خداوند متعال در ابتدای سوره ی طور سوگند یاد فرموده به کوه طور سینا که شرافت آن به تکلم خدا با حضرت موسی در آن معروف است و به کتاب مقدسی که مرتب نوشته شده در صفحه رقیق درخشانی گشوده برای قرائت ملائکه و آن قرآن مجید یا لوح محفوظ در آسمان می باشد که مشتمل بر تمام حقائق و وقایع گذشته و آینده است و نیز قسم یاد نموده به بیت المعمور که معبد ملائکه است در آسمان محاذی خانه کعبه و در هر روز هفتاد هزار ملک داخل در آن می شوند و دیگر معاودت به آن نمی نمایند چنانچه مستفاد از چند روایت معتبر در این مقام است و سوگند یاد فرموده به آسمان که سقف رفیع و مقام منیع است و در بعضی از روایات به آن تصریح شده و به دریای مملو از آب که محیط به زمین است یا افروخته از آتش چنانچه خداوند فرموده «و اذا البحار سجرت؛ درياها آنگه كه جوشان گردند.» (تکویر/ 6) و در این مقام روایت شده و قمی تأیید فرموده که قیامت خداوند دریاها را مبدل به آتش می کند و جهنم به آن افروخته می گردد و متعلق قسم آن است که عذاب خدا در روز قیامت حق و محقق است و یقینا واقع خواهد شد و دافع و مانعی برای آن نخواهد بود.
قسم از خداوند در این امور برای کسانی است که قاصر از فهم برهانند و برای سایرین هم مؤکد اعتقاد خواهد بود و در آن روز آسمان مانند دود حرکت می کند و مانند آب موج می زند و مضطرب است و کوهها مانند باد سیر می کنند و مبسوط به زمین می گردند پس وای به حال کسانی که تکذیب کردند در دنیا خدا و پیغمبر و امام و نواب او را آنانکه در مقالات باطله و عقائد فاسده و معاصی الهیه بحث و توغل می نمایند و عمری را به لهو و لعب می گذرانند و آن روزی است که به عنف و جبر آنها را سرازیر در جهنم نموده به رو بر آتش اندازند و برای توبیخ و تعییر و معارضه به مثل گفته آنها در دنیا به آنان گفته می شود این آتش موعودی است که شما آن را تکذیب می نمودید و معجزات پیغمبر (ص) را سحر می خواندید این هم سحر است یا شما کورید وارد شوید و بیابید آن را پس صبر کنید بر عذابش یا صبر نکنید بلکه جزع و فزع نمائید به حال شما فرق نمی کند خلاصی از آن ندارید جزای اعمال زشت دنیویه شما است که به شما رسیده است: «یوم یدعون إلی نار جهنم دعا* هاذه النار التی کنتم بها تکذبون* أ فسحر هاذا أم أنتم لا تبصرون* اصلوها فاصبروا أو لا تصبروا سواء علیکم إنما تجزون ما کنتم تعملون؛ روزی که آنان را با خشونت و زور به سوی آتش می رانند. [و به آنان می گویند:] این همان آتشی است که همواره آن را تکذیب می کردید. آیا این آتش هم جادوست [چنانکه در دنیا وحی را جادو می پنداشتید] یا شما [این واقعیت آشکار را] نمی بینید [چنانکه در دنیا حقایق را نمی دیدید؟] در آن در آیید [و بسوزید] پس صبر کنید یا نکنید برای شما یکسان است. فقط اعمالی را که همواره انجام می دادید، جزا داده می شوید.» (طور/ 13- 16)
آتش حق و آشکار است و پرهیزگاران آن را در هر گناه و معصیت می بینند، پس دروغ و فریب و نفاق و خیانت و.. . و.. . همه در بصیرت ایشان پاره هایی از آتش جهنم است، و به همین جهت آنان را می بینی که از مهلکه ها اجتناب می ورزند، اما مکذبان از این حقیقت محجوبند و به همین جهت، از جایی که خبر ندارند، آنان را روانه شده به آتش می بینی، و این نتیجه مرتکب شدن گناهانی است که فردا به صورت آتشی سوزنده تجسم پیدا می کند، و این حقیقت در آخرت هنگامی برای ایشان آشکار می شود که جرایم و گناهانشان به صورت قله هایی از عقرب و افعی در می آید. «اصلوها فاصبروا أو لا تصبروا سواء علیکم إنما تجزون ما کنتم تعملون» ماده "صلی" به فتحه صاد و سکون لام، که مصدر "اصلوا" و این امر از آن است، به معنای چشیدن و تحمل کردن حرارت آتش است، و در نتیجه معنای جمله "اصلوها" این است که: "بچشید آن را" یعنی بچشید و تحمل کنید حرارت آتش دوزخ را.
"اصلوها" حال بچشید و داخل شوید و مشاهده کنید و ببینید که سحر نبوده و حقیقت داشته چنانچه می گوئید پس از مشاهده که خداوند بیان می فرماید: «و لو تری إذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربهم ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا إنا موقنون؛ و اگر می دیدی هنگامی که مجرمان در پیشگاه پروردگارشان سرها را به زیر افکنده [می گویند]: پروردگارا! [آنچه وعده کرده بودی] دیدیم و شنیدیم، پس ما را بازگردان تا کار شایسته کنیم، که اینک ما به یقین رسیده ایم.» (سجده/ 12) و جمله ی «فاصبروا أو لا تصبروا» به خاطر اینکه فای تفریع بر سرش در آمده نتیجه ای است که از دستور "بچشید حرارت آتش را" گرفته، و اگر این نتیجه را با تردید بین امر و نهی بیان کرده، و فرموده: "صبر بکنید و یا نکنید" خواسته است به طور کنایه بفهماند صبر کردن و نکردن شما یکسان است. و به همین جهت دنبال این جمله به طور صریح فرموده: "سواء علیکم"، یعنی این چشیدن آتش برایتان حتمی است و از شما جدا شدنی نیست، چه صبر بکنید و چه نکنید، نه اینکه صبر کردن، عذاب را از شما بر می دارد و یا حداقل آن را تخفیف می دهد، و نه اینکه بی صبری و جزع و فزع سودی به حالتان دارد.
چگونه می توان صبر کرد بر آتشی که می فرماید: «النار التی وقودها الناس و الحجارة أعدت للکافرین؛ آتشی که هیمه آن مردمان و سنگ هاست، آتشی که برای کافران آماده شده است.» (بقره/ 22)
نیز می فرماید: «نارا وقودها الناس و الحجارة علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون؛ آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است؛ بر آن فرشتگانی خشن و سخت گیر گمارده شده اند که از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچی نمی کنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام می دهند.» (تحریم/ 6) و در دعاء کمیل «فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض؛ پس من چگونه طاقت آرم و عذاب عالم آخرت و آلام سخت آن عالم را تحمل کنم. و حال آنکه مدت آن عذاب طولانی است و زیست در آن همیشگی است و هیچ بر اهل عذاب در آنجا تخفیفی نیست. چندان که آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست که هیچکس از اهل آسمان و زمین تاب و طاقت آن ندارد.»
چه صبر کنید و چه نکنید و جزع و فزع کنید همین آش است و همین کاسه هر چه به ملائکه و مالک و به خدای متعال الحاح و التماس و جزع و فزع کنید نتیجه ندارد به خداوند عرض کنید.
«ربنا أخرجنا منها فإن عدنا فإنا ظالمون» جواب می فرماید «قال اخسؤا فیها و لا تکلمون؛ همانا گروهی از بندگان من بودند که می گفتند: پروردگارا! ایمان آوردیم، پس بر ما ببخشای و به ما رحم کن که تو بهترین مهربانانی. اما شما آنها را به ریشخند گرفتید تا این که [شما را رها کردند و] ذکر مرا از یاد شما بردند و شما همچنان بر آنان می خندیدید.» (مؤمنون/ 109- 110) به مالک می گویند: «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک قال إنکم ماکثون؛ و فریاد برآورند: ای مالک! پروردگارت می بایست جان ما را بستاند. او گوید: شما [همچنان] ماندگارید.» (زخرف/ 77) به خزنه جهنم می گویند: «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب* قالوا أ و لم تک تأتیکم رسلکم بالبینات قالوا بلی قالوا فادعوا و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال؛ و کسانی که در آتشند، به نگاهبانان جهنم گویند: پروردگارتان را بخوانید تا یک روز از این عذاب را به ما تخفیف دهد. گویند: مگر پیامبرانتان دلایل روشن برایتان نیاوردند؟ گویند: چرا. گویند: پس بخوانید که دعای کافران جز در بیراهه نیست [و به جایی نمی رسد].» (مؤمن/ 49- 50)
عذاب مکذبان عین عمل آنها است و چه صبر کنند و چه بی تابی از آن جدا شدنی نیست و جمله "إنما تجزون ما کنتم تعملون"، در مقام تعلیل برای لازم بودن عذاب مذکور، و یکسان بودن صبر و جزع است، و معنایش این است که اینکه گفتیم این عذاب برایتان حتمی است، و از شما جدا شدنی نیست، برای این بود که ما این عذاب را از جای دیگر نیاورده ایم، بلکه عین عمل خود شما است، همان کارهایی است که می کردید، و معقول نیست میان عمل و صاحب عمل سلب نسبت شود، و همواره این نسبت برقرار است، یعنی الی الابد این عمل، عمل آن عامل است، پس به همین جهت اگر در ظرف قیامت عمل به صورت آتش جلوه کند، تا ابد به جان عامل خود می افتد، و اگر هم بگوییم تقدیر کلام "انما تجزون جزاء ما کنتم تعملون" است، باز هم این ملازمه صحیح است، و معنایش این است که ما از جایی دیگر آتش نیاورده ایم، و این آتش جزای اعمال شما و آثار همان کارهایی است که می کردید.
از نظر اینکه کیفر و عقوبتی که بر هر یک از بیگانگان اجزاء می شود سیرت آنچه از اعمال و افعال اختیاری است که به جا آورده اید و در عالم دنیا افعال اختیاری را که برگزیده و شرک و گناهان که مرتکب شده سیرت آنها محرومیت از رحمت و آتش دوزخ است که خود برگزیده اید. به عبارت دیگر شرک و کفر و گناهان که در دنیا به آن توجه نموده و علاقه قلبی به آنها داشته و بدان اساس حرکت و سیر نموده و جوهر وجودی خود را کسب نموده لازم آن آن است که سیرت روح و روان خود را متناسب با آتش دوزخ نموده زیرا شرک و کفر صورت اعتقادی و سیرت آن عناد و لجاج است که با ساحت کبریائی در روان پلید خود پرورانیده و بدان صورت و فعلیت درآمده بدیهی است عناد و قطع رابطه ارادی با پروردگار در جهان دیگر سیرت آن حرمان از رحمت و عقوبت و سوز و گداز دوزخ خواهد بود. زیرا بیگانه در دنیا و نظام آزمایش بر حسب تحلیل دو عمل روانی و جوارحی به جا آورده یکی عقیده شرک و کفر و عناد با ساحت کبریائی و دیگر عمل جوارحی و تمرد از وظایف دینی و ناسپاسی است.
در عالم قیامت هر دو نیرو به ظهور رسیده سیرت آنها آشکارتر شده عناد قلبی به صورت دوزخ و اعمال و گناهان به صورت شعله های آتشین که از درون و برون اعضاء و جوارح بیگانه را فرا خواهد گرفت. خلاصه عقوبت بیگانه ظهور عمل قلبی و جوارحی در نظام آزمایش است و هرگز عقوبت بوسیله خارج و اجنبی از ذات و از جوهر وجودی بیگانه نخواهد بود.
آخرت کاملا بر عکس دنیا است، و در آنجا نه از بردباری و تحمل سودی به دست می آید، و نه از چالش و روبرو شدن، در صورتی که در دنیا آدمی درد می بیند و آن را با بردباری تحمل می کند، و نتیجه آن آرامشی است که به دست می آورد، و تو گویی از این راه مشمول باران رحمت الاهی می شود، و چون با درد از طریق عملی ضد آن تحدی و چالش کند، آن درد تخفیف پیدا می کند و گاه از میان می رود، اما در آخرت تسلیم شدن به عذاب به هیچ وجه از آزار آن نمی کاهد، و از مواجهه و روبرو شدن با آن نیز سودی به دست نمی آید، چه عذابی که مکذبان در آخرت می چشند درست همان اعمال دنیوی ایشان است و در آنجا حساب است و نه عمل. آری. انسان می تواند در دنیا با اجتناب کردن از بدیها و توبه کردن از آنها از آتش بترسد و پرهیز کند، و چون انسان به این امر معرفت پیدا کند که خود او است که آینده او را تعیین می کند، از پیش رفتن با اوضاع و احوال و سرگرم شدن به لهو و لعب دست می کشد، و به زندگی با نظری جدی نگاه می کند، و با استواری تحمل مسئولیت را می پذیرد.
بدون شک بردن آنها به سوی آتش دوزخ، توأم با تحقیر و ذلت و زجر و عذاب است، ولی در آیات مختلف قرآن، تعبیرات گوناگونی در این باره دیده می شود. در سوره ی حاقه آیه 30 و 31 می خوانیم: «خذوه فغلوه* ثم الجحیم صلوه؛ او را بگیرید و در غل و زنجیر کنید، سپس در آتش دوزخ وارد سازید.» و در سوره دخان آیه 47 چنین آمده: «خذوه فاعتلوه إلی سواء الجحیم؛ او را بگیرید و با شدت به میان جهنم برانید.»
و در آیات متعددی تعبیر به "سوق" و راندن شده است، مانند آیه 86 سوره مریم «و نسوق المجرمین إلی جهنم وردا؛ مجرمان را (همچون شتران تشنه کامی که به سوی آبگاه می روند) به سوی جهنم می رانیم.» و به عکس «پرهیزکاران و متقین را با نهایت احترام و اکرام به سوی بهشت می برند فرشتگان الهی به استقبال آنها می شتابند درهای بهشت به روی آنها گشوده می شود، و خازنان بهشت به آنها سلام و خوش آمد می گویند و بشارت سکونت جاودان را در بهشت به آنها می دهند.» (زمر/ 73) به این ترتیب نه تنها "بهشت" و "دوزخ" کانون "مهر" و "قهر" خدا است، بلکه تشریفات ورود در هر یک آنها نیز بیانگر همین معنی است.
گرچه تکیه کلام قرآن در آیات فوق مشرکان عصر پیامبرند، ولی بدون شک این آیات عمومیت دارد، و همه مکذبان را شامل می شود، حتی فلاسفه مادی که در مشتی از خیالات و افکار ناقص غوطه ورند، حقایق عالم هستی را به بازی می گیرند و جز آنچه را با عقل قاصر خود دریافته اند به رسمیت نمی شناسند منتظرند همه چیز را در آزمایشگاه خود و زیر میکروسکوپ به بینند حتی ذات پاک خدا را! وگرنه وجود او را به رسمیت نمی شناسند. اینها نیز مصداق "فی خوض یلعبون" هستند، و در انبوهی از خیالات و پندارهای باطل غرقند. عقل آدمی با تمام فروغی که دارد در مقابل نور وحی همچون شمعی در برابر آفتاب عالمتاب است، این شمع به او اجازه می دهد که از محیط تاریک جهان ماده بیرون آید و در را به سوی عالم ما وراء طبیعت بگشاید، سپس در نور آفتاب وحی باید به هر سو پرواز کند و جهان بی کران را ببیند و بشناسد.
قیامت نتیجه اعمال عذاب الهی دوزخ خدا انسان کفر باورها در قرآن