نظام الهیات مسیحی در سده های نخست، (تا قرن پنجم) به شکل نهاییش رسید، به گونه ای که برای بیش از هزار سال دست نخورده باقی ماند. با فرا رسیدن قرن ششم که بسیاری آغاز قرون وسطی را از آن زمان می دانند، دوره ای پنج قرنی (تا قرن دهم) آغاز شد که به سده های تاریک مشهور است. این نامگذاری از آن جهت است که در این دوره چراغ علم و معرفت فروغ چندانی در غرب نداشت. در پس این دوره، عصر دیگری آغاز شد که آن هم چند قرن طول کشید و طی آن علم و دانش از رکود عمیق خارج شده و تا حدی به پویایی نسبی نزدیک شد.
کل این دوره را، از آن جهت که میان عصر باستان و عصر جدید واقع شده است، قرون وسطی می خوانند. در این دوره از نزاعهایی که در سده های نخست رخ می داد، خبری نبود و نظام الهیات مسیحی دست نخورده باقی ماند. به هر حال نظام الهیات مسیحی در طول این دوره ثابت ماند. عالمان هرگز برای ایجاد تحول در این نظام تلاشی نکردند، بلکه تمام کوشش آنان تبیین و تفسیر همین نظام بود.
در نخستین سده های مسیحی، پنج اسقف نشین رم، قسطنطنیه، اورشلیم، انطاکیه و اسکندریه از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند. همانطور که خواندیم آموزه حجیت اسقف و کلیسا برای مقابله با بدعتها و به عنوان مرجعی برای تعین عقاید راست کیشی، از قرن دوم سامان یافت. آنچه در این آموزه از همان ابتدا برجستگی یافت. برتری اسقف نشین رم از سایر اسقف نشین ها بود. بر این اساس، اسقف رم بر سایر اسقف ها تفوق داشت و رأیش برای همه حجت بود. با انتقال پایتخت امپراطوری از رم به قسطنطنیه در سال 330 م، شهر رم اهمیت سیاسی خود را از دست داد؛ ولی این امر بر قدرت پاپ رم افزود، چون پاپ قدرت سیاسی را که در آن شهر رها شده بود، به ارث برد و نقش امپراطوری را بازی کرد.
انتقال پایتخت، راه جدایی کلیساهای شرق و غرب را نیز هموار کرد. گفته می شود حکومت نفوذ بیشتری بر کلیساهای شرق داشت و کلیسا تحت نظارت امپراطور بود. در حالی که پاپ رم که مواقع بحرانی نقش یک رهبر سیاسی را نیز بر عهده می گرفت. همین تفاوت گاه باعث جدایی شرق و غرب شده است. برای مثال در سال 726 م. لئوی سوم امپرطور شرق برای رفع اتهام بت پرستی از سوی مسلمانان، زانو زدن در مقابل تصاویر و تمثال ها را منع کرد. در سال 730 نیز دستور داد، به جز صلیب، هرگونه تصویر و مجسمه ای را از کلیسا خارج و نابود سازند. در حالی که غربی ها هرگز چنین رفتارهایی را نمی پسندیدند.
برخی اسلام را عامل اصلی جدایی شرق و غرب می دانند. اثر مستقیم فتوحات مسلمانان یک نتیجه عمده به بار آورد، یعنی کلیسا را به دو قسمت تجزیه کرد. امپراطوری لئوی سوم، در قسطنطنیه، پس از آنکه لشکر مجاهدین غرب را در کنار بوسفور شکست فاحش داد، برای جلوگیری از خطر نفوذ تعالیم اسلام، به بعضی اصلاحات مذهبی مصمم شد و از این سبب پاپ گرگوریوس دوم را ناراضی ساخت.
امپراطور ملاحظه نمود که اسلامیان و حتی بعضی از خود مسیحیان، کلیسا را در معرض انتقاد قرار داده اند و احترام به حد پرستش را که نسبت به تصاویر و تماثیل مقدس در نمازخانه ها معمول می شود، نوعی از بت پرستی می شمارند. از این رو در سال726 م. فرمانی صادر کرد و نصب تصاویر را در کلیساها قدغن فرمود.
این اولین قدمی است که در طریقه صورت شکنی در عالم مسیحیت به ظهور پیوست. ولی این عمل واکنش شدیدی، هم در مشرق و هم در مغرب، به وجود آورد. در مشرق امپراطور با نیروی نظامی فرمان خود را اجرا کرد، ولی در شهر رم به واسطه بعد مسافت از اجرا و حکم قیصر سر باز زدند، و پاپ جلسه شورای مذهبی تشکیل داد و فتوایی صادر کرد که هر کس بر خلاف احترام صورت و تمثال در کلیسا باشد، از جرگه اهل ایمان خارج است و در حقیقت پاپ، امپراطور را تکفیر کرد. کلیسای قسطنطنیه از همان ابتدا با آموزه تفوق اسقف نشین رم مخالف بود و هر پنج اسقف نشین را برابر می دانست. این نوع اختلافات با اینکه گاهی باعث جدایی موقتی دو کلیسا می شد، اما جدایی نهایی بین آن دو در سال 1054 م رخ داد. آخرین اختلافی هم که باعث این جدایی نهایی کلیسای «ارتدوکس شرق» از «کاتولیک رومی» شد، امری جزئی، یعنی استفاده از نان فطیر در مراسم عشاء ربانی در غرب بود که قسطنطنیه آن را رد می کرد.
با اینکه در این زمان دو فرقه مجزا در مسیحیت به وجود آمد، اما این دو در آموزه های اساسی مسیحی، از قبیل مسیح شناسی، انسان شناسی، نجات شناسی و... اختلاف نداشتند. برخی از اختلافات این دو کلیسا عبارت است از:
1- تفوق اسقف رم: کلیسای ارتدوکس نیز مسئله «حجیت کلیسایی» را که منصب اسقفی آن به پاپ و رسولان بر می گردد قبول دارد؛ اما هر پنج اسقف نشین را برابر می داند.
2- شخصیت حضرت مریم: در کلیسای شرق، مریم به عنوان «مادر خدا» مورد پرستش قرار می گیرد و موجودی فوق بشری دانسته می شود؛ ولی در غرب احترام وی به این حد نیست.
3- مسئله تصاویر: در کلیسای شرق نصب تصاویر و تمثال ها را در کلیسا اجازه نمی دهند، ولی در غرب هیچ ممنوعیتی برای این کار نیست.
4- شعائر هفت گانه: در این مورد اختلافات جزئی بین دو کلیسا وجود دارد.
5- افزودن قانون ایمان: اختلاف دیگر آنان در عبارتی بود که کاتولیک ها به «قانون ایمان» افزوده اند. آنان می گویند: «روح القدس از پدر و پسر صادر می شود.» و کلیسای ارتدکس می گوید: «فقط از پدر».
اهمیت الهیاتی جدایی کلیسای ارتدوکس شرق از کاتولیک رم
جدایی کلیسای ارتدوکس شرق از کاتولیک رم هر چند به لحاظ ظاهری و جمعیت دو کلیسا، جدایی بزرگی است؛ اما به لحاظ الهیاتی اهمیت چندانی ندارد، چون هر دو نظام الهیاتی را که در سده های نخست شکل گرفت قبول دارند و اختلافاتشان در این مورد جزئی است.
کلیسای ارتدوکس از جهت سازمانی و اداره کلیساهای تحت پوشش به خلاف کلیسای کاتولیک (که با مرکزیت واحد اداره می شود) عبارت از مجموعه ای از کلیساهای مستقل است که در اصولی چند با هم اتحاد دارند: عنوان رسمی کلیسای ارتدوکس عبارت است از «کلیسای شرقی ارتدوکس» که شامل کلیساهایی می شود که همگی در دوره ای از تاریخ کلیسای سلطنتی بیزنتین در روزگار باستان به وجود آمده اند. امروزه کلیسای ارتدوکس از کلیساهای متعدد مستقل ترکیب شده که می توان گفت گرچه معمولا با یکدیگر در تماس کامل هستند ولی هر یک از آنها عهده دار اداره خودشان می باشند. در این کلیساها آداب نماز، اصول اعتقادی و قوانین شرعی مشترک است و نوع واحدی از روحانیت مسیحی را ترویج می کنند. اکثر این کلیساها ملی هستند و با زندگی ملت های خود همبستگی صمیمانه ای دارند. نویسنده ای مسیحی درباره تعداد، تاریخچه و وضعیت برخی از مهمترین کلیساهای ارتدوکس را می نویسد.
1- اسقف نشین قسطنطنیه
اسقف اعظم قسطنطیه (که زمانی پایتخت مملکت امپراطوری بود) دومین اسقف موجه و با نفوذ روم بود. او هنوز حامل عنوان «اسقف اعظم جهان» می باد و بر تمام سراسقفان کلیساهای شرق تقدم دارد. نیم تاج سلطنتی را بر سر می گذارد و نشان عقاب امپراطوری بیزنتین را به سینه می چسباند. از سال 1453 که قسطنطنیه فتح شد، اسقف اعظم زیر نفوذ ترک ها قرار گرفت و برای چند قرن عزل و نصب او به دلخواه آنها صورت می گرفت. در حال حاضر، ریاست عالیه کلیسا با حدود صد هزار عضو با اوست. کلیساهای ارتدوکس فلاند و چک اسلوکی خود را تحت اختیار قانونی او می دانند.
2- اسقف نشین اسکندریه
کلیسای ارتدوکس مصر به دو علت، اعتبار خود را تا اندازه ای از دست داد: یکی تفرقه مونوفیزیت ها و دیگر حمله اعراب، اسقف اعظم اسکندریه در حال حاضر بیش از صد و هفتاد هزار پیرو دارد که بیشترشان یونانی هستند.
3- اسقف نشین انطاکیه
توسعه قلمرو این کلیسا زمانی به فرات می رسید و در قرن چهارم شامل دویست اسقف نشین بود. پس از بروز اختلافات مونوفیزیت ها و نسطوریها و ترقی اسلام در قرن پنجم به بعد مراکز اسقف نشین از اهمیت افتادند و تقریبا از بین رفتند. تعداد اعضای این کلیسا در حال حاضر در حدود 250000 نفر است و اسقف اعظم آن در دمشق زندگی می کند.
4- اسقف نشین اورشلیم
انحطاط اسقف نشین اورشلیم به علل مشابه حتی بیش از سایر اسقف نشین ها بود. در حال حاضر این مرکز فقط دارای 35000 عضو است که بیشترشان فلسطینی هائی هستند که به زبان عربی صحبت می کنند.
5- کلیسایی روس
روسیه مذهب ارتودکس را در قرن دهم از قسطنطنیه اخذ کرد. در سال 1955 الگا همسر دوک بزرگ روسیه، در قسطنطنیه تعمید یافت. در سال 988 نوه او دوک ولادیمر مبلغان مذهبی یونانی را با خود به روسیه برد و مسیحیت را به کمک نیروی نظامی رواج داد و تنها با مقاومت کمی روبرو شد. کلیسای روسیه به عنوان شاخه ای از کلیسای بیزنتینی، وابستگی خود را به کلیسای قسطنطنیه ادامه داد. این کلیسا در ابتدا به وسیله نماینده سیاسی سراقف در شهر کی یف که از طرف اسقف اعظم قسطنطنیه نمایندگی داشت، اداره می شد نه به وسیله خود اسقف اعظم. به مرور زمان در داخل روسیه مرکز ثقل از کی یف به مسکو که محل کار سراسقف از سال 1328 به آنجا منتقل شده بود جا به جا شد.
با سقوط قسطنطنیه در سال 1453 کلیسای روسیه واقعا از تحت سلطه اسقف اعظم خارج شد. هنگامی که قسطنطنیه یا روم دوم به دست ترک ها افتاد، این نظریه در روسیه شایع شد که مسکو، رم سوم است و کلیسای روسیه به عنوان «کلیسای مقدس حواری رم سوم» توصیف گردید، در حالی که با درخشش ایمان حقیقی خود به انتهای زمین نورافشانی می کرد. در سال 1589 مسکو که مقر سراسقف بود به اسقف نشین تبدیل شد و از آن پس کاملا با قسطنطنیه قطع رابطه کرد. اسقف اعظم دارای همان مقام و رتبه ای بود که چهار اسقف اعظم قدیم داشتند به اضافه داعیه جدید دارا بودن عنوان «اسقف اعظم ممالک روس و رم جدید» که هم اکنون نیز دارای این عنوان می باشد.