جستجو

تاثیر آیین مسیحیت در آفریقا (دموکراسی)

مسیحیت و تاکید بر قوانین مردم سالاری

از مسائلی که همواره در آفریقا بر آن تاکید می شود، این است که مسیحیت خواهان و مشوق دموکراسی، قانونمندی، توسعه و رفاه بوده، در حالی که اسلام مخالف مردم سالاری و تمدن است. آنها چنین وانمود می کنند که کشورهای اسلامی چندان نصیب و بهره ای از سعادت و رفاه نداشته، ولی کشورها و گروه های مسیحی از نعمت ها مواهب دنیا بهره مند شده اند. به زغم برخی از ارباب کلیسا، این امر نقطه ضعفی برای اسلام و مسلمانان قلمداد شده و نشانگر عدم تطابق اسلام با نیازمندی های مردم است. در همین رابطه، برخی جراید و مخالفان آیین اسلام به کارهایی مانند نوشته های «راین تاگیرا» اشاره می کنند و کشور دموکراتیکی در بین ممالک اسلامی وجود ندارد، وی در یک مقایسه گسترده میان کشورهای به دموکراسی روی آورده در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از فروپاشی شوروی و بلوک سیاسی- نظامی شرق، چنین تحلیل می کند که الگوی حرکت به سوی دموکراسی و جنبش دموکراسی خواهی در جهان رو به گسترش است. البته آفریقا نیز در این راستا گام برداشته و مسیحیت در این زمینه فعال بوده است. این مطالب، اگر چه در خصوص برخی کشورهای اسلامی صدق می کند، اما نگاه مغرضانه وی موجب نادیده گرفتن حقایق شده است برای نمونه، اینکه گفته شود اسلام با مردم سالاری و رشد مخالف است، از ترفندهای دشمنان اسلام و برخی گروه های تبشیری استعماری است و رخدادهای اخیر در جهان اسلام، بی اساس بودن این ادعا را ثابت می کند.

شرایط مسلمانان و تنش های آنها با مسیحیت تبشیری

نمی توان به حضور و نفوذ ادیان اشاره کرده و از تنش های بین ادیان و حتی مذاهب سخنی به میان نیاورد. مسلمانان تقریبا 50 درصد جمعیت آفریقا را تشکیل می دهند و از نظر جمعیت و پیشینه، صاحب اقتدار و توانایی ذاتی هستند. اما پس از سلطه استعمار، برای مدت مدیدی آنها احساس می کردند که از حضور در شرایط تصمیم گیری دولتی و ایفای نقش در حکومت محروم شده اند. شاید بیش از حضور و سلطه استعمار، تلاش های تبشیری موجب نگرانی و حساسیت مسلمانان در آفریقا و مبارزه آنها با استعمار مسیحی گردید. برای نمونه، تلاش های پیروان عثمان دان فودیو و جنبش حیدره در غرب، مهدی سودانی در شمال و برخی مسلمانان در شرق و جنوب قاره که از موقعیت پیش آمده ناخشنود بودند، به همین منظور صورت گرفت.
در واقع، حضور استعمار موجب شد که رهبران اسلامی بیدار شده و برای رفع مشکلات خود تلاش کنند. آنها برای رهایی از سلطه استعمار، در این اندیشه بودند که علاوه بر مبارزه با حکام استعماری باید به پالایش و اصلاح باورهای دینی مردم بپردازند. آنها می خواستند با اجرای قوانین و عدالت در منطقه، انسجام و اتحاد برقرار کنند و به این ترتیب، استعمار و تلاش های فرهنگی آن را در قاره ضعیف سازند. برای مثال، آنها پادشاهی فدرال هوسا را به صورت یک پادشاهی مرکزی در آورده و سکوتو را مقر و پایتخت سلسله عثمانی قرار دادند. این همان خلیفه نشین سکوتو بود که امارت های هوسا و فولانی خود را وامدار آن دانسته، ولی پس از سلطه انگلستان در اختیار لوگارد قرار گرفته و موجبات شهرت و آسایش وی را فراهم آورد.
تا پیش از آ‎غاز دوره جدید و تعدد احزاب و مردم سالاری در آفریقا، مسلمانان از قدرت سیاسی اندکی برخوردار بودند. برای مثال، در کنیا و در کابینه آقای جومو کنیاتا هیچ وزیر مسلمانی حضور نداشت؛ در حالی که منابع مسیحی نیز بر این باور بودند که مسلمانان، 25 درصد جمعیت آن کشور را تشکیل داده و می دهند. ناخرسندی مسلمانان از دولت های آفریقایی، عمدتا به دلیل حضور اندک نمایندگان آنها در حکومت و مؤسسات دولتی و منع آنها از دایره تصمیم گیری عمومی است که از آن جمله به مسائل زیر می توان اشاره کرد: اعمال تبعیض در تقاضانامه های آنها توسط وزیران و دولتمردان، اعمال محدودیت در ثبت مؤسسات آموزشی، عدم اجازه تأسیس دانشگاه به مسلمانان، در نظر نگرفتن فرصت برابر برای مسلمانان در برنامه های رادیو و تلویزیون دولتی، تعلل در ارائه گذرنامه، کارت هویت و دیگر مدارک دولتی به آنها، سختگیری بی مورد برای آنها در برخی موارد؛ تبعیض در پذیرش آنها در دانشگاه ها، ادارات و نظایر آن. در واقع، مسیحیان بیشترین سهم را در مشاغل دولتی، بخش های تجاری و صنعتی، حضور در دانشگاه و رسانه ها و بهره برداری از توریسم و امر هتلداری در مناطق مختلف داشته و در حفظ این عرصه ها بسیار کوشا هستند.
نتیجه این رخداد های توسعه طلبانه در بخشهای تحت سلطه استعمار، این بود که مناصب و موقعیت های حساس و مهم کشور در نهایت در اختیار مسیحیان آفریقایی آموزش دیده در مدارس تبشیری قرار گرفت. همچنین مسلمانان که از آموزش غربی محروم بودند، به صورت اصناف دون پایه و پیله ور در جامعه حضور پیدا کردند. در اوگاندا نیز همانند کنیا، نیجریه، ساحل عاج، کنگو، گینه و تانزانیا تلاش ها و فعالیت های مسلمانان آفریقایی و چالش آنها با دولت را می توان در مقیاس بزرگ، پاسخی به بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی قلمداد کرد که در دوران استعماری و پس از استعمار در جامعه پدید آمده بود. در خصوص تنش های میان ادیان پس از استقلال در کشورهای آفریقایی عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز مؤثر بود.
در واقع، هنگامی که مسلمانان به عنوان یک گروه اقلیت، درخواست تاسیس یک حزب اسلامی را از دولت های خود می کردند تا جایگزین احزاب مسیحی گردد، به دنبال پذیرش خود به عنوان یک شهروند کامل با تمام حقوق و امتیازها بودند؛ امتیازی که به نظر آنها دولت های آفریقایی را از آنها دریغ کرده بودند. این اقدام جماعت های مسلمان که از روح هویت دینی آنها سرچشمه می گرفت در واقع پاسخی به ضعف ها و نارسایی های مؤسسات و انجمن های ملی و مذهبی به شمار می رفت که نتوانسته بودند خدمات سیاسی- اجتماعی مورد نظر را ارائه دهند.

نگرش دولتمردان و نخبگان آفریقایی پس از استقلال به دین

پس از استقلال کشورهای آفریقایی، ادیان مورد بی مهری قرار گرفته و عوامل چندان مهمی در حکومت های آفریقایی محسوب نشده و نوعی چپ گرایی تحت تاثیر شوروی و چین باب شده بود. علاوه بر آن، دولتمردان در تصمیم گیری های سیاسی خود، بیشتر جانب مسائل نژادی و قبیله ای را رعایت می کردند. حتی در تقسیم قدرت و مناصب دولتی، دسترسی به کمک های خارجی، امکان مجدد و دیگر فرصت ها و اولویت های اقتصادی، از افراد قبیله و همکیشان خود حمایت می کردند و این امر، به منازعات بسیار در آفریقا دامن زد. گفتنی است که در دهه های پس از جنگ جهانی دوم که بسیاری از کشورهای آفریقایی استقلال خود را از قدرت های استعماری اروپایی بازپس می گرفتند، مسیحیت کلاسیک به دلیل همگانی با حکام استعماری با بی مهری مردم روبه رو گردید و از گسترش و نفوذ آن کاسته شد.
در آن دوران، ارائه تعبیر و تفسیر مارکسیستی از حوادث تاریخی و اجتماعی و بی توجهی به معنویت و باورهای ملی مذهبی تا حدودی رایج بود؛ از این رو اندیشه مارکسیستی که ساختار تفکر و تعامل فرهیختگان با دیگران را شکل می داد، اهمیت و نقش مذهب را تحت الشعاع قرار داده بود. گفتنی است که از دهه هشتاد به بعد، نهضت ها و اندیشه های مذهبی مورد توجه تحصیلکردگان و سیاست مدارن قرار گرفته و مبانی دینی، رشد بسزایی کرد. شاید بتوان گفت که پس از استقلال کشورهای آفریقایی، مبشران و ارباب کلیسا نوعی نهضت گسترش دینی نوین را در پیش گرفتند تا برخی تجربیات تلخ تاریخی را از اذهان مردم زدوده و با رویکرد نوین و بومی، مردم را جلب کنند.
نخستین اصلاحات مؤثر در غرب و شرق آفریقا، همانا در دهه پنجاه به وقوع پیوست که طی آن، مبلغان مذهبی مسیحی وابسته به کشورهای غربی احساس کردند که باید رویکرد خود را تغییر داده و همکاری و همدردی بیشتری با مردم بومی حتی علیه کشور استعمارگر داشته باشند. فارغ التحصیلان آفریقایی دانشگاه های غربی پس از بازگشت به وطن، تلاش خود را برای ترویج فرهنگ و بهبود شرایط ابراز داشته و به دنبال اصلاح و تغییر و تحول در جوامع خود بودند. چینوا آچب و پاول سوینکا پس از بازگشت به میهن، نظرات خود را در خصوص اندیشه و باورهای حاکم بر جامعه در خلال داستان، رمان و شعر بیان داشتند. آنها عموما متمایل به رویکرد سوسیالیستی رایج در آن دوران بوده و خواهان ساخت آفریقا بر آن روال بودند. اما به دلیل عدم توانایی آن اندیشه در رفع مشکلات مردم، آنها و عموم روشنفکران به تدریج از آن اندیشه دست کشیده و راهکارهای مبتنی بر ادیان الهی را در نظر گرفتند و مسلمانان و مسیحیان به کتاب الهی واصول آیین خود روی آوردند؛ از این رو شاید بتوان گفت که نوعی اصلاح دینی نیز در آن دوران صورت گرفت.

جایگاه آیین مسیحیت در آفریقا

گسترش مسیحیت در آفریقا از همان آغاز ترویج و تبلیغ، نشانگر آن است که باورهای مسیحی از همان آغاز در آفریقا بر خودآگاهی مردم تاثیر نهاده و آنها را متحول کرده است. باورهای اسلامی نیز در آن قاره از جایگاه رفیع و ریشه های ژرف برخوردار شده است. باورها و اندیشه های دینی زمانی ریشه دوانده و ذاتی می شوند که بر یال باورهای فرهنگی خرامیده و یا از حمایت و پشتیبانی مفاهیم فرهنگی و سنتی برای درونی شدن برخوردار شوند؛ از این رو گروه های تبلیغی در طول یک قرن گذشته، تلاش داشتند که نزدیکی و هماهنگی بین باورهای فرهنگی و دینی را در فرهنگ بومی مردم آفریقا مورد پژوهش و کاووش قرار داده و به انواع حیل، آن را اثبات کرده و بین آنها ارتباط برقرار کنند.
اینکه برخی از آنها سال های عمر خود را در این راستا سپری کرده اند. سویتس، قوانین مذهبی را که در بستر فرهنگ و اخلاق نهادینه و باور شده، مهمترین محور هدایت و هویت انسان و ناشی از همین تجربه و باور تاریخی می داند. در هر حال، تغییر و تحولات مادی و معنوی در دو قرن اخیر، هر چند گاهی آهسته و گاهی سریع بوده، اما چهره آفریقا را تا حد بسیار زیادی دگرگون ساخته است. به همین دلیل، آفریقایی امروز با گذشته آن و حتی با دوران دهه هشتاد نیز تفاوت بسیاری دارد. مسیحیت آفریقایی، دیری است که به همه نهادها توجه داشته و در پی فراهم آوردن تکیه گاهی برای تحکیم و گسترش مراوده و پیوند با مردم است. اکنون نهاد کلیسا چنان در آفریقا ریشه دوانده و بارور شده که برخی رؤیای پاپ آفریقایی را در سر می پرورانند. گفتنی است که هفتاد و دو سال پیش، نخستین اسقف آفریقایی، کاتولیک انگلیسی زبان انتخاب شد و از آن تاریخ تا کنون، آفریقا در زمینه دینی بسیار رشد کرده است.
گفتنی است که آیین مسیحیت پس از معرفی به آفریقایی ها در قرن نوزدهم با آداب و رسوم فرهنگی- تاریخی، زبان، باورهای قبیله ای و به طور کلی هویت ملی و قبیله ای آنها به چالش پرداخت. گروه های تبشیری، هویت و سنت های آفریقایی ها را هدف قرار داده و در صدد محو آن بودند که از جمله می توان به زبان، سنت ها، باورها، و حتی خویشاوندی و ارث در میان قبایل اشاره کرد. البته از آنجایی که تلاش های آنها چندان با موفقیت همراه نبود؛ از این رو پژوهشگران در خصوص آداب و سنت مردم اندیشه کرده و نقاط مشترک و هماهنگ آنها را با آیین خود برجسته نموده و به عنوان آیین های مسیحی پذیرفتند. به این ترتیب، یک جلوه مهم از مسیحیت که در آن مقطع ظاهر گردید، همانا مسیحی کردن نسبی آداب مذهبی سنتی در میان آفریقا بوده است.

زنان آفریقایی و توسعه فعالیت های کلیسایی

در طول ده سال گذشته، شرایط زنان در کشورهای آفریقایی بسیار تغییر کرده است و از نمونه های آن، می توان بهبود قوانین، امکانات آموزشی، گسترش آموزش و دستیابی به تحصیلات عالی، حضور فعال در بازار کار و اجازه مالکیت شخصی و کنترل زاد و ولد اشاره نمود. بی تردید، دستیابی به هر یک از این موفقیت ها با سدی از مقاومت روبرو شده و می شود. واقعیت آن است که اگر چه زنان آفریقایی وظایف و مسئوولیت های بسیاری دارند، اما از احترام و حقوق لازم برخوردار نبوده و در جایگاه فروتر از مردان قرار دارند. در این خطه، به دلیل تربیت نامناسب قبیله ای و برخی بدآموزی های مذهبی، تصور عمومی این است که وظیفه زنان به دنیا آوردن فرزند و محافظت از کیان و جایگاه مردان می باشد.
در آفریقا به کار و فعالیت زنان اهمیت و بهای لازم داده نشده و شخصیت آنها چندان امکان تجلی و بروز نمی یابد. موضوع آموزش و مالکیت زنان و آزادی های مشروع آنان به دلیل فقر عمومی و سنت های قبیله ای هنوز مورد مناقشه بوده و اهتمام لازم به آن مبذول نمی گردد؛ از این رو اهمیت ندادن مسلمانان به زنان و نادیده گرفتن حقوق آنان، توسط رسانه ها و نهادهای تبشیری تبلیغ می شود. حضور زنان اگر چه در همه ابعاد جامعه مشهود است، اما اگر به آموزش آنان توجه کامل نشود، حضور آنها موفق نخواهد بود. گفتنی است که نیمی از مؤسسات غیر دولتی در تانزانیا در امر زنان فعال هستند که نشانگر اهتمام آنها به شرایط زنان می باشد. در ضمن، باید توجه داشت که آن سازمان های تبشیری اهتمام خاصی به ارائه تصور منفی و غیر واقعی از اسلام دارند. کلیسا ها به منظور جلب توجه آن قشر از جامعه، تلاش های خود را در تا حد زیاد معطوف آنها کرده اند.
اکنون حمایت از زنان، محور جدید فعالیت گروه های تبشیری شده که نقش مهمی در ترویج مسیحیت داشته و دارد. زنان به دلیل نقش و جایگاه حساس در خانواده و اجتماع، در کانون توجهات آیین های مسیحی در آفریقا قرار گرفته و در امور کلیسایی به آنان توجه ویژه ای مبذول می گردد. نهضت آموزش مردمی و تلاش برای رستگاری که از سوی گروه های تبشیری آ‎غاز شده بود، موجب حضور روزافزون زنان در کارهای اجتماعی گردید که تا پیش از آن سابقه، نداشت. زنان در جوامع سنتی آفریقایی در خدمت خانواده بود و مهمترین وظیفه آنها، حریم خانواده بود. کلیسا این دیدگاه را تا حدودی تغییر داده و نقش و منزلت بهتری را برای آنها به وجود آورده که با استقبال آنها روبرو شده است. زنان با مدیریت بخش های کلیسایی به طور انفرادی و جمعی در نهادها و بخش های مربوط به خود به فعالیت می پردازند.
حضور زنان به عنوان یک نیروی کارآمد مسیحی نشانگر اهمیت و موقعیت آماری و اجتماعی آنها و همچنین حضور فعالانه و موفقیت آمیز در امور غیر رسمی می باشد. تأسیس و تشکیل شاخه های کلیسای وابسته به آیین های مسیحیت به ویژه برای زنان و جوانان، از اهداف اصلی صاحبان کلیسا بوده و موجب رشد و گسترش بیشتر آن آیین در آفریقا گردید. برای مثال، شورای زنان جوان کاتولیک علاوه بر تصدی امور مذهبی در نهادها و مؤسسات از امکانات رفاهی نیز برخوردار بوده و می تواند از نظر مادی نیز افراد را خشنود کرده و بر ادامه روابط بین آنها و حلقه دینی بیفزاید. آن شورا علاوه بر کارگاه و مؤسسات آموزشی دارای هتل، از برخی امکانات اقتصادی نیز برخوردار بوده و در میان مردم و دولتمردان نفوذ دارد. به نظر می رسد که شرایط نامناسب زنان در آفریقا، به دلیل بی توجهی، به کرامت انسانی، فقدان عدالت و غفلت انسانها از آموزش های دینی و به ویژه اسلام باشد.
در گذشته، تنازعات دینی و نژادی در آفریقا بسیار بیشتر بوده و این امر، علاوه بر تشدید و استمرار دشمنی، سرمایه و امکانات کشورها را از بین می برد. اکنون، مؤسسات و سازمان های دینی و ارباب مذاهب با علم به اینکه باید محیط مسالمت آمیزی را فراهم آورند تا در آن، مسیحیت و اسلام و پیروان دیگر ادیان بتوانند ضمن حفظ باورها و عقاید خود، از حقوق جهان شمول و مزایای مردم سالاری بهره مند باشند، با یکدیگر ارتباط بهتری داشته و برای رفع سوء تفاهم ها می کوشند.

نتیجه گیری

ظهور پدیده دینی و تبلیغ و ترویج گسترده مسیحیت در آفریقا، پس از سلطه استعمار آغاز شده و با حمایت مادی و معنوی آنها صورت گرفت. این امر، موجب گردید که گروندگان آفریقایی، هویت جدیدی یافته و نگرش جدیدی نسبت به امت مسیحی جهانی احساس کنند که تا پیش از آن سابقه نداشت. این امر را می توان سرمایه یا ثروت مشترک تمام پیروان راستین ادیان در هر زمان و مکانی قلمداد کرد که ورای روابط و مناسبات منطقه ای نگریسته و با یکدیگر نوعی احساس همدردی و همراهی دارند. مهمترین هدف عملی مسیحی ها در آفریقا، تأسیس یک جامعه مبتنی بر آموزه های مسیحی بوده که از آداب و رسوم محلی پاک و مبرا بوده باشد. آنها در تلاش های خود برای پیشبرد مقاصدشان، نه تنها با رویکرد سنتی و قبیله ای غالب به چالش برخاستند، بلکه گاهی حتی حاکمیت دولتی را نیز نشانه می گرفتند. درواقع، برخی اوقات چالش درخصوص مسائل مهم در جوامع آفریقایی منجر به پیش گرفتن رویکرد مخالفت با دولت نیز می شد؛ از این رو مسیحیت به عنوان یک نیروی کارآمد سیاسی با چنین نگرشی جایگاه ویژه ای در میان مردم پیدا کرده است.
مسئولان مذهبی در آفریقا، دو رسالت مهم به عهده دارند: نخست اینکه، دین را از زنگارهای قبیله ای و سنتی پاک کرده و آن را فارغ از پیرایه ها به مردم معرفی کنند. دوم اینکه، گفتمانی را در بخش های خود برقرار سازند که موجب آرامش و همدلی مردم و پیروان گردد. اینکه در برخی کشورها برخی ارباب ادیان موجب نزاع و خصومت بین مردم شده و یا پیروان ادیان دیگر را مورد تعرض و نکوهش قرار می دهند، برای آینده قاره و ادیان زیانبار خواهد بود. مبلغان باید چنان پیوندی بین دین و گروه های انسانی به وجود آورند که نشاط و پویایی در مردم پدید آمده و آنها را به همکاری، همفکری و زندگی مسالمت آمیز ترغیب و تشویق کند.

منابع

  • محمدرضا شکیبا- مقاله جایگاه و تأثیر آیین مسیحیت در آفریقا- فصلنامه مطالعات آفریقا- بهار و تابستان 1385- شماره 13
  • محمدرضا شکیبا- مسیحیت در آفریقا- انتشارات باشگاه اندیشه

کلید واژه ها

ادیان الهی مسیحیت تبلیغ استعمار دموکراسی سیاست حوادث تاریخی اسلام

مطالب مرتبط

تاثیر آیین مسیحیت در آفریقا (سیاست) بهره برداری استعمار برای تبلیغ مسیحیت (شرق شناسی) نقش اصلی تعالیم پولس در دوره سازنده مسیحیت برخورد اسلام و مسیحیت در امپراطوری روم مجادلات روحانیان مسیحی سریانی با مسلمانان (باورها) موانع مهم بر سر راه تفاهم کامل اسلام و مسیحیت شیوه تعامل دین اسلام با مسیحیت

اطلاعات بیشتر

تاثیر آیین مسیحیت در آفریقا (سیاست) نحوه ظهور و گسترش مسیحیت در آفریقا (ورود)

ابزار ها