الاهیات آگوستین عمیقا نشان دو بحران موجود در کلیسا و الاهیات را بر پیشانی داشت; دو بحرانی که برای کل الاهیات و کلیسای غرب خطیر و بسیار مهم بود. بحران اول، بحران دوناتیست ها بود که تبعاتی برای برداشت کاملا نهادی و سلسله مراتبی آگوستین از کلیسا، و سپس پیامدهایی برای کل کلیسای غرب در پی داشت (این یک پیش زمینه است). در قرن چهارم، کلیسای کاتولیک به یک کلیسای کاملا سکولار توده ها تبدیل شده بود. اما مخصوصا در آفریقای شمالی، برخی از محافل، به خوبی روزگار شهادت ها و انضباط دقیق کلیسایی، و تلقی معنوی تر از کلیسا و آیین های مقدس در نزد ترتولیان و سیپریئن را به وضوح به خاطر داشتند. به نظر این اهالی آفریقای شمالی، مراسم غسل تعمید و آیین های اعطای درجات مقدس، که از طرف اسقف ها و کشیشان نالایق که کارشان آزار و اذیت بود (به نظر می رسد چنین اقدامی پیش تر در کارتاژ نیز وجود داشته است) اجرا می شدند، فاقد روح القدس و بنابراین بی اعتبار بودند. از این رو، این گونه آیین ها دوباره باید اجرا می شدند. قبلا اختلافی با این افراد سختگیر، حدود یک قرن حتی پیش از تحولات دوره حکومت کنستانتین، صورت گرفته بود که نهایتا این جریان اصلی کلیسایی به اهمال و سستی متهم شد. در واقع، پس از تحولات دوره کنستانتین، اکثر اسقف های شمال آفریقا سختگیر شدند. اینان بعد از رهبرشان، اسقف دوناتوس (که در سال 355 مرد)، به دوناتیست ها معروف شدند.
همه مذاکرات و تصمیمات شورایی و اذیت و آزارهایی که طی دهه های متمادی صورت پذیرفت، نیز مفید واقع نشد: دوناتیست ها خود را در مقایسه با کلیسای بزرگ، کسانی می دانستند که آلوده به امور ناشایست نشده اند; خود را کلیسای ناب و مقدسی می دانستند که فقط اسقف ها و کشیش های آن، روح القدس را در اختیار دارند، به طوری که تنها آنان می توانند آیین های مقدس را به درستی اجرا کنند. هنگامی که پسر کنستانتین و جانشین او، کنستانس، به سرکوب نهضت دوناتیسم اقدام کردند، مخالفت درون کلیسا با نارضایتی و تنفر ضد رومی روستاییان کارتاژی- بربری آفریقای شمالی در هم آمیخت; مردمی که به واسطه رفتار مالکان و زمین داران بزرگ، به طور فزاینده ای، فقیر می شدند. اما این انقلاب اجتماعی، 85 سال پس از بروز این شکاف، زمانی که آگوستین، اسقف کاتولیک ها در هیپو شد، تا حدود زیادی فرونشست. با این حال، تنش های درون کلیسا به پایان نرسید و آن کلیسای مظلوم اینک داشت به کلیسای ظالم تبدیل می شد.
چگونگی رخ دادن این اتفاق
پس از آنکه کلیسای کاتولیک به یک دین دولتی تحت حاکمیت تئودوسیوس تبدیل و راست کیشی بنیان نهاده شد، جانشین تئودوسیوس در غرب، یعنی امپراتور هنوریوس، فرمان داد که دوناتیست ها باید بالاجبار به کلیسای کاتولیک بازگردند. دولت، تنها کلیسای کاتولیک را که آگوستین از زمان مسیحی شدنش از مرجعیت آن تمجید می کرد، به رسمیت شناخت. آگوستین اعلام کرده بود که اگر مرجعیت کلیسای کاتولیک، او را به سمت آن سوق نمی داد، او هیچ گاه به انجیل ایمان نمی آورد. تابع بودن فرد نسبت به کلیسا به عنوان یک نهاد و واسطه فیض، و شکل و آیین رستگاری، خصیصه مسیحیت لاتین بود. به زودی، عرصه آزمون فرا رسید; زیرا آگوستین از همان آغاز در هیپو رجیوس که دوناتیست ها اکثریت را در آن تشکیل می دادند، برای وحدت کلیسا تلاش زیادی کرد. او به مثابه یک مسیحی، از متلاشی شدن وحدت کلیسای آفریقا رنج می کشید و به عنوان فردی معتقد به مکتب نوافلاطونی، اندیشه وحدت را بالاتر از هر چیز دیگری، نشانه حقیقت و خیر می دانست.
به نظر او، یک کلیسای جزئی خاص که خود را جدا کرده بود، به هیچ وجه نمی توانست مظهر کلیسای حقیقی واحد باشد، بلکه تنها به مدد کلیسای جهانی (در مشارکت با اورشلیم، رم و جوامع بزرگ شرقی) این امر محقق می شد: کلیسای جامع جهانی بزرگ، کلیسایی که همواره مایه قبض و بسط جهان است، دارای آیین های مقدسی است و اسقف های راست کیش آن را رهبری می کنند; آن کلیسایی که آگوستین آن را «مادر» همه دین داران نامید. در اینجا، همان گونه که آگوستین قویا تأکید می کند، «کاتولیک» برای پارادایم قرون وسطا بیشترین اهمیت را داراست. اما آگوستین نیز دریافته بود که این کلیسای کاتولیک واحد و مقدس هیچ گاه در این جهان کاملا تحقق نخواهد یافت.
برخی تنها جسما و نه قلبا به کلیسا تعلق دارند. کلیسای واقعی، کلیسای زایر است و باید تفکیک قشر از گوهر (و پوست از مغز) را به روز جزا واگذار کرد. تا این حد، کلیسای حقیقی عبارت است از کلیسای قدیسان، مقدر و نجات یافته; یعنی کلیسایی که در کلیسای مرئی، منطوی اما نهان از چشم بشر است. اما راجع به آیین های مقدس کلیسا، می بایست تمایزی میان اعتبار، از یک سو، و مشروعیت و کارآمدی، از سوی دیگر، انجام می شد. یک امر سرنوشت ساز و قطعی آن چیزی نیست که اسقف یا کشیش (که شاید هم ناصالح باشد) انجام می دهد، بلکه آن است که خدا در مسیح انجام می دهد. آیین های مقدس مشروط بر اینکه بر طبق فهم کلیسا بلااشکال باشند، صرف نظر از ارزش ذهنی فردی که آنها را اجرا می کند، ارزش و اعتبار عینی دارند (گرچه شاید همیشه مشروع و کارآ هم نباشند). مردم در قرون وسطا مجبور بودند بگویند Ex opere operato= به واسطه فعل، یعنی یک آیین مقدس فقط از حیث اجرا ارزش و اعتبار دارد.
بدون شک، این مشاجره بزرگ به روشنگری های اساسی منجر شد و در آن، آگوستین به طور گسترده ای، مقولات، راه حل ها و قواعد دقیقی را برای کل الاهیات غرب جهت نوعی کلیسا شناسی متمایز و آموزه آیین های مقدس فراهم آورد; از جمله اینکه کلیسا را می توان هم زمان مرئی و نامرئی تلقی کرد، یعنی دو هویتی که صرفا منطبق بر هم نیستند; فهم وحدت، جامعیت، قداست و رسالت کلیسا که ناشی از این تلقی است; چگونگی ملازمه کلمه و آیین های مقدس، کلمه همچون آیین مقدس مسموع و آیین مقدس همچون کلمه مرئی; چگونه می توان در الاهیات آیین های مقدس، میان اجرا کننده اصلی (مسیح) و اجرا کننده ابزاری (اسقف و کشیش) فرق گذاشت، و از این طریق چگونه می توان مسئله اعتبار را فیصله داد. و اما درباره دوناتیست ها چطور؟ همه احتجاج ها، گفتگوها، موعظه ها و بالغ بر بیست نوشته تبلیغی از آگوستین، همه ممنوعیت های مربوط به ازدواج با غیر و نیز هدیه دادن به غیر، هیچ تأثیری نداشتند. اوضاع به اوج وخامت خود رسید. اعمال خشونت آمیزی از هر دو طرف صورت می گرفت. در سال 411 بنا به فرمان حکومت امپراتوری، بحث و مناظره عظیمی در کارتاژ برپا شد که در آن، 286 کاتولیک و 279 دوناتیست شرکت داشتند و آخرین بحث و مناظره بود. استدلالات بی نظیر آگوستین غالب آمدند; و، در هر حال، برای توجیه تصمیمات نماینده امپراتوری (که از همان ابتدا گرفته شده بود)، برای تحقق بخشیدن به فرمان های حکومتی با به کارگیری نیروی نظامی، به کار گرفته شدند.
طبیعتا این امر نمی توانست بدون خشونت و خونریزی به انجام رسد. آگوستین و دیگر اسقف ها، نظیر آمبروز و گریگوری نازیانزوسی، این اقدام را اقدامی غیر مسیحی ندانستند; آنان از ابتدا متقاعد شده بودند که دولت باید علیه بدعت گذاران اقدام کند. اما آگوستین بر آن بود تا این دیدگاه را طی سالیانی دراز و قاطعانه مطرح کند. او به هیچ وجه دوست نداشت کلیسا را ریاکاران پر سازند. از نظر او، اقدامات اجباری دولت اقداماتی بازدارنده بودند و وی از همان ابتدا نسبت به وضع مجازات مرگ معترض بود. اما بالاخره، تحت تأثیر توفیقات حاصله از اقدامات خشونت آمیز نیروهای نظامی، حتی استفاده از زور علیه بدعت گذاران و تفرقه افکنان را توجیه الاهیاتی کرد. در واقع، آگوستین در کار خود، از سخن عیسی در حکایت شام آخر سود جست که عیسی برای به درون کشاندن آنهایی که بیرون از کوچه ها و دیوارها بودند از عبارتی استفاده کرد که ترجمه روشن لاتین آن این است: «Cogeintrare»، یعنی «به زور آنها را به درون آورید». دوناتیسم یقینا شکست خورده بود; اسقف ها، ساختمان های کلیسایی و حمایت طبقات بالاتر را از دست داده بود.
بخش زیادی از آنها تسلیم زور شدند و از این جهت، کاتولیک ها «پیروز» گشتند; گرچه بهای این «پیروزی» در درازمدت گران بود. امروزه مورخان معتقدند که ایمان اجباری دوناتیست ها زوال کلیسای آفریقا را که زمانی آن چنان پرشکوه بود، موجب شد; زیرا دوناتیست های سابق، که فرزندانشان هنوز برای پاپ گریگوری بزرگ مایه دردسر بودند، در پایان قرن ششم هیچ علاقه ای به دفاع از آیین کاتولیک نداشتند. بنابراین کلیساهای آفریقایی، حتی کلیساهای کارتاژ و هیپو، در قرن هفتم بدون هیچ مقاومتی مغلوب مسلمانان شدند و بدون اینکه آثاری از خود در تاریخ برجای بگذارند، محو و نابود شدند. با این حال، جریان اصلی کلیسا و نیز دولت (که البته همواره علاقه مند به وحدت بود) در حذف کامل همه کلیساهای فرعی تفرقه افکن و بدعت گذار که پیوسته در حال ظهور بودند، توفیقی حاصل نکردند.
اما آگوستین، این اسقف و انسان روحانی که چنان با اطمینان و رغبت از عشق خدا و محبت انسان ها سخن می گفت، با براهین مؤثر خود در موضوع دوناتیست ها بر آن شد تا آن دوران را به شاهدی کلیدی تبدیل کند، یعنی شاهدی کلیدی برای توجیه الاهیاتی گروش های اجباری، تفتیش عقاید و جنگ مقدس علیه هر نوع انحرافی. همین امر به ویژگی پارادایم قرون وسطایی تبدیل شد; امری که آبای کلیسای یونانی هرگز برای آن اقامه برهان نکرده بودند. پیتر براون، که پربارترین متن و پراحساس ترین زندگی نامه از آگوستین را نگاشته است، می گوید: «آگوستین در پاسخ به منتقدان سمج خود، یگانه توجیه کامل تاریخ کلیسای اولیه را در مورد حق دولت برای سرکوبی غیر کاتولیک ها نوشت.» یقینا آگوستین نه می توانست همه غیر کاتولیک ها را در هیپو از میان ببرد (آن گونه که دستگاه تفتیش عقاید، فرقه های کوچک تر را از میان برد) و نه می خواست چنین کاری بکند. او فقط قصد اصلاح و هدایتگری داشت. بنابراین (به نظر پیتر براون) «آگوستین شاید اولین نظریه پرداز تفتیش عقاید باشد; اما در وضعی نبود که یک مفتش اعظم باشد.»
مناقشه در باب فیض
این مسئله که آگوستین، خطیب نستوه و مفسر کتاب مقدس، در جریان اسقف شدن عمیقا متحول شده بود (کما اینکه بسیاری بعد از او چنین شدند) و اینکه وی بیش از پیش به تفکر سازمانی و عدم تساهل و بدبینی متمایل شده بود، با ملاحظه دومین بحران وضوح بیشتری می یابد; بحران بزرگی که کلیسای او بدان گرفتار شده بود و در آن، وی نیز چهره شاخصی بود. این دومین بحران بزرگ را بحران پلاگیوسی می نامند. این بحران، الاهیات آگوستین درباره گناه و فیض را واضح تر و دقیق تر کرد، و بلکه سخن گویانی راسخ نه تنها در قرون وسطا، بلکه در نهضت اصلاح دینی پروتستان و در یانسنیسم کاتولیک پیدا کرد.
پلاگیوس که راهبی عامی، زاهد و بسیار محترم، و معلم اخلاق فارغ التحصیل از انگلستان و به طور کلی، مخالف نظریه آریوسی بود، در خلال سال های 400 تا 411 در رم، بیش از همه، در میان مردم فعال بود. او با شور و حرارت به مانویت و شرک غیر اخلاقی که هنوز دامن گستر بود و نیز به مسیحیت رسمی و لاقید در جامعه مرفه رومی حمله می کرد. اما پلاگیوس که ملهم از اوریگن و عقل گرایی و خوش بینی او بود و تفسیری نیز بر پولس نوشته بود، برای اینکه با شر مبارزه کند اهمیت والایی برای اراده و اختیار آدمی قائل شد. او بر مسئولیت شخصی و اقدام عملی تأکید می کرد.
فیض خدا از نظر پلاگیوس
قطعا پلاگیوس ضرورت فیض خدا را برای همه مردان و زنان تصدیق می کرد; اما فیض را به شیوه ای عارضی و بیرونی تر، و نه همچون آگوستین به مثابه نیرویی فعال در درون انسان ها، یعنی تقریبا نیرویی مادی، تلقی می کرد. در نظر پلاگیوس، فیض عبارت بود از بخشش گناهان، که برای او موهبت رایگان خدا نیز محسوب می شد. فیض همچنین اندرزی اخلاقی و الگوی عملی مسیح بود. در واقع، از نظر پلاگیوس نیز آمرزیدگی مردان و زنان، بر اساس ایمان و صرف نظر از اعمال و شایستگی ها، در غسل تعمید تحقق می یافت. اما همین که فردی مسیحی شد (این مسئله مهمی بود) باید از طریق اعمال فردی خود، بنابر احکام عهد عتیق و الگوی عملی مسیح، راه نجاتش را پیدا کند.
گناه نخستین از نظر پلاگیوس
بنابراین، منطقی بود که پلاگیوس، در مقابل آگوستین، مفهوم «گناه نخستین» را، که از زمان آدم تا کنون به انسان ها به ارث رسیده بود، رد کند; دیدگاهی که پیش تر در تفسیری بر پولس مطرح شده بود و به غلط به آمبروز نسبت داده شد (مؤلف این تفسیر امروزه به آمبروز بی ارزش، معروف است). به نظر پلاگیوس، همه انسان ها معصوم زاده شده اند; آنها به سبب گناه خودشان سقوط می کنند و با اراده و اختیارشان نیز می توانند توبه کنند و زندگی جدیدی را آغاز نمایند. پلاگیوس صرفا به تمایلی گناه آلود در انسان ها به تقلید ارادی از گناه آدم اعتقاد داشت. او وقتی با این گفته آگوستین مواجه شد که «عطا کن آنچه را فرمان می دهی، و آنگاه فرمان ده آنچه را اراده می کنی» آن را به راحتی رد کرد. مسیحیت عمل گرایانه او در میان رومیانی که نه به جزمیات متعالی، بلکه به قانون و اخلاق علاقه داشتند، بیش از آنکه مورد انتقاد قرار گیرد، مورد تمجید و تحسین قرار گرفت. پلاگیوس، از برخی جهات، هنوز مدافع آرمان های کهن گذشته و مدافع اخلاق کلاسیک رواقی بود، و آگوستین نماینده آرایی بود که به آینده تعلق داشت.
محکومیت پلاگیوس و سلستیوس
پلاگیوس وقتی از دست گوت های غربی گریخت و از رم عازم آفریقای شمالی شد، با آگوستین قطع ارتباط کرد و به سرعت رهسپار اورشلیم شد. اما شاگرد هم فکر خود، سلستیوس، را در کارتاژ رها کرد و چون سلستیوس آشکارا انکار کرد که غسل تعمید نوزاد نیز به خاطر بخشودگی گناه است، در سال 411 در شورای کلیسای کارتاژ تکفیر شد. در پی آن، آگوستین پیکی شخصی را نزد جروم در فلسطین فرستاد تا محکومیت پلاگیوس را به تأیید شرق نیز برساند. اما پلاگیوس که مایل به بحث و جدل نبود، توانست نظر خود را توجیه کند، با این بیان که فیض جهت افعال نیک ضروری است، اما باید عمل آزادانه اراده نیز که آدمیان واقعا مسئول آن باشند، وجود داشته باشد. شورای اسقف های شرق که مشکلی با آزادی اراده نداشتند و از نظر آنها بحث و جدل در باب فیض بیشتر محصول دقت نظر غربی بود، پلاگیوس را در سال 415 تبرئه کردند. این مسئله مجددا در آفریقا موجب انزجار شد و فعالیت های جدیدی را از ناحیه آگوستین، که خودش برداشت دیگری از فیض داشت و آن را امری درونی می دانست، برانگیخت. در واقع، به نظر آگوستین، تصدیق «معصومیت نوزادان» مساوی ابطال رابطه بین خدا و انسان ها و واهی دانستن رستگاری بود.
بنابراین او احساس می کرد که پاسخ پلاگیوس فریبکارانه و گول زننده است. از این رو، در سال 416، آگوستین شورایی بزرگ از اسقف های نومیدیا را در میلویس احضار کرد، و این شورا، به همراه شورای کارتاژ، پلاگیوس و سلستیوس را در نزد پاپ اینوسنت اول تقبیح و محکوم کردند; و پاپ سریعا هر دوی آنها را تکفیر کرد. اگرچه آگوستین اساسا یک الاهی دان دلمشغول پاپ سالاری نبود، بلکه بیشتر انسانی بود معتقد به اقتدار اسقف ها (همان طور که پیش از او سیپریئن چنین بود) گفته می شود تفسیر او از این عمل بدین صورت بوده است که «رم سخن گفته است; پس مسئله فیصله یافته است» (البته این عبارت بدین شکل در مکتوبات او وجود ندارد). اما البته این قضیه نیز از طریق اعلامیه رم فیصله نیافت. پلاگیوس از طریق دو شورای رومی، حکم اعاده حیثیت گرفت; اما مجددا یک شورای کارتاژی او را محکوم کرد و اینجا باز مداخله آگوستین و دوستانش، این بار در محکمه امپراتوری، بود که منجر به آن شد که پاپ زوسیموس با اکراه تمام (به خاطر حکم امپراتوری) این دو مدافع اصلی چنین الاهیاتی یعنی پلاگیوس و سلستیوس را محکوم کند.
اما حتی آن زمان نیز قضیه خاتمه نیافت; زیرا آگوستین در پایان حیاتش به ناگزیر با مدافع پرشور و حرارت آرمان پلاگیوس، به نام جولیان، اسقف ایکلانوم، درگیر شد. جولیان از خانواده ای اشرافی و جوان تر از آگوستین و پسر اسقفی بود که با دختر یکی از اسقف ها ازدواج کرده بود، ولی با وجود این، عمری طولانی را به پارسایی و پرهیزگاری سپری کرده بود. او استدلال گرای برجسته ای بود که حریف آگوستین می شد، و می توانست استدلالات محکم و تازه ای در حمایت از پلاگیوس اقامه کند. به علاوه، جولیان اوضاع را به نفع خود تغییر داد و آگوستین را به طرفداری از مانوی گری متهم ساخت; زیرا آگوستین عمل جنسی را که فی نفسه خوب تلقی می شد، محکوم کرده بود و گناه را گرفتار آمدن انسان در عالم ظلمانی ماده که اصولا شر است، تلقی می کرد و بر این باور بود که آدمیان تنها از طریق پرهیز از ازدواج و لذایذ جسمانی می توانند از آن مخمصه رهایی یابند.
افزون بر این، جولیان که به خاطر هواداری از پلاگیوس، در سال 419، از ایتالیای جنوبی تبعید شده بود می توانست به یونانی نیز خوب سخن بگوید و بر خلاف این فرد «آفریقایی» (Poenus) (نامی که جولیان همواره با آن، آگوستین را می خواند) نظر خود را به سنت بسیار آزادانه یونانی در باب ازدواج معطوف دارد; سنتی که رابطه جنسی را برای اکثر مسیحیان امری اجتناب ناپذیر می دانست و هیچ مشکل اخلاقی در مقاربت های جنسی میان زوجین مشاهده نمی کرد و این مسئله را منافی با این سخن کتاب مقدس نمی دانست که خداوند می خواهد همه انسان ها سالم و نجات یافته باشند.
موضع سختگیرانه آگوستین در آخرین اثرش
در مقابل این، آگوستین حتی در آخرین اثرش که موفق به اتمامش نشد، موضع سختگیرانه خود را به عنوان آموزه کاتولیک مطرح ساخت: «این دیدگاه کاتولیک است; دیدگاهی که می تواند خدای عادلی را در کیفرها و عذاب های تا بدین حد پرشمار و بزرگ کودکان اثبات کند.» در اینجا تفاوت مهمتری میان غرب لاتینی و شرق یونانی آشکار می شود. آگوستین، همه وجوه مانوی گری را رد کرد و بالاتر از همه احساس کرد که آموزه های پلاگیوس بخش مهمی از تجربه های شخصیش را جریحه دار کرده و قلب ایمانش را هدف قرار داده است.
مسیحیت الهیات سنت آگوستین کلیسا حوادث تاریخی باورها قرون وسطی الهیون