دین در مسیحیت که برآمده از سنت یهودی است بر اساس مندرجات کتاب عهد عتیق معتقد است که انسان مخلوق و آفریده خداست که به شباهت و تصویر خدایش خلق شده است و این صورت الهی امری عرضی است که به ذات انسان ملحق گردیده باشد نیست، بلکه ذات انسان و وجه مقوم او مراد است. آیه ای (سفر پیدایش، 27:1 ) که در درک دیدگاه مسیحی راجع به طبیعت بشر فوق العاده مهم است، می گوید: «انسان به صورت خدا و به شباهت او آفریده شده است.» ترتولیانوس معتقد بود انسان پس از ارتکاب گناه، کماکان به صورت خدا باقی ماند، اما تنها از طریق کار احیا کننده روح القدوس می تواند مجددا به شباهت خدا درآید: (در تعمید) گناهان ما شسته می شود و بدین سان مرگ نابود می گردد. زیرا گناه که برداشته شد، مجازات گناه نیز برداشته می شود.
بدین ترتیب، انسان مجددا به «شباهت خدا» در می آید، چرا که در ابتدا «به صورت او» آفریده شده بود. «به صورت خدا» بودن انسان مربوط است به صورت او؛ اما «به شباهت خدا» بودن او به ابدیتش ربط می یابد؛ چرا که انسان آن روحی را که خدا در ابتدای خلقت در او دمید، اما به سبب سقوط خود از کف داد، دوباره باز پس می گیرد. در مسیحیت انسان آمیزه ای از روح و جسم می باشد و از خلقتی مادی و الهی بهره مند است. هر چند، گاه سخن از سه ساحتی بودن وجود اوست یعنی روح، نفس و جسم؛ لکن اغلب مسیحیان روح و نفس را یک چیز می دانند. در دین مسیحی روح انسان جنبه الهی را داراست همچنان که قدیس پولس معتقد بود؛ «خداوند روح خود را... به ما عطا کرده است.» (اول فرنتیان، 12:2)
از دیدگاه دیانت مسیحی نیاز بشر به نجات، ناشی از وضعیت گناهکاری وی می باشد که به سبب گناه، حقیقت خویش را از دست داده و در نهایت ذلت به سر می برد، که دعوت انسان ها به توبه در همین راستا قرار دارد. «زمانی شما در گناهان خود مرده بودید و هوس های گناه آلود بر وجودتان مسلط بود.» (کولسیان، 13:2) بر اساس کتاب مقدس گناه تنها معنای عدم اطاعت یا تخلف از شریعت خدا، را دارا نمی باشد، بلکه به احتمال مهمتر از این معنا عبارت است از خدا سازی نفس و خلع خدا از مقامش، گناه یعنی گسیختگی رابطه شخص مخلوق با خالق، یحیی معمدان گناه را به عنوان سرکشی و طغیان و تمرد وصف می نماید که خداوند اعتبار دهنده، داور و پادشاه و انسان مدیون و مجرم و تابع و پیرو لحاظ گردیده است. بر این اساس گناه واقعیت دردناک و مخوفی است که همواره بر خلاف خواست و اراده الهی صورت می گیرد، و نشان از بی اهمیتی و عدم انطباق فرد نسبت به این اراده و خواست می دهد و بدین سبب فرد گناهکار، مجرم و مقصر شناخته می شود.
و بدین مفهوم آگوستین نیز معصیت را سخن گفتن و یا رفتار و شوقی ورزیدن در جهت خلاف قانون اولی بیان داشته است. وی ظاهرا در پاسخ نظریه مانوی گناه، را یک اصل جوهری می دانست و آن را به عنوان حقیقتی صرفا سلبی توصیف می نمود، بدین معنا گناه، نوعی فقدان غیر فهم می شود. در این زمینه کاتولیک ها معتقدند که معصیت به منزله اهانت به ساحت جلال خداست و به نحوی از مایه لعنت است، زیرا موجب آن می شود که انسان به خدمت شیطان درآید. رالف ونینگ از فرقه پاک دینان (puritan) می نویسد: «به طور خلاصه گناه عبارت است از مبارزه نمودن با عدل و انصاف خدا، نابود ساختن رحمت او، ریشخند نمودن صبر او، ناچیز شمردن قدرت او، تحقیر کردن محبت او و اهانت به مشیت الهی و عیب جویی از حکمت او.»
گناه واقعیتی است که همه اذهان بشری بر وجود آن اذعان دارند لکن در مورد منشأ و ریشه یابی آن نظرات متعددی از سوی مذاهب و صاحب نظران ارائه گردیده است؛ از جمله لایب نیتس و اسپینوزا که معتقد بودند گناه بر اثر محدود بودن انسان به وجود آمده است و نتیجه حتمی محدودیت وجود انسان است. عده ای نیز معتقدند «شرارت نتیجه ماهیت جهان است. وجود جهان خود بزرگترین شرارت هاست. طبیعت به خودی خود شریر است.» ولی کلام خدا درکتاب مقدس بارها بیان داشته؛ «که هر چه خدا خلق فرمود نیکو است و طبیعت به خودی خود شر نیست.» (اول تیموتائوس، 4:4) معمولا تباه شدن جهان و گناه انسان بر طبق تعالیم مسیحیان با گناه نخستین حضرت آدم تصور می شود و آنچه درباره منشأ شر درست می باشد درباره ارزش جهان از آن پس که شر از راه گناه نخستین در آن وارد آمد نیز درست است. ریشه تباهی انسان در ذات گناه آلودش که از آدم به ارث برده نشأت گرفته است و شرارت او که هم ذاتی و هم عملی است از آن ناشی می شود.
کلام قابل توجه و مهم کتاب مقدس در این زمینه توسط قدیس پولس در رساله به رومیان (5:12-21) آشکار می باشد که اساس عقیده در باب گناه ذاتی ریشه در گفتار وی دارد و پولس این اندیشه را از عقاید گنوسیانی گرفته و با آنچه در سفر پیدایش درباره آدم آمده است در هم آمیخت و بعد از وی متکلمان به خصوص آگوستین به بسط و توجیه و تفصیل آن پرداختند. علیرغم این نظریات حضرت عیسی خود تعلیمی در باب گناه اولیه و هبوط آدم ننمود. وی در مواعظ خویش نفس شریر و بدکار آدمی را منشأ گناهانی که انسان مرتکب می شود معرفی می نمود که لغزش و گناه دیگران را نیز به دنبال خواهد داشت؛ «وای بر دنیا که باعث چنین لغزش ها می شود مسلما لغزش هایی پیش خواهد آمد اما وای بر کسی که باعث این لغزش ها شود.» (انجیل متی، 7:18) مدرک و مأخذ اصلی در باب گناه اولیه که سایر نویسندگان کتاب مقدس از آن اقتباس نموده اند، سفر پیدایش است که نویسندگان گاه از عقاید دیگری که پیرامون این موضوع وجود داشته بهره گرفته وگاهی نیز تأویلات شخصی خود را در آنها وارد نموده اند.
ماهیت گناه
آگوستین معتقد است که تمام ابنای بشر به علت سقوط آدم به گناه آلوده شده اند. گناه ذهن انسان را تیره و تار ساخته و تضعیف کرده است؛ باعث شده است فرد گناهکار نتواند به درستی فکر کند و به ویژه چشم او را به سوی حقایق برتر معنوی بسته است. به همین ترتیب اراده انسان نیز به وسیله گناه تضعیف شده است. (هر چند از میان نرفته است) از نظر آگوستین، همین واقعیت که ما افرادی گنهکاریم بدین معناست که سخت بیماریم و از تشخیص علت بیماری خود عاجز، چه رسد به مداوای آن. تنها از طریق فیض خداست که علت بیماریمان مشخص می شود (گناه)، و راه علاج آن فراهم می گردد (فیض).
وی بیان می کند که در واقع گنهکار بودن ما کاملا از کنترل ما خارج است؛ وضعیتی است که زندگی ما را از بدو تولد آلوده می سازد و از آن پس نیز بر آن مسلط است. ما انسان ها بر وضع گناه آلود خود هیچ کنترلی نداریم. انسان با تمایلی گناه آلود که جزیی از طبیعت بشر است، متولد می شود و، در نتیجه، ذاتا به اعمال گناه آلود گرایش دارد. به عبارت دیگر، گناه گناهان را می زاید؛ وضعیت گناه آلود بشر، اعمال گناه آلود فرد فرد ابنای بشر را سبب می شود.
ماهیت فیض
یکی از آیات کتاب مقدسی مورد علاقه آگوستین، یوحنا 5:15 است: «جدا از من هیچ نمی توانید کرد.» وی معتقد است ما انسان ها برای نجات خود، از آغاز تا پایان زندگی، یکسر متکی به خداییم. وی میان توانائی های طبیعی انسان که به عنوان موهبت های طبیعی به وی اعطا شده است و عطایای فیض، که عطایایی ویژه و به اصطلاح اضافه بر سازمان هستند، به دقت تمایز می گذارد. خدا ما را در جایی که طبیعتا درآنیم، یعنی در وضعیتی که به علت گناه عاجز و درمانده شده ایم و قادر به نجات خود نیستیم، رها نمی کند؛ بلکه فیض خود را شامل حال ما می سازد تا شفا یابیم، بخشوده شویم و احیا گردیم. از نظر آگوستین، طبیعت انسان ضعیف، ناتوان و گمراه است و برای آنکه تازه و احیا شود، نیازمند توجه و امداد الهی است. از نظر وی فیض عبارت است بذل توجه بی حد و حصر خدا نسبت به انسان، بی آنکه انسان استحقاق آن را داشته باشد. به اعتقاد او، روند شفای انسان از طریق این فیض عملی می گردد.
طبق گفته کتاب مقدس بر اثر گناه یک انسان، گناه به جهان وارد گردید و با آن تمام نتایج گناه به وجود آمد. این انسان حضرت آدم و گناهش خوردن میوه درخت معرفت نیک و بد بود. بنابر نقل از سفر پیدایش خداوند بعد از خلق وی باغی پر از درختان گوناگون در عدن به طرف مشرق غرس نمود. «درخت حیات» و «درخت معرفت نیک و بد» را در میان باغ قرار داد و به آدم اجازه داد که از تمام میوه های باغ به جز میوه «درخت معرفت نیک و بد» استفاده نماید و مرگ را به عنوان نتیجه عدم اطاعت بدو یادآور گردید. (سفر پیدایش، 9:2-11)
این احتمال وجود دارد که این درخت که از آن نهی شده بود در خود خاصیت اسرارآمیزی داشته که می توانسته هر دو نتیجه ای را که در نام آن وجود دارد ایجاد نماید. معهذا احتمال قوی تر آنکه این منع تنها جنبه امتحان و آزمایش داشته است زیرا آدم بعد از خوردن آن این توانایی را نیافت که خوب و بد را تشخیص دهد. خدا دو چیز خوب در جلوی انسان نهاد؛ درخت حیات و درخت معرفت نیک و بد و بدین طریق یک چیز خوب و یک چیز بد بود. خدا خوردن از یک درخت را منع نمود نه به این دلیل که بد بود بلکه می خواست امتحان ساده ای از وفاداری انسان به عمل آورد. طبق تعلیم سفر پیدایش به واسطه اغوا و وسوسه مار که از تمام حیوانات زیرک تر بود نخستین زوج بشری از باغ عدن هبوط نمودند.
در برخی از کتب عهد عتیق و یا ادبیات بین العهدین هبوط آدم و حوا به ابلیس نسبت داده شده است و در تلمود مار به عنوان ابزار شیطان برای اغوا معرفی گردیده است. به هر جهت مار انسان را مایل ساخت که آنچه را که خدا منع فرموده بود طلب نماید و بخواهد آنچه را که خدا مکشوف نفرموده بود بداند و آن چیزی رخ دهد که خدا مایل نبود. بدین سان گناهی که توسط اولین زوج انسان صورت پذیرفت به عنوان گناه ذاتی یا ازلی توصیف شده است که حکایت از نوعی آشفتگی و اختلال در سرشت بشر می نماید. این گناه نباید به عنوان چیزی که به سرشت و ذات انسان عارض گردیده است، نگریسته شود بلکه به عنوان حقیقتی که بشر آن را از دست داده باید توجه داشت. در ذات و جوهر گناه اولیه نقص و محرومیت ناشی از فقدان موهبت و نعمات الهی وجود دارد که نوع بشر به واسطه آن گناه آن را از دست داد.
وضعیت آدم و حوا قبل از هبوط
موقعیت نخستین انسان و تأثیر سوء گناهی که بر وضعیت مطلوب اولیه وارد نمود به عنوان موضوعی مهم در مسیحیت تلقی می شود و این موقعیت و وضعیت نخستین را به عنوان وضعیت مقدس و پاک تعبیر می نمایند. خداوند انسان را تمام و کمال آفرید. چنانکه فرمود، «او را شبیه خود بیافریدم» این عبارت به نقل از تفسیر تلمود حاکی از برخورداری انسان از عزت و عظمت الهی و قابلیت وصول به این شأن و مقام است. عظمت وی در آن است که آفریده به صورت خداست و از این طریق خداوند او را بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و سراسر زمین حاکم ساخت. مسیح نیز در سخنانش به موقعیت پیشین انسان ها قبل از خلقتشان اشاره می نماید آنجا که می فرماید، «در کتاب آسمانی نوشته شده است که در آغاز خلقت، پروردگار مرد و زن را آفرید و دستور داد که مرد از پدر و مادر خود جدا شود و برای همیشه به زن خویش بپیوندد.» (انجیل متی، 4:19 -5)
انسان در ابتدای خلقت دارای عدالت و قدوسیت بوده است و مفهوم بابهای اول و دوم سفر پیدایش این حقیقت را روشن می سازد. تنها در این حالت بود که انسان می توانست با خداوند ارتباط داشته باشد. مقصود از عدالت و قدوسیت اولیه ذات اصلی انسان و نیز عطایی که از خارج بدو ارزانی شده باشد نیست، زیرا انسان به وسیله خلق شدن صورت خدا را یافت و بعدا چیزی به او اضافه نشد. قدوسیت چیزی فراتر از بی گناهی است که آن تمایل و اراده انسان در مورد شناختن خداوند و علاقه به امور روحانی هر چند دارای قدرت انتخاب بین نیک و بد می باشد این قدوسیت با قدوسیت کامل مقدسین متفاوت است.
گناه والدین نخستین انسان که به عنوان اولین خطا و گناه در جریان زمان نمودار گردید و الطاف و مواهب خداوند را در باب خویش تباه نمود دارای نتایج عمیق و آنی بود، که بر روی رابطه آنان با خداوند و بر ذات و جسم آنان تأثیر نمود که از جمله می توان به تأثیرات ذیل اشاره کرد:
1- تأثیر بر رابطه آنان با خدا
قبل از هبوط، خدا و آدم و حوا رابطه نزدیکی داشتند ولی بعد از هبوط این رابطه بنا به نقل از کتاب مقدس تغییر یافت. آن ها از فرمان صریح خدا سرپیچی نموده و خطا کار شدند و فهمیدند که مقام خود را در مقابل خداوند از دست دادند.
2- تأثیر ذاتی:
آن هنگام که خدای ایشان را خلق نمود نه تنها بی گناه، بلکه مقدس بودند؛ ذات گناه آلود نداشتند و بنا به قول آگوستین آنان بالذات خوب و دارای عقل کامل بودند اما اکنون دارای احساس شرم و پستی و فساد بودند و چون وضع خود را نامناسب می دیدند از برگ های درخت انجیر برای خود پوششی درست کردند. (سفر پیدایش، 7:30) از نظر اخلاقی آلوده شده بودند و مرگی را که خداوند در نتیجه عدم انقیاد به آنان هشدار داده بود، در مرحله اول مرگ روحانی بود. به اعتقاد مسیحیت این گناه فساد و گناه آلود شدن ذات ایشان را در پی داشت.
3- تأثیر جسمانی
اخطار الهی در خصوص ارتباط میان عدم تبعیت و مرگ، نه تنها مرگ معنوی بلکه مرگ جسمانی را نیز اشاره داشت، به طوری که بعد از ارتکاب گناه خدا به آدم فرمود: «تو خاک هستی و به خاک برمی گردی.» (همان، 19:3) از آثار دیگر که متوجه جسم می باشد به نقل از کتاب مقدس بیماری های بدنی است. هبوط ایشان آغازی برای درد و رنج خود و انسان گردید. خدای تعالی به آدم فرمود: «زمین زیر لعنت قرار خواهد گرفت و تو تمام ایام عمرت با رنج و زحمت از آن کسب معاش خواهی کرد.» (همان، 17:3)
4- تأثیر ارادی
خدا انسان را مختار آفرید تا مسئول وصول به غایت قصوای خویش باشد به طوری که برای عمل به دستورات ذات خود و عدم تبعیت از انجام دستورات ذات خود آزاد بود. انسان قادر بود گناه کند و نیز قدرت خودداری از آن نیز داشت، وقتی هبوط نمود قدرت خود را برای خودداری از گناه از دست داد. (همان، 5:6 و کتاب ایوب، 14:4)
بر اساس گزارشات مطروحه در سفر پیدایش دیدگاه یهود در آغاز بر آن بود که عمل جد و نیای انسان بر سرنوشت اعقاب و ذریه وی از لحاظ جسمی، روانی و حتی اخلاقی تأثیر نمود و این تأثیر اختصاص به ملت و گروه خاصی نداشت بلکه تمامی ابنای بشر را فرا گرفت. انسان اکنون متأثر از آن واقعیت، متقبل عمل مشقت آمیز، درد و رنج و مرگ می باشد. بر این مبنا تجربه بنی اسرائیل در ارتباط با خداوند آمیخته و توأم با نوعی احساس و بی لیاقتی است. آثار و پیامدهای عدول از فرمان الهی را می توان بر اساس کتاب مقدس تحت عناوین ذیل بررسی نمود؛
1- فساد
«بر اثر گناه آدم و حوا همه چیز دچار فساد و تباهی گشت.» (رومیان، 12:5) منظور از فساد آن است که انسان عدالت اولیه و علاقه مقدس به خدا را از دست داده و ذات اخلاقی وی فاسد گردیده و به شرارت متمایل می باشد. تعلیم کتاب مقدس مبنی بر آنکه همه باید تولد تازه پیدا کنند، نشان از این واقعیت همگانی دارد. این فساد از جنبه منفی بدین معنی نیست که هر گناه کاری فاقد تمام صفات نیکوی انسانی است و هر نوع گناهی مرتکب می شود و به آن علاقه دارد و یا اینکه شدیدا با خداوند مخالف است و از جنبه مثبت، این فساد به معنای آنکه، هر گناه کاری از آن نوع محبت نسبت به خدا که از شرایط اساسی اجرای شریعت است محروم می باشد. «خدایی که می بایست با تمامی دل و جان و توانایی انسان دوست داشته شود.» (سفر تثنیه، 5:6) فساد، وجود آدمی، فکر و احساسات و اراده او را تباه نموده و انسان پاکی و قدوسیت و دوستی و عدالت اولیه خویش را از دست داده و روح دچار اختلال و آشفتگی می شود.
2- مرگ
از جمله نتایج طبیعی گناه مرگ است که به عنوان مجازات گناه در مسیحیت لحاظ گردیده است. آنچه در کتاب مقدس به عنوان مجازات گناه، مذکور گردیده «موت» یا «مرگ» می باشد، مرگ نتیجه و اثر گناه است. «گناهان شخص بدکار مانند ریسمان به دورش می پیچد و او را گرفتار می سازد بلهوسی او باعث مرگش خواهد شد و حماقتش او را به نابودی خواهد کشاند.» (امثال سلیمان، 22:5 – 23) بر این مبنا مرگ به عنوان مجازات و کیفر گناه در ارتباطی تنگاتنگ با گناه معرفی شده است یعنی درست همانطور که گناه همه را در برگرفت مرگ نیز به عنوان نتیجه ملازم آن بر همه وارد گردید.
3- از دست دادن مواهب نخستین
حضرت آدم و حوا با گناه خویش نه تنها مواهب و الطاف و دوستی با خداوند و پاکی و قدوسیتی را که دارا بودند از دست دادند بلکه این محرومیت شامل حال تمامی افراد نوع بشر گردید و این خسران نیز همانند گناه شامل حالشان شد. کلیسا معتقد بود که در آغاز آفرینش خداوند دو نوع موهبت به حضرت آدم اعطا نمود؛ یک دسته موهبت های ذاتی یا طبیعی و دیگری موهبت های فوق طبیعی. موهبت های ذاتی شامل عقل و اراده وی بود که با کمک و یاری آن ها امکان و زمینه شناخت خداوند و تبعیت و انقیاد از او را برای وی فراهم می آورد. اما این موهبت ها برای وصول به کمال نمایی وی کافی نبود لذا خداوند موهبت های دیگری چون ایمان، امید، محبت و علم بر حقایق امور جاودانگی، رهایی از رنج و بیماری و غلبه بر شهوات را به او اعطا نمود، اما وی با سرپیچی از اراده الهی همه این مواهب را از دست داد و از مقام خویش هبوط نمود.
مسیحیت انسان گناه توبه باورها کتاب مقدس حضرت آدم (ع) داستان تاریخی