"اعراف" در اصل به معنى زمینهاى برجسته است و با قرائنى که در آیات فوق و احادیث پیشوایان اسلام آمده، روشن مى شود که مکان خاصى است میان دو قطب سعادت و شقاوت یعنى بهشت و دوزخ که همچون حجابى میان این دو کشیده شده و یا همچون زمین مرتفعى در میان این دو فاصله گردیده است به طورى که آنها روى آن قرار دارند، مشرف بر بهشت و دوزخند و هر دو گروه را مشاهده مى کنند، و از چهره هاى تاریک و روشن آنها مى توانند آنها را بشناسند.
بررسى آیات چهارگانه نشان مى دهد که دو گونه صفات مختلف و متضاد براى این اشخاص ذکر شده است: «و بینهما حجاب و على الأعراف رجال یعرفون کلا بسیمئهم و نادوا أصحاب الجنة أن سلام علیکم لم یدخلوها و هم یطمعون* و إذا صرفت أبصارهم تلقاء أصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین* و نادى أصحاب الأعراف رجالا یعرفونهم بسیمئهم قالوا ما أغنى عنکم جمعکم و ما کنتم تستکبرون* أ هؤلاء الذین أقسمتم لا ینالهم الله برحمة ادخلوا الجنة لا خوف علیکم و لا أنتم تحزنون؛ و میان آن دو [گروه] حجابى است، و بر اعراف مردانى [والا مقام] هستند که هر دو [گروه] را از سیمایشان مى شناسند، و بهشتیان را که هنوز وارد آن نشده و به آن امید بسته اند، آواز مى دهند که: سلام بر شما. و چون چشمشان به جانب دوزخیان گردانده شود، گویند: پروردگارا! ما را با ستمکاران قرار مده. و اهل اعراف مردانى را که آنان را از سیمایشان مى شناسند، ندا دهند و گویند: آیا اینانند کسانى که سوگند یاد مى کردید که خدا آنها را مورد رحمت خود قرار نمى دهد؟ [آن گاه به مؤمنان گویند] به بهشت در آیید، نه بیمى بر شماست و نه اندوهگین مى شوید.» (اعراف/ 46- 49)
در آیه اول و دوم، افرادى که بر اعراف قرار دارند چنین معرفى شده اند که آرزو دارند وارد بهشت شوند ولى موانعى آنها را جلوگیرى کرده است، به هنگامى که نگاه به بهشتیان مى کنند بر آنها درود مى فرستند، و مى خواهند با آنها باشند، اما هنوز نمى توانند، و به هنگامى که نظر به دوزخیان مى افکنند، از سرنوشت آنها وحشت نموده و به خدا پناه مى برند. ولى از آیه سوم و چهارم استفاده مى شود که آنها افرادى با نفوذ و صاحب قدرتند، دوزخیان را مؤاخذه و سرزنش مى کنند و به واماندگان در اعراف کمک مى نمایند که از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند.
دقت در این آیه و آیات بعدیش این معنا را به دست مى دهد که حجاب مزبور بین دوزخیان و اهل بهشت قرار دارد، و مرجع ضمیرى که در "بینهما" است همان اهل دوزخ و بهشت است. از آیه ی «یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب؛ روزى که مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان داشته اند مى گویند نظرى به ما نمایید تا مقدار کمى از نورتان برگیریم، گفته مى شود به پشت برگردید و نور بطلبید، سپس در میانشان دیوارى زده مى شود که درى دارد که درونش در آن رحمت و بیرونش از پیش او عذاب مى باشد.» (حدید/ 13) هم که درباره محاوره و گفتگوى مؤمنین با منافقین است این معنا استفاده مى شود، و این حجاب از این جهت حجاب خوانده شده که حائلى است بین دو طایفه اهل دوزخ و بهشت، نه از این جهت که مانند حجاب هاى دنیا پارچه اى باشد که از نخ بافته شده و در بین بهشت و جهنم آویزان شده باشد. بنابراین معناى آیه این مى شود که: در قسمت هاى بالاى حجاب رجالى هستند که بر هر دو طرف مشرفند، چون در محل مرتفعى قرار دارند، مردانى هستند که اهل جهنم و بهشت را به قیافه و علامت هایشان مى شناسند.
این سیاق بدون تردید این معنا را افاده مى کند که رجال اعراف منحاز و متمایز از دو طایفه نامبرده هستند، و خلاصه اینکه نه از اهل بهشتند و نه از اهل دوزخ. حال یا از این جهت است که اصلا انسان نیستند، و یا از این جهت است که از حیث سؤال و جواب و سایر شؤون و خصوصیات قیامت از آن دو طایفه بیرونند. و در حقیقت اهل محشر سه طایفه هستند: دوزخیان، اهل بهشت و اهل اعراف، هم چنان که در دنیا هم به سه طایفه تقسیم مى شدند: مؤمنین، کفار و مستضعفین، یعنى کسانى که از جهت ضعف عقل حجت بر ایشان تمام نیست مانند برخى از زنان و اطفال و پیران ناتوان و دیوانگان و سفهاء و امثال آنان. و یا از این جهت است که مقام و مرتبه آنان ما فوق مقام این دو طایفه است، پس در اصحاب اعراف چند احتمال هست.
رجال اعراف از طایفه جن یا ملک نیستند
اما احتمال اول که انسان نباشند، و از یکى از دو طایفه جن و ملک بوده باشند، احتمالى است که نمى توان به آن اعتناء نمود، زیرا اطلاق لفظ "رجال" شامل ملک نمى شود، چون این دو طایفه متصف به رجولیت و انوثیت نمى گردند. اگر چه گاهى به شکل مردانى ظاهر شوند، ولیکن صرف تمثل به صورت انسان مصحح اطلاق نیست، علاوه بر اینکه دلیل معتبرى هم بر این معنا نداریم.
ناگفته نگذاریم که تعبیر به "رجال" آن هم به طور نکره و بدون الف و لام به حسب عرف لغت دلالت بر احترام و اعتنا به شان اشخاصى که مقصود از آن هستند دارد، چون عادتا کلمه "رجل" دلالت بر انسان قوى در اراده و تعقل دارد، هم چنان که در امثال آیات: «رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله؛ مردانى که تجارت و بیع آنان را از یاد خدا غافل نمى سازد.» (نور/ 37) و «فیه رجال یحبون أن یتطهروا؛ در آن مردانى هستند که دوست دارند خود را پاکیزه کنند.» (توبه/ 108) و «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه؛ مردانى که وفا کردند آن عهدى را که با خداى تعالى بستند.» (احزاب/ 23) و «و ما أرسلنا من قبلک إلا رجالا نوحی إلیهم؛ و ما نفرستادیم پیش از تو مگر رجالى که به سویشان وحى مى فرستادیم.» (یوسف/ 109)، و حتى در مثل آیه «ما لنا لا نرى رجالا کنا نعدهم من الأشرار؛ چه شد ما را که نمى بینیم آن مردانى را که ما آنها را از اشرار مى شمردیم.» (ص/ 62)، و آیه ی «و أنه کان رجال من الإنس یعوذون برجال من الجن؛ و چنین بود که مردانى از آدمیان پناه مى بردند به مردانى از جن.» (جن/ 6)، این معنا به خوبى مشاهده مى شود. پس منظور از "رجال" افرادى هستند که در انسانیت خود در سر حد کمال مى باشند، و اگر در میان آنان افرادى از زنان فرض شود از باب تغلیب، لفظ رجال در مورد مجموع ایشان به کار مى رود.
اما مستضعفین، چون مزیت قابل اعتنایى ندارند، و غالبا از جنس زنان و یا اطفال و یا مردان دیوانه و خرف هستند، لذا نمى توانیم مراد از "رجال یعرفون" را چنین کسانى بدانیم زیرا اگر مراد چنین کسانى بود نمى فرمود: "رجال یعرفون" بلکه مى فرمود: "قوم یعرفون" یا "طائفة یعرفون" و یا "اناس یعرفون" و یا تعبیرات دیگرى که از قرآن کریم معهود است، مانند: «لم تعظون قوما الله مهلکهم أو معذبهم؛ چه پند مى دهید قومى را که خداوند هلاک و یا معذب شان خواهد نمود؟» (اعراف/ 164) و «إنهم أناس یتطهرون؛ و آنان مردمى هستند که در صدد پاک کردن خود هستند.» (اعراف/ 82) و «فآمنت طائفة من بنی إسرائیل و کفرت طائفة؛ پس ایمان آورد طایفه اى از بنى اسرائیل و کفر ورزید طایفه اى دیگر.» (صف/ 14) علاوه بر اینکه اوصافى که خداى تعالى در آیات بعد براى رجال مزبور ذکر مى کند و تذکراتى که به آنان مى دهد امورى است که جز به اهل منزلت و مقربین درگاه خدا نمى تواند قائم باشد تا چه رسد به اینکه مردم متوسط و مستضعفین را هم شامل شود.
مراد از رجال اعراف، مستضعفین نیستند
خلاصه کلام اینکه از چند جهت نمى توان گفت مراد از رجال اعراف مردم مستضعفند:
یکى اینکه این رجال در محلى قرار دارند به نام اعراف، و در مقامى هستند که از خصوصیاتى که در سیماى فرد فرد اهل محشر است به جمیع امتیازات نفسانى و تفاصیل اعمال آنان پى مى برند و حتى اهل دوزخ و بهشت را پس از رفتن به دوزخ و بهشت نیز مى بینند، و این مقام بدون شک مقام و منزلت رفیعى است مخصوص آنان، نه دوزخیان داراى چنان خصوصیتى هستند و نه اهل بهشت، به شهادت اینکه قرآن کریم از زبان اهل دوزخ مى فرماید: «ما لنا لا نرى رجالا کنا نعدهم من الأشرار؛ این چیست که نمى بینیم مردانى را که در دنیا از اشرارشان مى پنداشتیم.» (ص/ 62) و نیز مى فرماید: «ربنا أرنا الذین أضلانا من الجن و الإنس نجعلهما تحت أقدامنا لیکونا من الأسفلین؛ پروردگارا آن کسانى را از جن و انس که در دنیا به گمراهى ما پرداختند نشانمان ده آنان را زیر پاى خود لگد کنیم تا حقیر و خوار شوند.» (سجده/ 29)
و نیز مى فرماید: «لکل امرئ منهم یومئذ شأن یغنیه؛ در آن روز هر کسى را آن قدر کار و گرفتارى است که دیگر نمى تواند به کار دیگران توجهى داشته باشد.» (عبس/ 27)
معناى "سیما" این نیست که در قیامت اهل بهشت را به علامتى و اهل دوزخ را به علامتى دیگر از قبیل روسفیدى و روسیاهى نشان کرده باشند تا هر کس بتواند از آن علامت پى به بهشتى بودن و یا دوزخى بودن اشخاص ببرد، چون از آیه «و نادى أصحاب الأعراف رجالا یعرفونهم بسیماهم قالوا ما أغنى عنکم جمعکم و ما کنتم تستکبرون أ هؤلاء الذین أقسمتم لا ینالهم الله برحمة» استفاده مى شود که اصحاب اعراف نه تنها از سیماى اشخاص کفر و ایمان و بهشتى بودن و دوزخى بودن آنان را درک مى کنند بلکه از قیافه ها به جمیع خصوصیات احوال و اعمال آنان پى مى برند، حتى از دیدن سیماى شخص مى فهمند که این شخص از آنهایى است که در دنیا همش همگى صرف جمع آورى مال دنیا مى شده، و ناگفته پیدا است که مردم مستضعف هرگز داراى چنین قدرتى نیستند.
دوم اینکه رجال اعراف هم با دوزخیان محاوره دارند و هم با بهشتیان، محاوره آنان با اهل دوزخ به این است که آنان را که همان پیشوایان کفر و ضلالت و طغیانند به احوال و اقوال شان بى پروا شماتت و سرزنش مى کنند. و محاوره آنان با اهل بهشت به این است که آنان را با تحیت هاى بهشتى درود مى گویند، با این حال و با اینکه به مقتضاى آیه «لا یتکلمون إلا من أذن له الرحمن و قال صوابا؛ کسى سخنى نگوید مگر آن کس که خداى رحمان اجازه اش دهد و صواب بگوید.» (نبا/ 38) مى دانیم که در روز قیامت هر کسى مجاز به حرف زدن نیست، و تنها بندگان حق گوى خدا حق تکلم را دارند، چگونه مى توان گفت مراد از رجال اعراف مردم مستضعفند؟
سوم اینکه از سیاق آیه بعد استفاده مى شود که اصحاب اعراف آن قدر مقامشان بلند است که سلامشان به اهل بهشت باعث ایمنى آنان مى شود، و به فرمان آنها وارد بهشت مى شوند، چنین مقامى چطور ممکن است براى مستضعفین دست دهد؟
چهارم اینکه آیات کریمه اى که جاى این رجال و مقام و منزلتشان و محاوره آنها با اصحاب جنت و اصحاب جهنم را بیان مى کند هیچگونه قلق و اضطرابى درباره ایشان نشان نمى دهد و ایشان را اصلا داخل در محضرین (احضار شدگان) و در هول و فزعى که دارند نمى داند، بلکه مى فرماید: «فإنهم لمحضرون* إلا عباد الله المخلصین؛ قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد. مگر بندگان پاكدين خدا.» (صافات/ 127- 128) و بندگان مخلص خود را از حکم کلى احضار و هر گرفتارى و هول دیگرى استثنا مى کند و از اینکه در جمله «و إذا صرفت أبصارهم تلقاء أصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین؛ چون چشمشان به جانب دوزخیان گردانده شود، گویند: پروردگارا! ما را با ستمکاران قرار مده.» (اعراف/ 47) دعایشان را نقل نموده و آن را رد نفرموده، استفاده مى شود که رجال اعراف در هر حرفى که بخواهند بزنند مجاز هستند و دعایشان هم مستجاب است، چون اگر اینطور نبود قطعا دعایشان را رد مى کرد هم چنان که هر جا دعاى اهل جمع و خواسته هاى اهل دوزخ را حکایت مى کند، بلافاصله آن را جواب داده و رد مى نماید.
قیامت اعراف نتیجه اعمال باورها در قرآن بهشتیان دوزخیان اسلام