پولس در شمار بحث انگیزترین الاهیدانان مسیحی است که تأثیر عمیقی بر سامانه آموزه های مسیحیت داشته است. او هرگز نتوانست عیسی را درک کند و به شاگردیش درآید، اما وی را باید از عوامل مهم تشکیل دهنده تاریخ مسیحیت دانست، نه فقط یک شخص خاص. بی گمان در میان آرای پولس که به شکلی زنجیره وار درهم تنیده اند، رویکرد او به شریعت پردامنه ترین مباحث را در مجموعه عهد جدید و رسائلش به خود اختصاص داده است. او تلاش می کند تا با طرح پیش فرض هایی الاهیاتی جوهره شریعت را انکار کند و مردم را به حیات روحانی در عیسی مسیح فرا خواند؛ چیزی که از عیسی (ع) نمی توان تأییدی بر آن یافت.
اطلاعات و دانسته ها از زندگی و افعال پولس بیشتر برگرفته از «اعمال رسولان» و تا حدی رساله های اوست. بر اساس این اطلاعات، او در شهر طرسوس شهری مهم، تجاری و بر سر راه آسیای صغیر، متولد شد و برای تحصیل به اورشلیم رفت و به فراگیری الاهیات و شریعت یهود پرداخت و در سایه این آموزه ها به یک فریسی تمام عیار متعصب مبدل گشت. پولس هرگز نتوانست عیسی را درک کند و شاگرد او باشد و در حقیقت هر آنچه درباره عیسی می دانست، از مردم فراگرفته بود. با این همه، پس از عیسی مسیح مؤثرترین چهره ای است که در مجموعه عهد جدید از او سخن به میان آمده است. او خود می گوید که در شهودی کاملا شخصی، عیسی را دیده و به افتخار شاگردیش دست یافته است: «اما چون خدا مرا از شکم مادرم برگزید و به فیض خود مرا خواند، رضا بدین داد که پسر خود را در من آشکار سازد تا در میان امت ها بدو بشارت دهم. در آن وقت با جسم و خون مشورت نکردم.» (غلاطیان 1:15ـ17)
بر اساس «اعمال رسولان»، این تجربه پولس در راه دمشق و در حالی که برای آزار و اذیت مسیحیان در سفر بود، رخ داد و سبب شد که به صورت ناگهانی تغییر کیش داده، به مثلی برای یک زندگی بدل شود که به وسیله نقطه عطفی روشن به دو بخش تقسیم می شود. او پیش از این تجربه در جامعه جوان مسیحی چهره مثبتی نبود و مشکلات فراوانی برای این جامعه تازه پدید فراهم آورده بود و به شدت با آموزه های عیسی و پیروان او مخالفت می کرد. او خود در این باره چنین می گوید: «زیرا که سرگذشت سابق مرا در دین یهود شنیده اید که بر کلیسای خدا بی نهایت جفا می نمودم و آن را ویران می ساختم و در دین یهود از اکثر همسالان قوم خود پیشی می جستم و در تقالید اجداد خود به غایت غیور بودم.» (غلاطیان 1:14 و 13) از نگاه او، این جامعه جوان اهل طریقت بودند و به همین دلیل از هیچ کوششی برای نابودی و آزار آنان فروگذاری نمی کرد.
تاریخ مسیحیت را بدون پولس نمی توان فهمید. او بی تردید شخصیت دوم دنیای مسیحی است و بحث از او صرفا بحث از یک شخص نیست؛ چه این که وجود او را تنها نباید وجود تاریخی یک انسان دانست. او مرحله ای است از تاریخ کلیسای رسولی و درک پولس، و مطالعه او مطالعه و درک مرحله ای از تاریخ مسیحیت است. تأثیر انکار ناپذیر پولس در مسیحیت بدان پایه است که شاید بتوان ادعا کرد که آیین مسیحیت به دنبال تلاش و اصرار او به صورت یک آیین کاملا متمایز از آیین یهود درآمد و اگر این تلاش صورت نمی گرفت، مسیحیت وضعیت کنونی را نداشت و مثل سالیان نخست، فرقه ای در شمار فرقه های یهودی بود. پولس در شمار بحث انگیزترین شخصیت های مسیحی است و دیدگاه های او همواره مایه اختلاف بوده است. او هم یهودیان و هم مسیحیان را با پرسش هایی اساسی مواجه ساخت. یهودیان همیشه می پرسند که آیا او، که یهودی بود، واقعا مرتد شد و از شریعت یهود دست برداشت؟ در مقابل مسیحیان می پرسند که آیا او به واقع عیسای ناصری را شناخت؟ برخی اورا بزرگترین تحریف کننده مسیحیت و آموزه های عیسی می دانند و با ایجاد تقابل میان آموزه های او و عیسی، او را به شکلی جدی به نقد می کشند. در مقابل، گروهی از متکلمان مسیحی، پولس و آموزه هایش را پذیرفته و هرگز در مقام انکار او برنیامده اند و تلاش می کنند تا میان گفته های او و عیسی آشتی به وجود آورند. او مباحث پردامنه فراوانی در جامعه مسیحی بر جای گذاشت و بی تردید باید او را نخستین و بزرگ ترین الاهیدان مسیحی به شمار آورد؛ کسی که توانست الاهیات مسیحی را آغاز کرده و به آن عمق بخشد.
کلمه شریعت بیش از هر کلمه دیگری در رسائل پولس به کار گرفته شده است. در رساله غلاطیان، که رساله نسبتا کوتاهی است، بیش از 25 بار و در رساله رومیان، که اندکی طولانی تر است، بیش از هفتادبار کلمه شریعت استفاده شده است. در سایر رساله های پولس نیز کم و بیش این کلمه به کار رفته است. مراد پولس از شریعت در بیشتر موارد، کل شریعت موجود در عهد عتیق و معادل شریعت موسوی است. همین معنا چیزی است که در بیشتر کلمات عیسی و کاربردهای او از این کلمه اراده شده است. با این حال، گاهی مراد او معنایی عام و کلی است؛ یعنی هر قانون و شریعتی که بر زندگی انسان حاکم باشد؛ مانند: «زیرا جایی که شریعت نیست، تجاوز هم نیست.» (رومیان 4:15 و 5:13) و گاهی مراد او اخص از معنای نخست است و او به مانند عیسی شریعت را در ده فرمان به کار گرفته است؛ مانند: «حاشا بلکه گناه را جز به شریعت ندانستم، زیرا که شهوت را نمی دانستم اگر نمی گفت طمع مورز.» (رومیان 7:7) این فرمان دهم از مجموعه ده فرمان است. (خروج 20:17) گاهی نیز مراد از شریعت در رسائل پولس، شریعت در اسفار پنجگانه است؛ مثل «... بدون شریعت عدالت خدا ظاهر شده است.» (رومیان 3:21) که بر اساس تفاسیر کتاب مقدس بدین معنا تفسیر شده است.
التزام عملی پولس به شریعت
پیش از هر چیز و فارغ از تمام اندیشه های پولس درباره شریعت، رفتار عملی او و میزان تعهدش به آن سزاوار اشاره است. بدان سان که اشاره شد، پولس یک فریسی تمام عیار، عالم مذهبی و مبلغ شریعت بود که در راه ابلاغ آموزه های آن بسیار کوشید. در جوانی اصول و احکام شریعت را در اورشلیم به خوبی فراگرفت، و سالیانی طولانی در سایه تعالیم و آموزه های احبار یهود آموزش دید و بدین سبب، در انجام اعمال شرعی به غایت غیور بود و بر آن اصرار می ورزید. در این نوشته، این بخش از زندگی پولس مورد نظر نبوده و در آن مناقشه ای نیست. اما نکته مورد توجه، رفتار پولس پس از آن مکاشفه شخصی و زمانی است که در کسوت دیانت تازه درآمد. بی گمان حکایت عهد جدید از رفتار پولس و چگونگی تن دادن او به شریعت موسوی با آنچه از پولس پیش از مکاشفه اش شنیده شده، یکسان نیست و در عین حال، این حکایت ها گاهی با دوگانگی و تضاد همراه است.
کتاب مقدس گاهی پولس را فردی مقید و متعهد به شریعت معرفی می کند که در تلاش است تا احکام شریعت موسوی را به جا آورد و با وادار کردن دیگران به انقیاد به این احکام، شأن این شریعت را محفوظ بدارد؛ مانند: «چون پولس خواست او (تیموتاوس) همراه او بیاید، او را مختون ساخت.» (اعمال رسولان 16:1) در مقابل این نقل، گاهی حکایت چیز دیگری است و پولس به انجام امور تشریعی اصراری ندارد؛ مانند آنچه درباره خود می گوید: «لیکن تیطس نیز که همراه من بود و یونانی بود، مجبور نشد که مختون شود.» (غلاطیان 2:3) این دو آیه دست کم در یک حکم شرعی از شریعت موسوی، که اتفاقا یکی از کلیدی ترین و اساسی ترین احکام آن شریعت است، حکایت یکسانی از رفتار پولس ارائه نمی دهند و نمی توان از تناقض آشکار دو آیه چشم پوشید. این تضاد در رفتار پولس شاید نشان دهنده دگرگونی اندیشه های او در بستر زمان و شاید هم از آثار دستاورد کلیسای اورشلیم باشد؛ جایی که ختنه برای غیر یهودیان مسیحی شده (مسیحیان امی) واجب دانسته نشد.
طرح کلی دیدگاه پولس در مورد شریعت
پولس با طرح آموزه نجات از طریق ایمان و باور «فیض رایگان خدا» (غلاطیان 2:16 و رومیان 3:28) معتقد است که شریعت هیچ جایگاهی در نجات انسان ندارد. از نگاه او، شریعت «مقدس است» (رومیان 7:12) و «روحانی است» (رومیان 7:14) و به وسیله خدا به بنی اسرائیل اعطا شده (رومیان 9:4) و از این نظر از امتیازات این قوم به شمار می آید. با این همه، در نقشه خدا برای نجات بشر در آغاز چیزی به نام شریعت وجود نداشته است و تنها دلیل پیدایش آن، گناه آدم و در پی آن هبوط و افول او و گرفتاریش در طبیعت جسمانی و فاسد است. پولس معتقد است تا انسان در این طبیعت جسمانی است و علاوه بر شریعت روحانی خدا قانون جسمانی دیگری بر او حکومت می کند، نمی تواند از گناه نجات یابد. شریعت برای تشخیص خوبی از بدی است. با این همه، شریعت هرگز نمی تواند او را از فروافتادن در گناه نجات دهد. (رومیان باب 7) به باور وی، با آمدن مسیح در نقش فرزند خدا و فدا شدنش برای انسان و کفاره شدن در مقابل گناه آدم، آدمی با ایمان آوردن به او می تواند زندگی تازه را به دست آورد؛ یک زندگی روحانی که گناه و به تبع آن شریعت در آن معنا ندارد.
تنها راه رسیدن به این زندگی تازه، ایمان به مسیح است و اوج این ایمان «تعمید یافتن در مسیح» (غلاطیان 3:26) از نگاه پولس، انسان ها به وسیله این ایمان پسران خدا می شوند و به مقام پسرخواندگی خدا می رسند (غلاطیان 3:25) و در این مقام، شریعت کارکرد خود را از دست می دهد و انسان با هدایت روح القدس احیا شده (دوم قرنتیان 3:6 و 7) و از گناه نجات می یابد. در حقیقت، پولس با توصیف دوران پیش از آمدن مسیح به دوران کودکی و غلامی و با بهره گیری از فرایند رشد معتقد است که شریعت در نقش دایه یا نگهبان تنها در این دوران مسئولیت داشت و با به سرآمدن این دوران و رسیدن آدمی به بلوغ، شریعت کارکرد خود را از دست می دهد.
بی گمان اندیشه پولس بر سامانه ای از پیش فرض ها استوار است؛ پیش فرض هایی که بدون توجه به آنها نمی توان به درک درستی از آنچه او در این خصوص گفته، دست یافت.
به واقع، کلیدی ترین و اساسی ترین پیش فرض پولس در این زمینه اعتقاد او به «گناه اصلی» است؛ بدان معنا که پس از تحقق مشیت الهی و گناه آدم در باغ عدن و پس از آن که همه عطایا و کمالات ممتاز او سلب شد، نسل او نیز از آن کمالات محروم مانده و همه انسان های پس از او با طبیعتی فاسد و گناه آلوده به هستی گام می نهند. در حقیقت آنان از گناه جد خود در رنجند. باور به گناه نخستین (با تفسیری که خواهد آمد) باوری کاملا یهودی است و دور از درستی نیست که پولس در این اندیشه از آموخته های یهودیش متأثر باشد. دانشمندان یهودی، که روزگاری پولس در زمره آنان بود، بر این مطلب اتفاق دارند که طبیعت آدمی در اثر گناه نیای خود آلوده شده و گناه آدم و حوا در باغ عدن بر همه نسل های بعد از آنان اثر گذاشته است و نسل آدم برای همیشه بار گناه اجداد خود را بر دوش می کشد.
البته در این که مراد پولس از گناه اصلی چیست، آرای متفاوتی ارائه شده است. برخی چون اریگن با تفسیری افراطی معتقدند که هر انسانی بدان سبب که از انسان گناهکاری پیش از خود به وجود می آید، او نیز گناهکار زاده می شود. بر این اساس، هر انسانی که به دنیا می آید، گناه و خطای آدم ابوالبشر را بر دوش می کشد و به همان گناه گناهکار شناخته می شود. دسته ای دیگر، مراد پولس از گناه نخستین را چنین تفسیر می کنند که انسان گناه جد خود را به ارث نبرده بلکه طبیعت گناه آلوده او را به ارث برده است؛ طبیعت ضعیفی که نتوانست انسان نخستین را در برابر وسوسه های بیرونی شیطان، از گناه و سقوط نگاه دارد. بر اساس این تفسیر، انسان بر اثر گناه جد خود از نظر معنوی و اخلاقی ضعیف شد و به همین دلیل هر بار که فرصتی پیش آید او نیز به سهو و ناخواسته به دام گناه فرومی رود واین صفت اگرچه به خودی خود گناه نیست ولی چون سبب سقوط و گناه است، نشانه ضعف و نقص است. در تفسیر سوم، مراد پولس از گناه نخستین چنین تفسیر می شود که در آزمون باغ عدن، آدم به نیابت از همه انسان ها شرکت جسته بود. اگر او در آن آزمون پیروز می شد گویی همه انسان ها پیروز شده بودند و حال که چنین نشده و او این آزمون را ناموفق به پایان رسانیده، گویا تمام انسان ها آزمایش شده و ناموفق بوده اند.
از این رو، به دلیل گناهکار بودن آدم، گناه فرد فرد آدمیان آشکار گردید و همه افراد بشر تنبیه شدند و به این ترتیب طبیعت فاسد آدمی به تمام نسل او سرایت کرد. از میان این سه تفسیر، که البته بخشی از تفاسیر متعدد از آموزه گناه نخستین است، تفسیر نخست نه با آموزه های عیسی در عهد جدید سازگار است و نه با پیشینه یهودی این اعتقاد و تفسیر دانشمندان یهودی از گناه نخستین؛ زیرا این دانشمندان در کنار باور به گناه نخستین، به این معنا نیز اعتقاد دارند که انسان ذاتا موجودی بی گناه است: «مثل کودک یک ساله که هنوز مزه گناه را نچشیده است» یا: «خوشا به حال کسی که در لحظه مرگ مانند لحظه تولد باشد.» این باور پولس در الاهیات مسیحی چنان ریشه دوانده که امروزه همه مسیحیان و عالمان الاهیات مسیحی آن را یکی از اصول مهم و خدشه ناپذیر الاهیات می دانند؛ بدان پایه که در اعتقادنامه شورای ترنت می خوانیم: «اگر کسی ادعا کند که گناه آدم فقط به خودش صدمه رساند و به فرزندانش آسیبی نرساند، یا عدالت و تقدسی که از طرف خدا داشت فقط از دست خودش رفت نه از دست ما... چنین کسی ملعون است.»
پیش فرض دوم پولس در نفی شریعت، مفهوم مرگ است. در نگاه او و بر اساس تحلیلی که از گناه و گناه اصلی دارد، گناه با مرگ در یک نقطه با هم در پیوند است: «زیرا که مزد گناه مرگ است.» (رومیان: 6:23) بر این اساس، پولس اعلام می کند که بر اثر گناه آدم در باغ عدن، وارثان او، که همان نسل اویند، گرفتار طبیعتی فاسد و گناه آلوده شدند و مرگ نیز در عالم هستی داخل شد و بر او و نسلش سایه افکند. او به روشنی می گوید: «... به وساطت یک آدم گناه داخل جهان شد و به (وسیله) گناه، مرگ.» (رومیان 5:12) بر این اساس اگر گناهی از آدم سر نمی زد، وی هرگز گرفتار مرگ نمی شد. رأی پولس بر این تحلیل استوار است که انسان در اثر گناه آدم، نیای انسان، به راهی کشانده شده که پایانی جز مرگ نخواهد داشت. در این جا بر آن نیستیم تا بیاییم که پولس چگونه چنین تعاملی را بین مرگ و گناه استوار داشته و مرگ بر اساس چه توجیهی ثمره و نتیجه گناه است و آیا مرگ، عقوبت تکوینی گناه است یا تشریعی آن.
این پرسش ها در جای خود مهمند و اگر پژوهشگری در آثار پولس و مفسران او تحلیلی با حوصله انجام دهد، شاید بتواند پاسخی برای آنها بیابد؛ اما در حوصله نوشته پیش رو نیست و در تکمیل بحث نیز تأثیر چندانی ندارد. با این همه مسلم است که آدم در پی ارتکاب گناه تمام آن مناقب و موهبت های ممتاز را از دست داد و به طبیعتی جسمانی تنزل یافت و در این طبیعت تازه پایانی جز مرگ نخواهد داشت. نگاه پولس به مرگ و رابطه آن با گناه مثل نگاهش به گناه اصلی از آموخته های پیشین او از دانشمندان یهودی تأثیر پذیرفته است؛ زیرا بنابه تفکر دانشمندان یهودی، مرگ در اثر گناه آدم و حوا بر آنها عارض گشت وگرنه آنان برای بقا و زندگی ابدی در بهشت آفریده شده بودند: «هر گاه کسی از تو بپرسد که اگر آدم ابوالبشر خطا نمی کرد و از میوه درخت ممنوع نمی خورد، تا ابد زنده و جاوید می ماند، تو در جواب او بگو که (الیاس) پیامبر خدا خطا نکرد و تا ابد زنده و جاوید ماند.»
باز در بیانی دیگر و هویداتر آمده است که: «فرشتگان خدمتگزار به حضور ذات اقدس متبارک عرض کردند: ای پروردگار عالم چرا مجازات مرگ را برای آدم معین کردی؟ خداوند در پاسخ فرمود: من فرمانی سبک به او دادم، او آن را نقض کرد.» آیات عهد عتیق نیز این ارتباط را تأیید و تصریح می کند. در آن جا تصریح شده که خدا بر آن بود تا آدم را به گونه ای شبیه خود بیافریند: «به خود گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبیه ما بسازیم.» (پیدایش 1:28) و او را تهدید کرد که اگر آنچه را فرمان داده، اطاعت نکند از هدف خود که بقا و دوام انسان است دست خواهد کشید: «خداوند آدم را امر فرموده گفت: از هر درختان باغ بی ممانعت بخور، اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوری هر آینه خواهی مرد.» (پیدایش 2:16)
پیش فرض دیگر پولس در نقد شریعت، تفسیر ویژه او از هبوط است؛ تفسیری که تا پیش از او در ادبیات مسیح و عهد عتیق به معنای رانده شدن از بهشت تفسیر می شد. آفرینش انسان در موقعیتی متمایز و آسمانی، از اصول بدیهی الاهیات مسیحی است. بر اساس این باور، انسان برترین آفریده خدا است. «متن محوری در اعتبار این آموزه، آیه 27 از باب نخست سفر پیدایش است که بیان می کند که آدمی در چهره و صورت خدا آفریده شده است.» اما او نتوانسته است این موقعیت ممتاز را نگه دارد و در اثر گناه از آنچه داشته و از مواهب آسمانی که در اختیارش گذاشته شده بود، جدا شده و در وضعیت تازه ای قرار گرفته است. این اصل الاهیاتی که بی تردید ریشه در آموزه های پولس دارد، در حقیقت هبوط را نوعی تنزل رتبه ای معنا می کند؛ به آن معنا که آدم به دنبال گناه از منزلت بلند خود به پایین سقوط کرد.
بر اساس این دیدگاه، انسان آنگاه که آفریده شد، در مقام «چون خدایی» آفریده شد و به همین دلیل، روحانی بود و در زندگی روحانی می زیست و مقرر شده بود که جاودانه زندگی کند ولی در اثر گناه از این منزلت ممتاز به زیر آمد و موقعیتی پست یافت و به مقام غلامی رسید. پس در این سیر، از نگاه پولس مقصد هبوط غلامی است و مبدأ آن موقعیت ممتاز «چون خدایی». در پی این تنزل موقعیت است که رابطه آدمی با خدا تغییر کرد و آن رابطه صمیمانه پیشین بعد از سقوط جای خود را به رابطه حاکم و محکوم داد و از آن پس آدم و حوا احساس کردند که خدا از آنها ناراضی است به همین دلیل ترسان شدند. (رساله رومیان؛ باب 7) آنها دریافتند که مقام خود را در برابر خدا از دست داده اند و در حضور او محکومند. از نگاه پولس، همین رابطه تازه است که زمینه ساز اعطای شریعت از سوی خدا به آدم است و این رابطه تا زمان آمدن مسیح و ایمان به او ادامه دارد ولی با آمدن اوست که انسان در سایه ایمان به او می تواند به رابطه تازه ای دست یابد و از سلطه شریعت رهایی یابد.
مسیحیت پولس باورها زندگینامه شریعت داستان تاریخی گناه حضرت آدم (ع)