اصطلاح درخ ارص در ادبیات تلمودى داراى معانى گوناگونى است. روى هم رفته، درخ ارص «راه جهان» است؛ یعنى روشى که آدمى مطابق با آن رفتار مى کند؛ یعنى سلوک پذیرفته شده. درخ ارص در قالب یک قانون مدون ثابت در درون هلاخا قرار ندارد و با آن که در تلمود به طور مفصل از آن بحث شده، این هلاخاها الزام آور نیستند. درخ ارص را باید حتى بیش از شریعت، پایه و بنیان هر نوع تحولى دانست. احکام هر از چندگاه و از مکانى به مکانى دیگر تغییر مى کنند، اما انتظار عمومى از یک فرد آن است که مطابق عرف رایج، رفتار کند. درخ ارص مطلوب تمامى افراد است. حکیمان به رغم تأسف خوردن به حال مردم، تصدیق مى کنند که اینان نیز مى توانند حتى بدون گذراندن آموزش رسمى، فردى آبرومند و محترم باشند؛ اما «کسى که از میشنا یا کتاب مقدس یا درخ ارص اطلاعى ندارد فردى متمدن نیست.» به بیان دیگر، کسانى که احکام پذیرفته شده رفتارى را رعایت نمى کنند، زیاده رو و قانون گریز هستند. حتى گفته شده است که این گونه افراد فاقد صلاحیت براى اداى شهادت هستند.
نیاز عالمان به درخ ارص
نیاز به درخ ارص که متوجه همه افراد بود، براى عالمان به دو دلیل از تأکید بیشترى برخوردار بود. دلیل اول بیرونى است؛ عالم باید «محبوب ملکوت و خوشایند زمینیان» یعنى نزد همنوعانش محترم باشد. اگر او احکام رفتارى را مراعات نکند، با ظاهر شدن در صورتى ناخوشایند، تورات را خفیف شمرده است؛ بنابراین، باید چنان رفتار کند که مردم بتوانند بگویند: «مردى که تورات را مطالعه کرده باشد، درست رفتار مى کند و برخوردش پسندیده است.»
اما حکم شرعى رعایت درخ ارص بعد دیگرى نیز دارد؛ زیرا رفتار درست، بخشى از حوزه بى حد و مرز رفتار و تفکر است که به دعت (دانش، حکمت) معروف است. این حوزه، تنها اندوختن دانش نیست، بلکه ارزش قائل شدن براى عقل عرفى و رفتارهاى عرفى پسندیده نیز هست. دعت، آدمى را به چگونگى معاشرت با خانواده و دیگران رهمنون مى شود، شیوه سخن گفتن او را تعیین مى کند، قدرت تصمیم گیرى را در این که چه زمانى سماجت به خرج دهد و چه مواقعى گذشت کند بالا مى برد، و با آن که به خودى خود جزء شریعت مکتوب نیست، از هر کسى که با تورات مأنوس شود انتظار مى رود که تا حد معقولى از موهبت دعت برخوردار باشد.
سنت مدرسى تا چندین نسل، به جلد پنجم شولحان عاروخ، بخشى اضافى از آن کتاب مشهور که از روابط غیر هلاخایى آدمیان سخن مى گوید، ارجاع مى داد. حکیمان بر این عقیده بودند که دعت مهم ترین نعمت است و مى گفتند: «اگر علم دارى چه ندارى؟ و اگر علم ندارى چه دارى؟» عالمان سخت در تلاش بودند تا به کسب دعت نایل آیند و تلمود بر این دیدگاه خود اصرار دارد که «عالمى که بهره اى از دعت ندارد بدتر از مردار است.» دعت تا حد زیادى، یک ویژگى ذاتى است. چون بعضى از مردم به حکم غریزه و بدون تعلیم و تربیت، مى دانند که چگونه در موقعیت هاى گوناگون، واکنش مناسبى از خود نشان دهند. اما از کسانى که از این موهبت برخوردار نیستند، انتظار مى رود که به کسب این دانش نایل آیند و آن را از دیگران بیاموزند تا شایسته دریافت عنوان محترم عالم شوند. این روایت که «خدمت کردن به تورات از یادگیرى آن مهم تر است» نشان دهنده آن است که کسى که از امتیاز خدمت گزارى به حکیمى بزرگ برخوردار است، حتى در مباحث سطحى و خالى از لطف، بیش از شاگردان درس هاى رسمى آن حکیم بهره مى برد. و گاهى مهم ترین دستاورد دعت یادگرفتن شیوه رفتار در مواضع گوناگون و در رویارویى با انسان هاى مختلف بود. صدها حکایت در تلمود، درباره شاگردانى سخن مى گوید که رفتارهاى جزئى و ریز ربى خودشان را که ضرورتا در قلمروهاى مطالعه رسمى نبود، مورد توجه قرار مى دادند.
آداب معاشرت و رسم هاى عصر تلمودى در رساله اى کوچک به نام درخ ارص گردآورى شد که گنجینه اى از اطلاعات مربوط به اخلاقیات و رفتار آن دوره به شمار مى آید. هلاخاى مربوط به درخ ارص حوزه هاى گوناگونى از زندگى را در برمى گیرد. مثلا احکام زیادى به قواعد و آداب صرف غذاهاى رسمى اختصاص دارد. اهمیت این مسئله در دوره اى بود که ضیافت هاى طولانى (که در آن میهمانان بر کاناپه ها تکیه مى دادند) همراه با آداب و تشریفاتى درخور توجه، مرسوم بود. این قواعد کلمات گهربارى را که از وجدان عمومى برآمده بود، در خود داشتند. مانند: «به وقت خوردن غذا سخن گفتن ممنوع است؛ مبادا غذا وارد ناى شود.» و نیز رهنمودهایى درباره چگونگى خوردن غذاهاى مختلف.
حکایت ربى عقیوا
رساله یاد شده به زبان طنز، از حکایتى سخن مى گوید که در آن ربى عقیوا دو تن از شاگردان خود را به خانه اش دعوت کرده بود تا آگاهى آنها را از شیوه هاى رفتار اجتماعى و آداب معاشرت ارزیابى کند. او تکه گوشتى را که به قدر کافى پخته نشده بود، به آنان تعارف کرد. یکى از آن دو نفر که رفتار شایسته اى داشت گوشت را امتحان کرد و چون آن را مناسب خوردن ندید، در بشقاب خویش وانهاد. در همان حال، آن دیگرى سعى مى کرد که به زور، گوشت را تکه تکه کند. ربى عقیوا به طعنه دومى را گفت: «این جورى نه، پسرم! پایت را روى ظرف بگذار و بکش.»
بسیارى از اصول رفتارى بر ملاحظات ناب زیباشناختى استوار بودند. مانند رهنمودهایى که به چگونگى چیدن سفره غذا یا خوردن غذاهاى مختلف مربوط مى شوند.
ممنوعیت فاسد کردن انواع غذاها
اما قواعد دیگرى نیز وجود داشتند که از اهمیت اساسى ترى برخوردار بودند؛ مانند ممنوعیت فاسد کردن انواع مختلف غذاها. این ممنوعیت تا حدودى، از ممنوعیت عام تباه کردن بى دلیل نشأت مى گیرد، که از نظر هلاخا کاملا معتبر و بر شریعت تورات استوار است و حکیمان به طور قابل توجهى به شرح و بسط آن پرداختند. این حکم بر نگرش احترام آمیز نسبت به غذا به عنوان خوراک انسان، نیز استوار است. نقل شده است که مردى به ملاقات یکى از حکیمان رفت و [به هنگام صرف غذا] بشقابش را روى تکه نان قرار داد. حکیم نان را از زیر بشقاب بیرون کشید و خورد، اما آن مرد متوجه نشد و آن را خورد. حکیم ضمن آن که او را به خاطر عدم درک این نکته که غذایى را که فاسد یا به آن بى احترامى شده نباید خورد، سرزنش مى کرد، گفت: «مى پنداشتم که چرک هایت با آب گرم زدوده مى شود، اما اینک به این نتیجه رسیدم که حتى آب جوش هم در تو اثر نمى کند.»
تلقى میز غذاخورى افراد به عنوان قربانگاه
جنبه دیگر اصول آداب معاشرت در این بیان حکیمان منعکس است که «تا هنگامى که معبد وجود داشت، قربانگاه کفاره گناهان بود، حال آن که پس از انهدام معبد، میز غذاى هر کس کفاره گناهان اوست.» این مفهوم با این هدف بیان شده که مردم را تشویق کند تا فقرا را به خانه هایشان دعوت کنند؛ چرا که سهیم شدن آنها در غذا مى تواند تاوانى براى جنبه هاى مادى و نفسانى خوردن باشد و به آن بعدى قدسى ببخشد. تلقى میز غذاخورى افراد به عنوان قربانگاه، بر احکام مربوط به آداب میز غذا نیز تأثیر گذاشت؛ زیرا به غذا خوردن، نه تنها به عنوان رفع احساس گرسنگى، که به مثابه جزئى از راه کلى زندگى و عبادت خالق نیز نگریسته شد. این دیدگاه مبناى آدابى گردید که بعدها در بسیارى از جوامع یهودى به آن عمل مى شد؛ مانند قراردادن نمک بر روى میز غذا، که یادآور خاطره نمکى بود که بر قربانگاه قرار مى گرفت؛ یا رسم برداشتن کاردها از روى میز غذا، به هنگام شکرگزارى پس از صرف غذا. هم چنین آهن را روى قربانگاه قرار نمى دادند؛ به این خاطر که وقتى از آن به عنوان سلاح استفاده مى شود، موجب کوتاه شدن عمر آدمى مى گردد و بنابراین، نباید در کنار معبد که موجب طول عمر انسان است قرار گیرد.
احترام گذاردن به افراد خاص و شیوه هاى خاص رفتار با آنها
قواعد درخ ارص جنبه دیگرى نیز دارد و آن تکلیفى است که در تورات درباره احترام گذاردن به افرادى خاص و شیوه هاى خاص رفتار با آنها، نقل شده است. توصیه اى عمومى درباره حفظ احترام والدین «پدر ومادر خود را محترم شمارید»، عالمان و پادشاه وجود دارد. میان شیوه هاى رفتار با هر دسته، تفاوت هایى ترسیم شده است، اما حرمت نهادن به سالخوردگان و خردمندان بخشى از خود شریعت برآمده از کتاب مقدس است و در قالب قواعد رفتارى، متحول شده و شرح و بسط یافته است. پیش پاى چه کسى باید برخاست؟ چه کسى به هنگام ورود و خروج، مقدم است؟ افتخار افتتاح اجراى کارى را به چه کسى باید داد؟ تمامى این موضوع ها که عموما اختیاریند، اما بخشى از سنت هلاخایى رسمى محسوب مى شوند، در قانون درخ ارص مورد بحث قرار مى گیرند. قاعده راهنما آن است که هر جا که احترام گذاردن به یک شخص ضرورى مى نماید، ارزشمندترین کار مقدم داشتن او بر دیگران است و اگر جاى احترام کردن نیست، کم اهمیت ترین عضو گروه پیش از همه اقدام مى کند. مثلا به هنگام ورود، مهم ترین عضو گروه نخستین کسى است که وارد مى شود و به هنگام خروج، کم اهمیت ترین فرد، اول بیرون مى رود.
حرمت نهادن به بزرگترها
هلاخاهاى مربوط به حفظ احترام پدر یا ربى بى شمارند و بر لزوم حرمت نهادن به بزرگترها تأکید دارند. البته در زندگى روزمره خانوادگى (به ویژه در مورد کودکان) رعایت تمامى ظرافت هاى رفتار خوب و تشریفات شایسته ممکن نیست، و بودند کسانى که مى گفتند به رغم موافقت پدر یا ربى با کنار نهادن احترام، باید به آنها احترام کرد. از سوى دیگر، پادشاه مجاز نیست که از احترام [نسبت به خود] چشم پوشد؛ چون بر خلاف پدر و ربى، احترام پادشاه فقط احترام به او نیست، بلکه احترام به حکومت نیز هست. ربى، که خردمندى اش خود اکتسابى است (یا به همین گونه، پدر) حق داشت که از احترام و تشریفات [نسبت به خود] جلوگیرى کند؛ اما بر خلاف آنچه گفته شد، فرزند نباید بر جاى پدرش بنشیند، نباید او را تکذیب کند، یا کارى را بدون اجازه پدر، در حضورش انجام دهد، به ویژه اگر آن کار مستلزم بى احترامى باشد. این احکام دقیقا عمل نمى شدند و فرزندان تنها زمانى که به سن بلوغ مى رسیدند و به دلخواه خویش، براى این که به والدین احترام بگذارند، کلیات این احکام را مراعات مى کردند.
یک تمثیل جالب درباره این نگرش
یک تمثیل جالب درباره این نگرش، در منابع تلمودى به چشم مى خورد. در وصیت نامه پدرى قید شده بود که اموالش را به شرطى براى پسرش به جا مى گذارد که پسر، بى خرد و احمق شود. حکیمان، ناتوان از بیان توضیحى منطقى براى این سند عجیب، به سراغ ربى یهوشوع (یوشع) بن حننیا، آن عالم بزرگ و بسیار با درایت رفتند. وقتى که به منزل یوشع رسیدند، او را دیدند که روى چهار دست و پا راه مى رود و فرزند خردسالش بر پشت او سوار است. حکیمان با احترام، اندکى منتظر ماندند تا مبادا مزاحم بازى ربى خود شوند. وقتى که سرانجام، نظر یهوشوع را درباره آن وصیت نامه پرسیدند، او پاسخ داد: «شما خود معناى آن را مشاهده کردید. منظور پدر این بود که پسرش زمانى از میراث پدر ارث مى برد که خود فرزندانى داشته است.» سلوک و رفتار صحیح، جزئى از دعتى به شمار مى آمد که کسب آن بر هر فردى واجب بود و همان گونه که خود حکیمان بارها تأکید کرده اند، توانایى تشخیص زمان مجاز براى کنار نهادن هلاخا و احکام حاکم بر رفتار نیز دعت است.
ادیان الهی یهودیت معاشرت آداب اجتماعی احترام آداب و رسوم کتاب تلمود