از ویژگیها و اوصاف دوزخ این است که عذاب آن دائمی است و همواره وجود دارد. لحظه ای امان نمی دهد. از ویژگهای دوزخ این است که حتی پوست دوزخیان نیز پس از سوختن تبدیل می شود تا عذابی نو و تازه را به آنها بچشاند: «ان الذین کفروا بایاتنا سوف نصلیهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب ان الله کان عزیزا حکیما؛ به زودی كسانی را كه به آيات ما كفر ورزيده اند در آتشی [سوزان] درآوريم كه هر چه پوستشان بريان گردد پوستهای ديگری بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند آری خداوند توانای حكيم است.» (نساء/ 56) آنان که به آیات و نشانه های ما، یعنی به پیامبر اکرم (ص) و قرآن کریم نگرویدند به زودی آنان را در آتشی اندازیم که چون پوست هاشان سوخته شود آنها را تبدیل به پوست های دیگر کنیم، تا آن که عذاب و بدبختی را بچشند. قطعا خداوند عزیز و نفوذ ناپذیر و حکیم و داناست؛ یعنی نه می توان بر اراده الهی قاهر شد و نه اراده او بدون حکمت و مشیئت او بدون مصلحت است.
به گفته ی سیبویه کلمه ی «سوف» برای تهدید استعمال می شود و وعده ی بد، لیکن گاهی به جای «سوف» سین استعمال می شود، مثل "ساصلیه سقر" و گاهی به عکس مثل "و لسوف یعطیک ربک فترضی" «اصلاء»، یعنی عرضه کردن و تقریب به آتش برای بریان کردن. و جمله ی نصلیهم یعنی در آتش می بریم آنها را ولی یک معنی خاص هم دارد که کباب کردن در آتش باشد، چون عرب می گوید «شاة مصلیه» یعنی گوسفند کباب شده. و «نضج» به معنای بلوغ و رسیدن ماده خام است به حال گوارا و مطلوب شدن برای استفاده و غذا به وسیله حرارت. و «جلد» عبارت است از پوست که قشر محیط سفتی است برای حفظ آن شی ء، و باختلاف موضوعات فرق پیدا می کند. و چون جلد برای حفظ و نگهداری از آفات است: اگر آفتی به جلد رسید، موجب فساد آن موضوع خواهد شد.
آفات و ناملائمات مادی: در مرتبه اول به پوست خارجی بدن می رسد، و چون حافظ بودن آن منتفی شد، قهرا به داخل نفوذ خواهد کرد. و اما آفات و ناملائمات روحانی: در مرتبه اول به قلب و روح انسان رسیده و سپس از روح به بدن نفوذ کرده، و به پوست می رسد.
باید توجه داشت که جلد از اجزاء بدن است، و قهرا از جهت مادی بودن و جسمانی بودن و برزخی بودن و روحانی بودن و لطیف و کثیف بودن تابع خصوصیات بدن خواهد بود. و عناوین احاطه کردن، و حافظ بودن، و صلب بودن از متن بدن، و حس لامسه را داشتن، و تشکل، در همه انواع بدن مشترک است، البته به تناسب و سنخیت بدن.
و اما تبدیل پوست، برای این است که پوست به سبب نضج با حرارت، خصوصیات حافظ بودن، و حس لامسه داشتن، و صلب بودن، و تشکل، را از دست می دهد، و می باید پوست تازه ای به جای آن بوده، و بدن را محدود کند. و ظهور پوست هم در همه ی انواع موجودات امر طبیعی است، و همین طوری که بدن جلوه و ظهور خصوصیات روح بوده، و با اراده طبیعی روح متحصل می شود، جلد نیز جلوه بدن است و طبق اقتضاء و خصوصیات تن ظاهر شده و به وجود آید: «ذلک تقدیر العزیز العلیم؛ این نظم بندی [خدای] توانای داناست.» (انعام/ 96)
علم قیافه و خطوط صورت و دست، این مطلب را تایید می کند که صد در صد علامت وجود ارتباط فیمابین جلد و بدن و صفات روحی است، به طوری که اگر زخم و سوختن و آفتی به پوست دست یا عضو دیگری برسد، پس از بهبودی پوستی به جای آن پدید آمده، و از لحاظ شکل و خطوط دقیق کاملا با پوست از بین رفته مطابق خواهد بود، و این دلالت می کند به وحدت حکم فرمای اصلی و فرعی و حکومت تمام خداوند مدبر و مقدر علیم عزیز. علت این تبدیل پوستها ظاهرا این است که به هنگام سوخته شدن پوست ممکن است درد کمتر احساس شود اما برای اینکه مجازات آنها تخفیف نیاید و درد و الم را کاملا احساس کنند پوستهای تازه ای بر بدن آنها می روید و این نتیجه اصرار در زیر پا گذاشتن حق و عدالت و انحراف از فرمان خدا است.
و در پایان آیه می فرماید: «ان الله کان عزیزا حکیما؛ خداوند نسبت به انجام این گونه مجازاتها هم قادر و توانا است و هم حکیم است و روی حساب کیفر می دهد.»
فضیل عیاض گفت از هشام از حسن بصری در تفسیر این آیت، گفت: آتش هر روز هفتاد هزار بار بخورد هر گاه که پوستی سوخته می شود، دیگری باز می آفریند. طبری: از عبدالله عمر روایت شده است یعنی چون پوستشان بسوزد پوست سفید مانند کاغذ به جای آن می گذاریم، کلبی از حسن بصری نقل می کند که روزی هفتاد هزار مرتبه پوست بدنشان می سوزد. مجاهد گفت: در میان پوست کافر و گوشتش کرمانی باشند که جلبه ای دارند چون بانگ خران کوهی.
تا عذاب را بچشند
دوزخیان در همه حالات، عذاب را احساس می کنند و هر زمانی عذابی تازه می چشند نه مثل کسانی که بر اثر مرور زمان، به درد عادت می کنند و رنج آن برایشان، خفیف می شود. از این جهت بود که فرمود: «لیذوقوا العذاب؛ تا عذاب را بچشند و الم آن را ادراک کنند.» در این جمله شریفه چند موضوع گفته شده است:
تبدیل جلود برای اهل جهنم، به خاطر استمرار عذاب می باشد، زیرا عذاب عبارت است از انعکاس آثار سیئات از افکار و اعمال، و این انعکاس در نفس و باطن انسان صورت می گیرد. و عذاب آن سیئات را که ظاهر شده است، تطهیر می کند، و در حقیقت این عذاب و شکنجه برای مجازات آن شخص مجرم است که صد در صد مطابق جرم صورت می گیرد. و چون مبداء جرم و خلاف از نفس انسان است، و اعضاء و جوارح آلات و وسائل هستند، لازم است که انعکاسات آنها نیز در مرتبه اول به نفس باطنی انسان برخورد کرده، و به وسیله همان اعضاء صورت بگیرد. و گفتیم که، جلد انسان بزرگترین حامی و حافظ و دافع او است، و لازم است که هرگاه جلدی صدمه دید، به جلد دیگری تبدیل شود تا برنامه استمرار عذاب ادامه پیدا کند. و در عین حال خداوند متعال در اجرای این برنامه عزیز و حکیم است.
خداوند، مقامش منیع است و نیازی ندارد که در برابر دیگری از خود دفاع یا ممانعت کند. و به قولی یعنی او قادر است و مانعی از تحقق بخشیدن و وعد و وعیدهای خود در برابرش نیست.
منظور از تبدیل پوست دوزخیان چیست؟
در این باره اقوالی است:
1- قتاده و جماعتی از اهل تفسیر گویند: ظاهر قرآن این است که خداوند پوستهای دیگری غیر از پوستی که سوخته است بر اندام آنان می پوشاند. مختار علی بن عیسی نیز همین است. برخی گفته اند: این پوست جدید گناهی ندارد، پس چرا سوخته شود؟! پاسخ این است که عذاب، برای شخص است و پوستها و اعضا مورد ملاحظه و اعتبار نیستند. علی بن عیسی گوید: پوستی که بر بدن پوشانده می شود نه خود آن است که عذاب می بیند و نه قسمتی از آن. پوست واسطه ای است که به وسیله آن به شخصی که سزاوار عذاب است، شکنجه داده می شود.
2- زجاج و بلخی و ابوعلی جبایی گویند: منظور این است که خداوند متعال، همان پوست سوخته را به حالت اول برمی گرداند مثلا هر گاه شخصی که تغییر صورت داده است ببینید، می گویید تو به غیر این صورت، پیش من آمدی. در حالی که او همان است فقط تغییر صورت، داده است یا اینکه هر گاه انگشتری شکسته ای از نو ساخته شود، می گویند این غیر از آن است اگر چه اصل هر دو یکی است بنابراین پوست اول با پوست دوم یکی است، تنها تغییر هیات در آنها پیدا شده، چه اولی سوخته بود و دومی نسوخته است.
3- منظور از پوستهای ایشان «سرابیل» یعنی پیراهن هایی است که در جهنم بر تن آنها پوشیده می شود که قرآن کریم گوید: «سرابیلهم من قطران؛ پیراهنشان از قیر است.» (ابراهیم/ 50) علت اینکه به جامه ها، پوست گفته شده این است که میان پوست و پیراهن، مجاورت و نزدیکی است. البته این قول، مستلزم ترک ظاهر آیه است بدون اینکه دلیلی داشته باشد.
4- امام فخر: بعضی گفته اند عوض کردن پوست بدن کنایه است از دوام و پیوستگی عذاب یعنی چون سوختند و گمان بردند که تمام شده اند قوای آنها را تجدید می کنیم به طوری که گمان برند نیروی تازه و حیات تازه به آنها داده شده است. عبده: از تفسیر روح المعانی آلوسی نقل کرده است: چون اعضای بدن در حکم آلت و ابزار هستند برای کار پس مقصود از سوختن و عوض کردن پوست بدن، دوام گرفتاری است، زیرا نفس گناهکار است و پوست اثری در گناه نداشته است و مجازات برای نفس است در هر بدنی که باشد.
ممکن است بعضی ایراد کنند که آیات فوق می گوید هنگامی که پوست تن بدکاران می سوزد ما پوستهای تازه ای به جای آن قرار می دهیم تا کیفر الهی را بچشند در حالی که پوستهای اصلی گناهکارند و مجازات پوستهای تازه با اصل عدالت سازگار نیست؟
این اشکال بر قول اول وارد می شود که چرا پوستی که گنهکار نیست، عذاب می شود، و بر دو قول اخیر وارد نیست. کسانی که انسان را غیر از اعضای تن که به چشم مشاهده می شوند، می دانند و معتقدند که آنچه عذاب می بیند همان حقیقت انسان است نه اعضای بدن، از این گونه اشکالات، آسوده اند.
اشکال
اما همان طوری که گفتیم بعضی منکرین معاد جسمانی اشکال کردند که این ابدان عنصریه دائما در تحلیل و تبدیل است چه مناسبت با عدل دارد که بدنی که با او عبادت کرده در زمانی بسوزانند برای آن زمانی که معصیت نموده بعلاوه انسان با کدام بدن که از زمان تکلیف تا زمان موت دائما در تغییر بوده محشور می شود و همین اشکال را در این آیه کرده اند که آن پوستی که با او معصیت کرده موقعی که سوخته شد چه مناسبت دارد عذاب به پوست دیگر که با او معصیت نشده و این اشکال را هم در بعض اخبار روات به ائمه اطهار کرده اند بیان می کنیم.
جواب
جمیع تالمات جسمانی متوجه به جسمی است که دارای روح باشد و الا جسم بی روح مثل مجسمه ابدا تالمی پیدا نمی کند اگر او را خورد کنند یا بسوزانند یا تازیانه زنند یا بکنند ابدا درد و المی به او متوجه نشود چنانچه پوست جدا شده از بدن حیوان را اگر دباغی کنند یا لگدکوب زیر پا بشود متالم نگردد بلکه عضو فلج یا اعضاء بی روح بدن مثل موی سر یا سم حیوان و امثال آنها، پس تالم کلیه ی متوجه روح است غایة الامر تالمات روح دو قسم است یک قسم بدون توسط بدن است آن را تالمات روحی گویند و یک قسم به توسط بدن است تالمات جسمانی خوانند پس من باب مثال اگر روح یک شخص کافر و مرتدی را در کالبد بدن کلب اصحاب کهف نمایند و جهنم برند و روح کلب اصحاب کهف را در کالبد آن شخص کافر نمایند و بهشت برند باز هم آن کافر و مرتد معذب است و کلب متنعم.
بنابراین روح کافر و فاسق در هر بدنی باشد از دوره عمر خود معذب است و مراد از معاد جسمانی این است که روح تعلق به جسم می گیرد که هر دو قسم عذاب به او متوجه شود، یا اگر روح مؤمن باشد هر دو قسم تنعم را داشته باشد. و کسانی که منکر معاد جسمانی هستند منحصر می کنند تنعم و عذاب را فقط به یک قسم و این مخالف نصوص قرآن و ضرورت اسلام و صراحت اخبار متواتره و ادله واضحه است به علاوه اشکال در خصوص این آیه را ائمه (ع) جواب دادند به اینکه همان پوست سوخته شده را دو مرتبه صورت پوست می دهند که ماده یکی است صورت عوض می شود و مثال بخشت می زنند که اگر خاک شود و گل گردد و در قالب خشت شود می توان گفت این خشت همان خشت است و می توان گفت غیر از آن است.
عین همین پرسش را "ابن ابی العوجاء" مرد مادی معروف معاصر امام صادق (ع) از آن حضرت پرسید و پس از تلاوت آیه فوق گفت: «ما ذنب الغیر؛ گناه آن پوستهای دیگر چیست؟» امام پاسخی کوتاه و پر معنی به او داد و گفت: «هی هی و هی غیرها؛ پوستهای نو همان پوستهای سابق و در عین حال غیر آن است!» ابن ابی العوجاء که می دانست در این عبارت کوتاه سری نهفته شده است، گفت: «مثل لی فی ذلک شیئا من امر الدنیا؛ در این زمینه مثالی برای من بزن.» امام گفت: «ا رایت لو ان رجلا اخذ لبنة فکسرها، ثم ردها فی ملبنها، فهی هی، و هی غیرها؛ این همانند آن است که کسی خشتی را بشکند و خرد کند، دو مرتبه آن را در قالب بریزد و به صورت خشت تازه ای درآورد، این خشت دوم همان خشت اول است و در عین حال خشت نوی می باشد.» (ماده اصلی محفوظ است و تنها صورت آن تغییر کرده است). صاحب احتجاج هم این حدیث را از حفص بن غیاث از آن جناب نقل کرده، و قمی آن را در تفسیر خود به طور مرسل آورده، و برگشت حقیقت جواب به این است که وقتی ماده چند صورت یکی باشد، می توان گفت موجود متصور به آن چند صورت یکی است، بدن انسان نیز مانند اجزایش مادام که همان انسان است یکی است، هر چند تغییراتی به خود بگیرد
از این روایت استفاده می شود که پوستهای جدید از همان مواد پوستهای پیشین تشکیل می گردد. ضمنا باید توجه داشت که پاداش و کیفر در حقیقت ارتباط با روح و قوه درک انسان دارد، و جسم همواره وسیله ای است برای انتقال پاداش و کیفر به روح انسان.
شخصی از امام صادق (ع) چگونگی تبدیل پوست دیگری به جای پوست های سوخته شده را پرسید: «کیف تبدل جلودهم غیرها؟ قال: ارایت لو اخذت لبنة فکسرتها وصیرتها ترابا ثم ضربتها فی القالب اهی التی کانت، انما هی ذلک و حدث تغییر آخر والاصل واحد؛ اگر خشتی را گرفته بشکنی و آن را خاک سازی و سپس در قالب قرار داده و خشت دیگری سازی، آیا می پنداری این همان خشت است؟ آری این همان خشت است و تغییری در آن پدید آمده ولی اصل هر دو خشت یکی است.» یعنی مایه ی اصلی تغییر نکرده، جز این که حق تعالی با وحدت روح و حفظ تشخص آن از همان ماده و بدنی که با آن معصیت کرده پوست جدیدی آفریده که عذاب را از نو بچشد.
پیامبر اسلام (ص) به یک نمونه از کسانی که این گونه عذاب ها در انتظارشان است اشاره کرده می فرماید: «ان قاتل الحسین بن علی (ع) فی تابوت من نار علیه نصف عذاب اهل الدنیا، وقد شد یداه و رجلاه بسلاسل من نار منکس فی النار حتی یقع فی قعر جهنم، وله ریح یتعوذ اهل النار الی ربهم من شدة نتنه، و هو فیها خالد، ذائق العذاب الالیم مع جمیع من شایع علی قتله. کلما نضجت جلودهم بدل الله عزوجل علیهم الجلود، حتی یذوقوا العذاب الالیم، لایفتر عنهم ساعة و یسقون من حمیم جهنم. فالویل لهم من عذاب النار؛ همانا قاتل حسین بن علی (ع) در تابوتی از آتش قرار می گیرد و نصف عذاب اهل دنیا بر او روا می شود. این در حالی است که دست و پاهایش به زنجیرهای آتشین بسته و در قعر جهنم نگونسار خواهد بود. او بویی به شدت گندیده دارد که اهل جهنم از آن بو به خدا پناه می برند. قاتل حسین و همه ی کسانی که او را همراهی کردند در عذاب جاودان خواهند بود و هر وقت پوستشان بسوزد خدای عز و جل پوست های دیگر به دل آورد تا عذاب دردناک را بچشند و لحظه ای از آنان گرفته و کم نشود و از آب جوشان جهنم بنوشند. پس وای بر آنان از عذاب آتش.
این آتش از نوع آتش های مهربان و رحیم نیست، که انسان را بسوزاند و از پا درآورد و سپس بدن انسان هر چه بسوزد سوزش و حرارتی احساس نشود، بلکه هر چه می سوزاند، انسان نمی میرد و به اعماق و ژرفای پوست، استخوان، اعضا و جوارح و دل او نفوذ دارد. آری حتی استخوان های انسان که نیروی لمس آنها همانند لامسه پوست نیست درد و سوزش را احساس می کند. آنان که خودسوزی و خودکشی می کنند نیز در این اشتباه قرار گرفته اند که می پندارند پس از چند لحظه سوز و گداز راحت می شوند. غافل از آن که آتش اخروی از نوع آتش دنیا نیست، بلکه از ویژگی های آن آتش این است که نه انسان را می میراند و نه مانند زنده ها می ماند: «ثم لایموت فیها ولا یحیی؛ آنگاه نه در آن می میرد و نه زندگانی می یابد.» (اعلی/ 13)
بدن انسان دوزخ قیامت آتش نتیجه اعمال باورها در قرآن عذاب الهی