فضای آمریکا در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم فضای پرشور و شوق و گشاده ای بود. مسیحیت آمریکایی منعکس کننده این فضا بود. در قرن نوزدهم تکثر دینی فوق العاده ای به وجود آمد که تا قرن بیستم ادامه داشت.
تکثر دینی در آمریکا در قرن نوزدهم
قرن نوزدهم، مانند قرن هجدهم، با افول عمومی دین در آمریکا آغاز شد. شور و شوق «بیداری عظیم» فروکش کرده بود؛ دین موضوعی صرفا دلخواهی شده بود، و مردم از شهرها بیرون می رفتند و در سرحدات جدید سکنا می گزیدند. جمعیت ایالات متحده، که در سال 1776 دو و نیم میلیون نفر بود، تا سال 1845 به بیست میلیون نفر رسید. افزایش جمعیت چنان جان تازه ای به دین بخشید که در «قرن نوزدهم مسیحیت آمریکا تبدیل به امر مهمی شد.» در قرن نوزدهم موج تازه ای از احیاگرایی، که گاهی اوقات «دومین بیداری عظیم» نامیده می شد، آغاز شد و نهضت انجیل گرایی آمریکا را قوت تازه ای بخشید. فلسفه روشنگری استمرار پیدا کرد و در آیین معروف به «پروتستان لیبرال» احساس شد.
در حال و هوای آزادی دینی در آغاز قرن جدید، چند گروه اشتراکی و بعضی از کلیساهای نوین شکل گرفتند که در انتظار «رجعت مسیح» بودند. در قرن نوزدهم، دو آیین جدید در آمریکا تأسیس شد: آیین مورمون و علم مسیحی. کلیساهای مستقر در آمریکا هنوز با مسائلی مواجه بودند: آنهایی که از کشورهای غیر انگلیسی زبان بودند گاهی درباره پذیرش آداب و زبان این کشور جدید اختلاف نظر داشتند و کسانی که سنت های عقلی محافظه کارانه تری داشتند مجبور بودند که به شور و شوق احیاگرایی در کلیساها پاسخ دهند. جنگ داخلی تقریبا همه کلیساها را بر سر مسئله برده داری منشعب کرد و به ویژه باعث به وجود آمدن کلیساهای سیاه پوستان در داخل فرقه های رسمی شد. تعجب آور نبود که انشعابات در داخل کلیساها بر سر مسائل داخلی ادامه یابد؛ بعضی از گروه های جدید به دلیل عدم موافقت با آداب و عقاید کلیسا شکل گرفتند. بسیاری از کلیساهایی که بر سر موضوع هایی در قرن نوزدهم منشعب شده بودند از آن زمان به بعد تلاش کردند که دوباره متحد شوند یا با سایر کلیساها پیوند برقرار کنند و فرقه جدیدی به وجود آورند.
قرن نوزدهم با موج جدیدی از احیاگرایی آغاز شد که تفاوت نسبتا زیادی با نخستین بیداری عظیم داشت. شخصیت شاخص این موج جدید چارلز گراندیسون فینی (1792-1875) بود؛ وی حقوقدانی بود که به سبب تجربه دینیش واعظ شد. او که از روش های سیاستمداران الهام گرفته بود احیا را بهره برداری حساب شده از پدیده دینی می دانست. در طول نخستین بیداری عظیم، وعاظ سعی کردند که پاسخی به آن بدهند؛ آنان گرویدن های عاطفی را تمجید می کردند، اما ادعا نداشتند که خود عمل گرویدن را، که کاری باطنی و اسرارآمیز است، درک کنند، یعنی عمل گرویدن کار خدا بود. جنبش احیاگرایی در قرن نوزدهم که در همایش های صحرایی و مرزها برگزار می شد، از این عقیده نشأت گرفت که تقدس امری اختیاری و گرویدن امری مربوط به انتخاب شخصی است نه مربوط به عمل الهی.
ناتان هاچ و جنبش احیاگرایی
از نظر ناتان هاچ، جنبش احیاگرایی با روحیه انقلابی جمهوری آمریکا عجین شد و به پدیده دینی جدیدی انجامید: مردم عادی از عوامل عمده موضوع های دینی شدند و دین به نحو شگفت انگیزی دمکراتیک تر شد. آن گاه که تمایز بین یک روحانی تحصیل کرده و یک شخص عامی جاهل فرو ریخت، فضیلت با دینداری عامیانه پیوند خورد و موعظه ناآموخته (موعظه قلبی نه مغزی) بر موعظه عالمانه ترجیح داده شد به علاوه، نهضت های جدید دینی، از جمله آیین انجیل گرایی، برای انگیزه های معنوی مردم عادی که تشویق می شدند تا ایمان را برای خود تعریف کنند و نسبت به آن شور و شوق داشته باشند، بهای زیادی قائل بودند.
اقدامات دوایت ال. مودی برای جنبش احیای دینی
بعد از جنگ داخلی، دوایت ال. مودی (1837-1899) از فنون تجاری و تبلیغی در جنبش احیای دینی استفاده کرد و اجتماعات وسیع درون فرقه ای شهری شبیه انجمن های گسترده صحرایی نیمه اول این قرن به وجود آورد. او کالج مودی بیبل را برای تربیت کشیشان انجیلی تأسیس کرد. پیام احیاگرایی ساده و غالبا ضد عقلی بود، یعنی بر عشق رهایی بخش خدا که در عیسی مسیح تحقق داشت تأکید می کرد و دعوتی جدی به توبه بود. جنبش احیاگرایی در جهت نوعی تجربه عاطفی برنامه ریزی شده بود که گناهکاران را به تولدی دوباره و به تجره شفابخش محبت خدا رهنمون می شد. بسیاری از انجیل گرایان انتظار داشتند که گرویدن همراه با نوعی ظهور و بروز باشد که آنان آن را «تمرین» می نامیدند که شامل گریه کردن، دویدن یا نوعی لرزش و رعشه در بدن بود.
تشکیل اتحادیه انجیلی برای خدمت به مسیحیت مبتنی بر متون مقدس
آیین انجیل گرایی آمریکا غالبا نوید بهبود و پیشرفت اجتماعی و اخلاقی می داد و در جهت آن اقدام می کرد و مردم را برای نوعی زندگی فعال آماده می کرد. اتحادیه انجیلی در سال 1846 شکل گرفت تا نیرو و توان انجیلی را در جهت خدمت به مسیحیت مبتنی بر متون مقدس، در مقابل ادیانی که غیر مبتنی بر متون تلقی می شدند (مانند آیین کاتولیک رومی)، قرار دهد. در سراسر قرن نوزدهم، جوامعی نظیر «جامعه کتاب مقدس آمریکا» و «جامعه تراکت آمریکا» در جهت گسترش پیام انجیلی و برای الهام دادن به پیشرفت های اخلاقی به وجود آمدند. (اتحاد اعتدالی آمریکا)
پیروان آیین انجیل گرایی بیشتر عادت داشتند که رویکردی عاطفی به دین ارائه کنند؛ مثلا احیاگران متدیست در انگلستان که به دلیل عاطفی بودن زیاد از حد مورد تمسخر بعضی افراد بودند، معروف به انجیلی بودند. اما تا حد زیادی، این آیین توصیف کننده کسانی است که بر تجربه دینی و اهمیت نوعی تصمیم گیری واضح و مشخص درباره عیسی مسیح تأکید دارند. انجیل گرایان بر مرجعیت کتاب مقدس و گناهکار بودن انسان تأکید و بر نیاز انسان به تولدی تازه و نوعی زندگی مقدس و شهادت فردی اصرار دارند.
گروه های انجیلی در فرقه های اصلی پروتستان
علاوه بر فرقه های خاص انجیلی،گروه های انجیلی در فرقه های اصلی پروتستان نیز وجود دارند، یعنی می توان منونایت های انجیلی، پرسبیترن های انجیلی، متدیست های انجیلی، لوتری های انجیلی و امثال آنها را یافت. نمی توان این را مسلم گرفت که این کلیساها همیشه با اعمال و عقاید انجیلی آمریکا مشخص می شوند. لغت «انجیلی» (مخصوصا در اروپا) گاهی برای تمایز پروتستان ها از کاتولیک های رومی به کار می رود و گاهی به مسیحیانی که تحت تأثیر جنبش احیاگرای متدیست بودند اشاره دارد، و در تاریخ آمریکا غالبا به معنای تجربه دینی شخصی و تولدی تازه در مسیح است که غالبا با بنیادگرایی مسیحی عجین بوده است.
گروه هایی از مسیحیان، چون ملهم از فلسفه عقل گرایی عصر روشنگری و خداباوری طبیعی بودند، غالبا در واکنش به عاطفه گرایی نهضت احیاگرایی، بینش آزادتری درباره تفسیر کتاب مقدس داشتند. مصداق بارز فرقه های جدید که این خصوصیات را دارا هستند، فرقه توحیدباوری است. این فرقه چون در آیین جماعت گرای آمریکا شکل گرفت و با آثار ویلیام الری چانینگ (1780-1842) سر و کار داشت، آموزه اسرار آمیز تثلیت را انکار کرد و در عوض به واحد بودن خدا اعتقاد پیدا کرد. توحیدباوران مواضع خود را بر کتاب مقدس مبتنی می کنند و بعضی از اعتقادات الهیاتی نهضت اصلاح دینی مخصوصا آموزه کالوینی درباره انحطاط کامل انسان را رد می کنند. گاهی لیبرالیسم به معنای رهایی از تعصب و آمادگی پذیرش پیشرفت در دین و اندیشه های نوین است. با این معیارها در همه کلیساها یعنی در کلیساهای کاتولیک، پروتستان سنتی و پروتستان انجیلی می توان افراد لیبرال را مشاهده کرد. آیین پروتستان لیبرال معمولا به فهمی از مسیحیت اشاره دارد که بر انگیزه های انسانی تأکید دارد، نه بر گزاره های اعتقادی یا گرویدن عاطفی، بر این اساس، این اصطلاح غالبا بد فهمیده می شود و برای انتقاد از کسانی که به معنای سنتی دینی نیستند به کار می رود.
بسیاری از تجربه های دینی در فضای آزادی دینی قرن نوزدهم آمریکا شکوفا شدند. انگیزه اشتراکی از سنت اولیه مسیحی نشأت می گرفت که در آن، اعضا در دارایی های خود شریک بودند و زندگی مشترکی داشتند. (کتاب اعمال رسولان، 4: 32-37) سنت رهبانی از میل به نوعی زندگی کامل و زندگی کردن در یک جماعت سرچشمه می گرفت. در سراسر تاریخ، گروه های اشتراکی به همین دلایل کلی گردهم آمده اند: مثلا در قرن دوازدهم والدن ها گروهی بودند که گرد پیتر والدو ( 1176) جمع شدند تا این که مطابق فقر رسولی زندگی کنند. قبلا گروه هایی از یک فرقه مهم مسیحی جدا می شدند تا هویت دینی مجزایی تشکیل دهند (مثلا فرقه آمیش از منونایت ها منشعب شد). گروه های اشتراکی گاهی اوقات از یک گروه اصلی منشعب می شدند و گاهی هم کاملا ابداعی بودند. در آمریکا بسیاری از این گروه ها به واسطه اعتقادشان به «رجعت مسیح» گردهم آمدند.
هر اعتقادی که داشتند، معمولا یک رهبر قوی مؤسس آنها بود و در روستاهای مجزا یا در خانه های اشتراکی با هم زندگی می کردند و غالبا اعمال یا عقاید خاصی داشتند. گروه هایی هم وجود داشتند که از کمال گرایی الهام گرفته بودند و تقریبا به طور کامل از روشنفکران و انسان های ادیب تشکیل شده بودند (مانند نهضت بروک فارم) و نیز گروه هایی بودند که از زهدگرایی آلمان الهام گرفته بودند و ازدواج نمی کردند و منتظر بودند که نظم و آهنگ جهان باز گردد (نظیر راپیت ها که به «جامعه هماهنگ» نیز معروف بودند). بعضی از محصولات که امروزه مسیحیان از آنها استفاده می کنند (یا برچسب های آنها را می شناسند) اساسا مربوط به گروه های اشتراکی قرن نوزدهم بوده اند، نظیر ابزار و ماشین آلات آمانا منسوب به جامعه کلیسایی آمانا در یووا، و نقره یونیدا منسوب به جماعت یونیدا که جان هامفری نویز (1816-86) آن را در نیویورک تأسیس کرد. دو گروه از اینها عبارتنداز:
جماعت هاپیدال:
این گروه را آدین بالو (1803-1890)، واعظ عمومیت گرای آمریکا، در سال 1842 در ماساچوست بنیان گذاشت. عمومیت گرایی عقیده ای است که نجات را شامل همه انسان ها می داند، یعنی محبت خدا به همه و میل او به نجات همه جان ها، این عمل نجات بخش عمومی را تحقق می بخشد. هاپیدال یک جماعت آرام و آرمانی بود که اعتقادهای مشترک را الزامی نمی دانست، اما اعضای خود را ملزم می کرد که از خشونت و سوگند یاد کردن و نوشیدن مشروبات مسکر پرهیز کنند. این جماعت در سال 1857 متلاشی شد، اما نهضت عمومیت گرایی که آدین و هوشع بالو (1771-1852) از مهمترین رهبران آن بودند، استمرار یافت و تبدیل به کلیسای عمومیت گرای آمریکا شد و در سال 1961 با «انجمن توحیدی آمریکا» متحد شد و «انجمن توحیدی و عمومیت گرای آمریکا» را تشکیل دادند.
شیکرها:
«جامعه متحد مؤمنان به رجعت مسیح» عنوان رسمی آنهاست؛ آنان گروهی از «کواکرهای لرزان» بودند که در سال 1774 مادر آن لی (1736-1784) آنان را به نیویورک هدایت کرد. آنان معتقد بودند که خدا به شکل مذکر در شخص عیسی مسیح و به شکل مؤنث در شخص مادر آن لی ظاهر شده است. آنان جماعتی از افراد مجرد و صلح جو در نیویورک تأسیس کردند که به صورت جمعی زندگی می کردند. عضویت در آن گروه مبتنی بر گرویدن بود و به نحو چشمگیری گرایش به تغییر و تحول داشتند. هنوز اعضای مسن و نوکیشان، جوامع شیکری در کانتبری، نیوهامپشایر و در کنار دریاچه سبت دی ناحیه ماین زندگی می کنند، گرچه بیشتر آنان از بین رفته اند. آنها بزرگ ترین گروه های اشتراکی بودند که به سبب رقص آیینی پر شورشان و به دلیل معماری و وسایل خاص. و ابداعات الهیاتیشان و مخصوصا به دلیل اعتقاد به ظهور خدا به شکل مؤنث، به لحاظ تاریخی از آنان یاد می شود. غالب این گروه های اشتراکی دیگر وجود ندارند؛ اما بسیاری از محل های اقامت آنها به عنوان محل های تاریخی حفظ شده است و پیوسته به دلیل تجربه هایشان در زندگی جمعی از آنان یاد می شود.
در عهد جدید ملاحظه می شود که مسیحیان از همان آغاز به رجعت مسیح معتقد بوده اند. اگر به بازگشت مسیح اندیشه شود پرسش های معینی مطرح می شود: چه زمانی خواهد آمد؟ وقتی که او بازگشت چه کاری انجام خواهد داد؟ بعضی از مسیحیان با خواندن کتاب مکاشفه یوحنا، 20: 1-10، معتقدند که مسیح یک دوره سعادت هزارساله ایجاد خواهد کرد. بنابراین، شادمانه منتظر آمدن هزاره اند (هزاره به معنای یک دوره هزار ساله است). بیشتر مسیحیان معتقدند که مسیح برای قضاوت درباره زنده ها و مرده ها باز می گردد، اما برای تعیین تاریخ و زمان رجعت خیلی تلاش نمی کنند. گروه های هزاره گرا در قرن نوزدهم با پرسش هایی درباره رجعت سرگرم بودند و چنان درگیر تفسیر علایم این زمان بودند که امیدواری فراوانی درباره قریب الوقوع بودن بازگشت مسیح ابراز می داشتند. سه گروه عمده از مسیحیان هزاره گرا که در قرن نوزدهم به وجود آمدند، عبارتند از ادونتیست ها (ظهورگرایان) (که در این جا ادونتیست های روز هفتم معرفی شده اند، گرچه گروه های دیگری از آنان نیز وجود دارند)، شاهدان یهود و دیسپنساشنالیست ها (مقطع باوران).
ادونتیست های روز هفتم:
نهضت ادونتیزم با پیشگویی های ویلیام میلر (1782-1849) درباره پایان جهان آغاز شد. میلر که واعظی غیر روحانی از کلیسای بپتیست بود، در کتاب های دانیال و مکاشفه یوحنا تأمل کرد و راهی برای بیان زمان پایان جهان ابداع کرد. وی در سال 1831 موعظه ای درباره رجعت مسیح ایراد کرد و بیان داشت که باید در سال 1843 منتظر رجعت بود. موعظه او ظاهرا قانع کننده بود، چون بیش از هفتصد کشیش از فرقه های مختلف او را به منابر خود دعوت کردند و به او کمک کردند که این سخن را تبلیغ کند. چون در سال 1843 مسیح رجعت نکرد، او درباره محاسبه ای انجام داد و دو تاریخ دیگر در سال 1844 پیش بینی کرد. در آن زمان، بین پنجاه هزار نفر تا یک میلیون نفر از مردم جماعت های خود را رها کردند و منتظر آمدن مسیح ماندند. وقتی دوباره در تاریخ های مشخص شده رجعت تحقق نیافت، بعضی از این مردم کلیساهای خود را به طور کلی ترک کردند، بعضی ها به جماعت های خود بازگشتند و با این حال، بعضی ها گروه های ادونتیست انشعابی تشکیل دادند.
به طور کلی، ادونتیزم اعتقاد به قریب الوقوع بودن رجعت مسیح، مجازات بدکاران و پاداش نیکوکاران است. وسیع ترین و معروف ترین فرقه ادونتیست، فرقه ادونتیست روز هفتم است که جوزف بیتس، جیمز وایت و همسرش الن گولدوایت (1827-1915) آن را تأسیس کردند؛ الن پیشگوی کلیسای ادونتیست روز هفتم محسوب می شود. نخستین مجمع این کلیسای جدید در باتل کریک در ایالت میشیگان در سال 1863 برپا شد. مکاشفات فراوان الن در حل مسائل اولیه اعتقادی و عملی بسیار مؤثر بود. ادونتیست های روز هفتم روز شنبه (نه یکشنبه) را روز مناسب برای عبادت مسیحی می دانند. آنان کتاب مقدس را یگانه اصل معتبر ایمان می دانند و آن را تحت اللفظی تفسیر می کنند. آنان پیشگویی های الن وایت را می پذیرند و معتقدند که روح پیشگویی در کلیسای ایشان حضور دارد. آنان به طور جدی به روز شنبه اعتقاد دارند و از بسیاری از قوانین رژیم غذایی عهد قدیم تبعیت می کنند. آنان منتظر رجعت مسیح هستند، اما برای تعیین تاریخ دقیق آن تلاش به عمل نمی آورند. آنان معتقدند که مسیح داوری خود را در سال 1844 آغاز کرده است (تاریخی که میلر برای رجعت تعیین کرده بود) و در زمان آمدن خودش آن را به انجام می رساند.
فرقه شاهدان یهوه را چارلز راسل (1852-1916) تأسیس کرد. او کتاب مقدس را مطالعه کرد و در حدود سال 1872 به این اعتقاد رسید که مسیح در سال 1874 مخفیانه باز خواهد گشت و جهان در سال 1924 پایان می یابد. عقاید منتشر شده او پیروان زیادی یافت و از سال 1879 خود را کشیشی از کلیسای مستقل پیتسبورگ قملداد کرد، و در همان جا بود که کتاب برج دیدبانی را منتشر کرد. پیروان او با نام های مختلفی شناخته می شدند، از جمله «قوم دیدبان». رهبر دوم آنان، جوزف فرانکلین رادرفورد (1869- 1942) آنان را «شاهدان یهوه» نامید. این فرقه در زمان حیات رادرفورد از چند صد نفر به یکصد و شش هزار نفر گسترش یافت و امروزه ادعا می شود که بیش از یک میلیون عضو در کشورهای مختلف دارد. شاهدان یهوه معتقدند که فقط انتخاب یهوه (صورتی از نام عبری خدا) است که انسان را وارد حکومت خدا می کند. از نظر آنان، شیطان بر دنیای کنونی حکمرانی می کند و هر حکومت، حرفه و دین سازمان یافته ای هم پیمان با شیطان و در مقابله با خواست و اراده یهوه است.
آنان خود را بخشی از حکومت الهی می دانند و بر این اساس، در نیروهای ارتش وارد نمی شوند، تحت هیچ پرچمی در نمی آیند و هیچ منصب سیاسی نمی پذیرند. آنان از طریقه های دنیوی و از اعیاد دینی سنتی پرهیز می کنند و عید کریسمس و پاک را منکرند. آنان با اتکا بر کتاب دانیال و مکاشفه یوحنا معتقدند که تنها مسیح و 144 هزار برگزیده دارای نفوس جاودانه اند و دیگران همه فانیند، اما یک فرصت و اقبال دیگری در دوره هزاره به آنان داده خواهد شد. دنیای کنونی پایان خواهد یافت و دنیای جدیدی جانشین آن خواهد شد. در این زمان فقط عادلان حکومت می کنند و ظالمان از بین می روند و آن 144 هزار نفر به آسمان خواهند رفت و بقیه برای همیشه در زمین زندگی خواهند کرد.
دیسپنساشنالیست ها (مقطع باوران):
این آیین نظامی از تفسیر کتاب مقدس است که همه زمان ها را از زمان خلقت جهان به بعد، به مقاطعی تقسیم می کند و هر مقطع را بخش واحدی می نامد. در هر مقطع، خدا به طریق جدید ظاهر می شود و با مردم به طرق مختلفی رفتار می کند. پنج مقطع نخستین به دوره هایی در عهد قدیم باز می گردند و مقطع ششم زمان کلیسای مسیحی است و مقطع هفتم زمان آمدن ملکوت است. اگر اکنون مسیحیان در مقطع ششم به سر می برند به یک معنا آنان در لبه وکناره ملکوت زندگی می کنند و باید منتظر بازگشت قریب الوقوع مسیح باشند. آنان کتاب مقدس را از این منظر مطالعه و پیشگویی های آن را در تأیید عقاید خود تفسیر می کند. مقطع باوران قرن بیستم آمریکا از مرجع اسکوفیلد کتاب مقدس ویراسته سایرس آی. اسکوفیلد (1841-1923) استفاده می کنند که یک راهنمای مقطع باوری برای تفسیر متون مقدس عرضه کرد. یادداشت های او بر نسخه کینگ جیمز کتاب مقدس برای مردم طریقی شد که خودشان بتوانند کتاب مقدس را بفهمند و جواب هایی برای تعلقات خود در آن بیابند.