حماسه ادبى جهان دانسته اند. مهابهارته داراى یکصد هزار بیت (شلکه) است. گویا شاعران متعددى در سرودنش دست داشته اند، چرا که شیوه آن یکدست نیست. زبان مهابهارته سنسکریت کلاسیک یا حماسى است و با سنسکریت وده اى تفاوت هاى قابل توجهى دارد. بنابر سنت هندوها، سراینده این اثر شخصى به نام ویاسه است، اما هیچ شاهد تاریخى براى این ادعا سراغ نداریم. مهابهارته کتابى همه شمول است؛ هم به لحاظ تنوع مطالب و موضوعات و هم از جهت جذب مخاطبان مختلف از طبقه هاى متفاوت اجتماعى و فرهنگى جامعه هندو. این کتاب به مباحث فلسفى، اخلاقى، و اساطیرى آیین هندو پرداخته است و حتى از احکام شرعى و موضوعات عرفانى، آیین ها و آداب مهرورزى و کامجویى، و اصول شهریارى و سیاست نیز فروگذار نمى کند. مبانى مذاهب بزرگ هندو، همچون مذهب شیوه و ویشنو و همچنین اصول مکتب هاى فلسفى شش گانه مانند: سانکهیه، ودانته، یوگا، و وى ششیکه و مباحثى نظیر نزول خدا در عالم مادى (اوتاوه)، و طریق محبت (بهکتى مارگه) همراه با مطالب کم ارزش تر و احیانا خرافى فراوان. در این حماسه بزرگ مندرج است. شاید بى وجه نبوده است که آن را دایره المعارف دوران حماسى هند خوانده اند. سنت هندو در وصف مهابهارته چنین مى پندارد که «هر چه در این جا هست در جاى دیگر نیز تواند بود، و هر چه در این جا نیست در هیچ جاى دیگر یافت نمى شود». مهابهارته را به هیجده دفتر بزرگ (پرون یا پروه) تقسیم کرده اند و یک فصل دیگر را نیز به آن ملحق مى دانند. هر دفتر معمولا به فصل هاى کوچک (ادهیایه) و آنها نیز به فصل هاى کوچک تر تقسیم مى شوند. بعید نیست که هسته اولیه این اثر فقط مشتمل بر 20 هزار بیت بوده باشد که تنها به ماجراى نبرد هیجده روزه میان دو قوم کوروها و پاندوها مى پرداخته است، چه این که نام مهابهارته، «نبرد بزرگ بازماندگان بهارته»، نیز بر همین دلالت دارد. گویا حماسه مهابهارته از یک واقعه تاریخى الهام گرفته است که شاید در زمانى دور در دوره وده اى باستان رخ داده است. اما صورت حماسه اولیه بایستى در سده پنجم ق. م. شکل گرفته و به تدریج آن را به نظم در آورده باشند. به هر روى، تکوین نهایى مهابهارته بایستى آن قدر متأخر باشد که در آن به ماجراى راماینه نیز پرداخته اند. اصل داستان از این قرار است که ریاست حکومت کوروها به شخص نابینایى به نام دهرتراشتره رسید و او برادر کوچکش پاندو را به جاى خود به شهریارى نشاند. اما پاندو پس از مدتى از پادشاهى کناره گرفت و به همراه خانواده اش در خلوتگاهى در هیمالایا معتکف شد. پس از درگذشت پاندو پنج پسر او را به مقر حکومتى عموى نابینایشان بازگرداندند تا فنون جنگى بیاموزند. پسر بزرگ تر پاندو به سن بلوغ رسید و او را به جانشینى عمو برگزیدند، اما حاکم نابینا صد پسر داشت که به پسر عموى خویش رشک بردند و با حیله ها و دسیسه هاى مختلف قصد او را کردند. پنج برادر از این شر و شور گریختند و به دربار پادشاه پانچالا پناه بردند. بنابر رسم آن روزگار مراسم همسرگزینى دختر پادشاه پانچالا با مسابقه تیراندازى مخصوصى انجام مى گرفت. در این مسابقه یکى از پسران پاندو به نام ارجونه توانست کمان تسخیر ناپذیر پانچالاها را خم کند و در تیراندازى به مقام نخست دست یابد و دروپدى، دختر پادشاه پانچالا را به خود اختصاص دهد. دروپدى براى آن که بین پنج برادر اختلاف نیفتد، هر پنج تن را به همسرى برگزید و همسر مشترک آنها شد. پس از چندى پادشاه کشور کوروها و عموى نابیناى پنج برادر، ایشان را دوباره به دربار فرا خواند و خود را برکنار ساخت و کشور را بین فرزندان خود و برادرزادگانش قسمت کرد. پنج برادر براى خود در مکانى نزدیک دهلى امروزى پایتخت عظیمى بنا کردند. اما کینه و حسد کوروها ادامه یافت و از سر حیله گرى بساط قمار چیدند و برادر بزرگ تر پاندوها را به قمار خواندند و با حیله او را شکست دادند. در این قمار پاندوها همه چیز خود از جمله پادشاهى و همسرشان را باختند. اما قرار بر این شد که پنج برادر دست همسر خود را گرفته و به مدت سیزده سال به دیار غربت تبعید شوند و با گمنامى زندگى کنند، و پس از این مدت به ملک خویش بازگردند و پادشاهى را باز پس گیرند. مدت مقرر سپرى شد، پنج برادر از پسر عموهاى خود وفاى به وعده را خواستند اما آنان از آن سر باز زدند. ازاین رو برادران پاندو خود را براى کارزار آماده کردند و سپاهیانى آراستند. این نبرد به نبرد میان همه سلاطین آن زمان هند، اعم از یونانیان، چینى ها، و بلخى ها انجامید، زیرا هر کدام به یکى از این دو گروه پیوستند. نبرد هیجده روز به طول انجامید، همه دلاوران و پهلوانان دو سپاه کشته شدند و فقط پنج برادر پاندو و ارابه ران ایشان، کرشنه، زنده ماندند. برادر بزرگ تر پس از پیروزى تاجگذارى کرد و به کمک پنج برادر حکومتى دادگستر تشکیل داد. رسم هاى نیکو بنا نهادند و عدل انصاف را بر جاى جور و ستم نشاندند. بالاخره با گذر زمان برادران پاندو پیر شدند و تاج و تخت را به نوه ارجونه، قهرمان ماجراى بهگودگى تا، سپردند و خود با همسرشان ترک دنیا کرده به خلوتگاه هیمالایا و به سوى کوه مرو رهسپار شدند و از آن بالا رفته و به شهر جاودان خدایان وارد شدند. ماجراى بهگود گى تا مربوط به آن بخش از این اسطوره است که دو سپاه هم خون و خویشاوند در برابر هم صف آراسته بودند و ارجونه، قهرمان مردد شده بود که به روى اقوام خود شمشیر بکشد و تیز افکند، و این که چرا باید به چنین جنگى مبادرت کند. در این هنگام کرشنه، که تنزل خدا (ویشنو) در عالم تلقى مى شود، در هیأت ارابه ران، او را از اسرار این جنگ و راه هاى رستگارى آگاه مى کند، و به این ترتیب از بخش 23 تا 40 از این حماسه بزرگ، متن پر اهمیت و کم حجم بهگودگی تا پدید مى آید. درباره بهگود گیتا و محتواى آن در بخش اندیشه ها به تفصیل خواهیم خواند. بارى، حماسه مهابهارته در دیانت و اندیشه هندوها بسیار مؤثر افتاده است و از آن تعبیر و تفسیرهاى فلسفى، اخلاقى و عرفانى و حتى جامعه شناختى بسیارى کرده اند و مى کنند. این اثر را به زبان هاى مختلف دنیا از جمله به فارسى ترجمه کرده اند. گویا اول بار مهابهارته را در زمان زین العابدین، پادشاه ادب دوست کشمیر از سنسکریت به فارسى برگرداندند، اما از آن نسخه اى در دست نیست. سپس به فرمان اکبرشاه (... /1605 ـ... / 1542) در جمله کتاب هاى دیگرى که از سنسکریت به فارسى ترجمه کردند، مهابهارته را نیز به صورت مفهوم به مفهوم، و قدرى با تعبیر و تفسیر موافق با دیدگاه اسلامى، به فارسى نقل کردند. این کار به وسیله شخصى به نام نقیب خان (م. 1023 هـ. ق) و با کمک علماى هندو (پندیت ها) صورت گرفت. بعد از او محمد داراشکوه، پسر ارشد شاه جهان، مهابهارته را با اصلاح و تکمیل، اما به طور خلاصه تر به فارسى ترجمه کرد. در عصر ما سید محمدرضا جلالى نایینى، همان ترجمه نقیب خان (میر غیاث الدین على قزوینى) را با تحقیق و تصحیح و تحشیه، در چهار مجلد به چاپ رسانده است. نخستین ترجمه هاى مهابهارته به زبان هاى اروپایى بسى دیرتر از این صورت گرفت.
2- راماینه:
دومین حماسه بزرگ از دسته ایتى هاسه ها راماینه است. راماینه یا «کتاب ماجراهاى رامه»، به زبان سنسکریت و به نظم سروده شده است. سنت هندو این حماسه را به شخصى به نام والمى کى نسبت مى دهد و او را شاعرى برگزیده مى شمارد که در ابتدا راهزن بود و درپى انقلابى درونى به شاعرى رهنمون شد. راماینه به لحاظ سبک، از یکدستى بیشترى نسبت به مهابهارته برخوردار است، اما در طول تاریخ دخل و تصرف زیادى در آن روا داشته اند، به طورى که سه روایت موجود از آن با یکدیگر تفاوت بسیار دارند، و نزدیک به یک سوم از اشعار هر کدام در دیگرى یافت نمى شود (همان). این منظومه قدیمى به لحاظ حجم یک چهارم مهابهارته و مشتمل بر حدود بیست و چهار هزار بیت است که به هفت بند یا کنده تقسیم مى شود. کنده اول درباره دوران کودکى رامه، و کنده هفتم درباره دوران اواخر زندگى او و صعودش به عالم بالاست. در مجموع رامایانه زندگانى حماسى و اسطوره اى رامه را ترسیم مى کند. تاریخ نگارش رامایانه را معمولا با تردید و حدود قرن سوم تا اول ق. م. ذکر مى کنند. اما تألیف آن به صورت امروزى به قرن دوم م، بر مى گردد، هر چند که داستان رامایانه دیرینه تر از این زمان رخ داده (اگر رخ داده باشد) و به طور خلاصه در مهابهارته آمده است. اکنون پس از قرن ها این اثر ادبى جایگاه مردمى مهمى در دیانت هندوها دارد و همه ساله در رام لى لاها، فستیوال هاى نمایشى، ماجراى نبرد رامه با راونه را به صورت نمادین باز آفرینى مى کنند. اصل ماجراى راماینه از این قرار است رامه، یکى از چهار پسر پادشاه کشله،در مجلس بزم پادشاه جنکه در مسابقه تیراندازى پیروز شد و پادشاه بنابر رسم آن روز، دختر زیبا و با کمال خویش سى ته را به پاداش به عقد وى درآورد. آن دو چندى را در دربار پدر رامه به خوشى گذراندند. پادشاه پیر شد و تصمیم گرفت رامه را به جانشینى خود برگزیند اما ملکه کى کیى، همسر دوم پادشاه که مادر پسرى از پادشاه به نام بهارته بود سخن از عهدى به میان آورد که زمانى پادشاه با او کرده بود که آرزویى را از ملکه برآورد. و اینک آرزوى او این بود که بهارته را به جانشین خود برگزیند. شاه به ناگزیر و با اکراه پذیرفت و رامه را خواند و ماجرا را براى او گفت. رامه با متانت و بزرگ منشى تقدیر خود را پذیرفت و به همراه همسر و برادر باوفاى خود، لکشمنه، به عزلت رفت. بهارته که جوانى حق شناس و جوانمرد بود و سلطنت را حق خویش نمى دانست، از جلوس بر تخت فرمانروایى کشله خوددارى کرد و خویش را فقط قائم مقام سلطنت خواند و مدتى بعد به جایگاه برادر رفته اورا به پایتخت بازگرداند تا سلطنت را به او بازپس دهد. اما رامه با سپاسگذارى از برادر جوانمرد خود خواهش وى را نپذیرفت و با دادن کفش هاى خود به بهارته به نوعى سلطنت را به او تفویض کرد. بهارته نیز کفش هاى رامه را به نشان وى روى تخت پادشاهى جاى داد و خود در کنار آنها مى نشست و به نام رامه حکومت مى کرد. رامه با همسر و برادر دیگرش در جنگل هاى دور مسکن گزید. در آن دیار اهریمنان براى زاهدان و مرتاضان خلوت نشین مزاحمت ایجاد مى کردند. رامه علیه اهریمنان قیام کرد و با تیرهاى معجزه آسا آنان را از میان برداشت. سلطان اهریمنان، راونه به کین خواهى از رامه برخواست. او خویش را به صورت غزال زیبایى درآورد و به خلوتگاه رامه نزدیک شد. رامه و برادرش لکشمنه به تعقیب غزال از صومعه دور شدند. آن گاه راونه به هیأت راهبى به صومعه درآمد و سى ته را بربود و به پایتخت خویش برد. دو برادر پس از بازگشت و آگاهى از ماجرا سخت اندوهگین و پریشان شدند. اما ندایى از آسمان راه رهایش سى ته را به رامه نشان داد. رامه با پادشاه بوزینگان پیمان یارى بست و یکى از سرداران پادشاه به نام هنومان با جان و دل به خدمت رامه درآمد. هنومان با سپاه بوزینگان به جستجوى سى ته پرداخت و او را در کاخ پادشاه اهریمنان یافت. رامه به کمک بوزینگان پلى از سنگ روى دریا بنا نهاد و از خداى دریا کمک طلبید تا امواج را فرو نشاند و لشگر بوزینگان را به جزیره سیلان که مقر حکومت راونه بود راه دهد. کارزار خونینى درگرفت. رامه تیرهاى مهلک خود را به سوى راونه پرتاب مى کرد و سر از تنش جدا مى ساخت، اما هر دم سرهاى تازه مى رویید و اهریمن غول آسا عمرى دوباره مى یافت. رامه ناگزیر به سلاح معجزآساى خویش دست یازید. تیرى بر چله کمان نهاد که با بال وایو، خداى باد، آراسته بود و خورشید بر نوک آن جاى داشت و به سنگینى کوه مرو بود. این تیر سینه راونه را شکافت و سلطان اهریمنان را بکشت.
رامه ابتدا از ملاقات با همسرش خوددارى کرد تا پاکى سى ته و بى گناهى او را بیازماید و بر همگان ثابت کند. سى ته که از بى اعتنایى رامه پریشان شده بود آتشى برافروخت و خویش را در شعله هاى فروزان آتش افکند. اما، در حالى که تماشاگران ناله و شیون برآورده بودند، آتش مانند ستونى بزرگ برآمد و سى ته را همچون خورشیدى تابناک بر تاج خود نگاه داشت. این داورى الهى پاکى سى ته را بر همه ثابت کرد. از جنبه سرگرمى و خیال پردازانه داستان که بگذریم، راماینه تا به این زمان در هند به مثابه منبعى اخلاقى نقش آفریده است و احساسات انسانى و فضیلت خواهانه را به شدت بر مى انگیزد. هندوها از شنیدن داستان یا دیدن نمایش آن چنان برانگیخته مى شوند که مى گریند. رامه، در این حماسه، مظهر انسان کامل و نماینده بزرگمنشى و مناعت طبع است. سى ته، مظهر پاکى و معرفت و عشق خدایى است. بهارته، مظهر مردانگى و حق شناسى است، و لکشمنه و هنومان مظاهر وفادارى و خدمت عاشقانه اند. شخصیت هاى این اسطوره چنان در نزد هندوان محبوب افتاده اند که رامه را به عنوان اوتاره (تنزل) ویشنو مى ستایند و براى هنومان مجسمه هاى بسیار مى سازند و او را تقدیس مى کنند. حتى کشور هند را به نام برادر رامه بهارته مى خوانند. علاوه بر این ها، اندیشمندان هندو و غیر هندو سعى کرده اند تا تعبیر و تفسیرها و برداشت هاى فلسفى و عرفانى دقیقى از این حماسه ارائه دهند.
مهم ترین اندیشه ها و نگرش هاى مطرح در راماینه
مهم ترین اندیشه ها و نگرش هاى مطرح در راماینه از این قرار است نظریه هندویى سه هدف زندگى، که بنابر آن هر هندو باید به دنبال این سه هدف باشد و از هیچ یک غفلت نکند: 1. دهرمه، یا کسب فضیلت و ثواب، 2. ارتهه، ثروت و رفاه مادى، و 3. کامه،کامیابى از لذات و خوشى هاى زندگى. از این سه، دهرمه اولویت دارد و دو دیگر با وجود آن مطلوب اند. خدایان در عصرى که راماینه شکل مى گرفت ویژگى هاى انسانى بیشترى به خود گرفته بودند. از این رو در راماینه خدایان جاودانگى مطلق ندارند. بلکه کمى بیشتر از انسان معمولى عمر مى کنند و آدمیان نیز با پرهیزکارى و پارسایى مى توانند به مقام ایشان برسند. سه خداى برتر (دوه ها) در راماینه عبارت اند از: شیوه، ویشنو و برهما، که هریک به ترتیب نماینده جنبه نابودگرى، حفظ و نگهدارى و آفرینندگى خداى متعال اند. در عین حال ذات مطلق غیر شخصى، آتمن یا پرم آتمن نیز مطرح است. آموزه مایا نیز براى توجیه ربط خدا با جهان مادى و پیدایش کثرات از ذات واحد الوهى به کار گرفته شده است. در راماینه بر فضیلت هایى نظیر بلند همتى، زهد و بى رغبتى به دنیا، وفادارى و جوانمردى، خدمت عاشقانه و فداکارانه به محبوب، پاکدامنى و صداقت و... تأکید بسیار شده است. راماینه منبع الهامى براى آداب اخلاقى مانند دلسوزى نسبت به همه، پرداخت صدقه، عفو و گذشت، میهمان نوازى حتى در حق دشمن، احترام به پدر، مادر، آموزگار، برادر بزرگ تر، شوهر و ارباب، و محبت متقابل آنها به هم است. در راماینه همراهى زن با شوهر و شرکت او در طلب دهرمه (فضیلت و ثواب) و احترام زن در خانواده با تأکید زیاد مطرح است. در این کتاب، پادشاه عادل و نیک منش به منزله خدایى در خور ستایش و فرمانبردارى تلقى مى شود که در عین حال وظایف سنگینى بر دوش دارد که نباید از آن تخطى کند. راماینه احکام اجتماعى نیز در خود دارد؛ انسان مى تواند براى حفظ جان خویش متجاوز را بکشد، در جنگ نباید به دشمنى که نمى جنگد یا پناه مى خواهد، یا در حال گریز است تعدى کرد، و قتل پادشاه و زن و بچه یا پیرمرد و پیرزن گناه است. در راماینه فلسفه اى عملى براى حل مسئله جبر و اختیار قابل تشخیص است. اعتقاد به تقدیر و این که سرنوشت تعیین کننده همه حوادث است، به نوعى با آموزه کرمه، اثر بر جاى مانده از زندگانى هاى پیشین، در هم آمیخته است و به این ترتیب نقش انسان در رقم زدن به سرنوشت محفوظ مى ماند. راماینه را نیز به زبان هاى مختلف دنیا ترجمه کرده اند. نخستین ترجمه هاى فارسى راماینه در زمان اکبرشاه (متوفاى 1614 ـ 1605 م) از زبان سنسکریت انجام شد. اول بار عبدالقادر بدایونى به فرمان اکبر این کتاب را در مدت چهار سال به فارسى برگرداند. ترجمه دیگرى نیز از راماینه هست که آن را نیز به بدایونى نسبت مى دهند. در دوره جهانگیرى (متوفاى 1037 هـ. ق. / 1628 م. ) دو ترجمه دیگر از این اثر به عمل آمد: ترجمه منظوم «ملا سعدالله مسیح پانى پتى که نسخه هاى متعدد آن در اکثر کتابخانه هاى هند و خارج از هند موجود است. (ادامه دارد...)