جستجو

طلب باران در خردسالی پیامبر (ص)

نقل شده است در زمان خردسالی پیامبر اکرم (ص) قحطی شدیدی در سالهای متمادی بر قریش سایه افکند به طوری که بیابانهای آب شده و استخوا ن ها سست شد در این میان زنی به نام رقیقه بنت صیفی در حال خواب و بیداری صدایی می شنود که می گفت: ای قریشیان! این پیامبری که از شما مبعوث خواهد شد، هم اکنون زمان درخشیدن او و آشکار شدن برکت فرارسیده است پس شادی کنید که باران و سرسبزی در راه است. آگاه باشید و در میان خود مردی بلند قامت و سفید چهره و خوشبو و دارای گونه های نرم را پیدا کنید. او دارای افتخاری است که آن را پنهان نگاه می دارد آگاه باشید که او و فرزندش باید پاکیزه باشند و برگزیده و از هر ناحیه ای باید که مردی به سوی آنها حرکت کند. آگاه باشید که باید خود را تمیز کنند و بوی خوش استعمال کنند و هفت مرتبه کعبه را طواف کنند. آگاه باشید که کسی باید در میان آنها باشد که ذاتا پاک و پاکیزه است؛ آگاه باشید که آن مرد باید از خدا طلب باران نماید و آن قوم آمین بگویند. آگاه باشید که اگر بخواهید به دادتان خواهد رسید و سیراب خواهید شد و زندگی خواهید کرد!
سپس رقیقه می گوید: وقتی صبح شد چنان ترس مرا فرا گرفته بود که بدنم می لرزید و پوستم بر بدنم خشک شده بود و واله و حیران شده بودم. پس از آن وقتی که قصه را حکایت می کردم، هرابطحی ای که آن را می شنید می گفت: این نشانه های عبدالمطلب است. پس قریشیان به سوی او رفتند و از هر خاندانی مردی به سمت او حرکت کرد در حالیکه خود را شست و شو داده و خوشبو نموده بودند و کعبه را طواف کرده و حجرالاسود استلام کردند و سپس به سمت کوه ابوقیس رفته و از هر سمت بر گرداگرد آن جمع شدند تا بر قله کوه بر دو سوی عبدالمطلب قرار گرفتند و نوه اش محمد نیز همراه او بود که در آن روز طفلی بیش نبود. پس عبدالمطلب از بازوان او گرفت و بر گردن خود سوار کرد و گفت: «ای خدای من که کم و کاستی را می پوشانی و بلاها را برطرف می کنی، تو عالم بدون معلم و مسئول بدون بخل هستی و اینها بردگان و کنیزان تواند در پناه حرمت. خشک سالی و بی آبی آنها را درمانده کرده و شتر و دیگر چارپایانشان از بین رفته و به تو شکایت می کنند، پس ای خدای من دعای مرا از من بشنو و بر ما بارانی پر برکت و سیراب کننده فرو بفرست». در نقلی هم آمده است: وقتی عبدالمطلب در حالکیه پیامبر اکرم (ص) را بر دوش گرفته بود، به بالای کوه رسید، خدا را به آبروی پیامبر (ص) سوگند داد و باران طلبید. سپس رقیقه ادامه ی داستان را اینچنین نقل می کند: آنها هنوز به خانه های خود نرسیده بودند که در اثر دعای عبدالمطلب، آسمان از هم شکافته شد و صدای شرشر باران دره ی مکه را پر کرد.
بعد از آن رقیقه ابیاتی در مدح عبدالمطلب می سراید که این چنین آغاز می شوند:
بشیبه الحمد السقی الله بلدتنا و قد فقدنا الکری و اجلوز المطر
به برکت شیبه الحمد یعنی عبدالمطلب، خداوند شهر ما را سیراب نمود، در حالیکه باران از نزد ما غایب شده بود و روی گردان از ما گشته بود.
و ظاهرا درباره همین حادثه است شعر ابوطالب که در مدح پیامر اکرم (ص) گفته است:

و ابیض یستسقی الغمام بوجهه *** شمال الیتامی عصمة للارامل

همان سفید رویی که به وسیله او از ابرها باران طلب می شود و او همان کسی است تکیه گاه یتیمان و دست گیر بیوه زنان است.

منابع

  • محمدهادی یوسفی غروی- تاریخ تحقیقی اسلام- جلد 1
  • امیر فجر- رستاخیز جانها

کلید واژه ها

تاریخ اسلام زندگینامه حدیث پیامبر اکرم

مطالب مرتبط

تسمیه آن حضرت بنام محمد و ایام رضای ایشان برکات وجودی و ادب پیامبر در منزل حلیمه اسرای جنگ خیبر بازگشت از خیبر بازگشت جعفر از حبشه اسلام عمروبن عاص و خالدبن ولید آمدن نمایندگان هوازن نزد پیامبر (ص)

اطلاعات بیشتر

ابزار ها