بدون تردید می توان گفت دخالت کردن در آنچه در تخصص انسان نیست یکی از گناهان بزرگ و در پاره ای از امور از گناهان غیر قابل بخشش است. یکی از برنامه های مهم و عالی اسلام دعوت از مردم است به این که در آنچه در حقیقت حق آنهاست وارد نشوند، دخالت غیر متخصص در یک امر تخصصی کمال بی انصافی و نامردی است. هر انسان باوجدانی باید تا آخر عمر توجه داشته باشد که از دخالت کردن در اموری که مربوط به او نیست بپرهیزد.
لقمان حکیم به خاطر نور حکمت و فروغ معرفت در تمام عمر از دخالت کردن در مسائلی که مربوط به او نبود پرهیز داشت، و این مسئله که نتیجه ایمان و میوه حکمت است برای همگان از بهترین نکاتی است که می توانند از آن کمال بهره را برده، خود و دیگران را در ضلالت و گمراهی نیندازند.
قسمت اعظمی از روابط آدمی را با جهان چشم تأمین می کند، هر گاه دیدگان انسان از وظیفه اصلی خود منحرف شود سبب سقوط در انواع گناهان می شود، زیرا دیده و مشاهداتش محرم آدمی است، تربیت صحیح در سلامت انسان، مخصوصا در برنامه های اعضاء و جوارح علت تامه است تربیت مناسب می تواند بهترین سرمایه های معنوی و مادی را به طرف انسان جلب کند. دیده انسان آن گاه صحیح می بیند و وسعت دید پیدا می کند که از حرام فرو بسته گردد، اما اگر چشم لاابالی شود و هر چه را دل بخواهد ببیند باید به انتظار روز بدبختی نشست.
امام صادق (ع) می فرماید: «آن کس که خود را در پناهگاه فرو بستن دیده از حرام قرار دهد در آیینه دلش مشاهده عصمت جلال و حق خواهد کرد.»
عیسی بن مریم فرمود: «شما را از نگاه نامحرم می ترسانم، زیرا نظر حرام دانه ایست که در دل صاحبش شهوت می روید و خواه و ناخواه ایجاد فتنه می کند.» لقمان حکیم یک چنین شخصیتی داشت و دیده از حرام نگه می داشت.
در طی تاریخ حیات بشر قوانین الهی انسان را در بهره گیری از خوان نعمت دعوت به یک روش معتدل نموده، به این شکل که مواد طبیعی را به دست آورده به اندازه لازم از آن استفاده کند و دیگران را نیز به هنگام نیاز در بهره بردن از آن مواد شریک کند در حقیقت نه چندان به خوردن که از دهانش برآید، و نه چندان که از ضعف جانش به در آید. نه راه افراط بپیماید، و نه میل به تفریط پیدا کند، نه چندان انفاق کند که برای او چیزی نماند، و تنگی روزگار بر او و عیالاتش روی آورد، و نه چنان آن مال نگهداری کند که راه استفاده خود و دیگران بر او بسته شود. دوری جستن از افراط و تفریط را روش معتدل گویند و کلمه اقتصاد، و مشابهش در قرآن و روایات به همین معناست که در فارسی از آن به میانه روی تعبیر می شود.
اقتصاد رابطه ایست که برای رفع احتیاجات مادی و بهبود وضع زندگی بین افراد جامعه برقرار می شود، بنابراین علم اقتصاد جز مطالعه و نشان دادن طرقی که بهتر بتواند سعادت و رفاه مادی افراد را تأمین کند موضوع دیگری نخواهد بود. اقتصاد در جهت صحیحش مانع از هر نوع آلودگی و گناه در تمام شؤون زندگی است ولی سرمایه داران هیچ وقت نمی خواستند این برنامه بر مبنای اصولیش اجرا شود.
اسلام آیین پاک آسمانی در تمام برنامه های مادی به آن معنایی که قبلا گفته شد آدمی را به رعایت اعتدال و اقتصاد دعوت می کند و حتی در راه مشروع هم اجازه ولخرجی و غیر قانونی نمی دهد. اسلام هیچ شأنی از شؤون اقتصاد را مسکوت نگذاشته تا مسلمین بتوانند از طریق آن به تمام برنامه های مورد نیاز دست یابند. لقمان حکیم در مسئله اقتصاد به معنای میانه روی شخصیتی کم نظیر و فوق العاده بود، در برنامه اقتصاد به معنای درآمد و خرج منبعی پر از خیر برای خود و دیگران بود، او به حق معلم هر دو جهت مسئله بود و می توان از تابلوی حیات او در بزرگداشت مسائل زندگی به خصوص اقتصاد پیروی کرد.
در میان مقاماتی که برای بشر برشمرده اند هیچ مقامی ارزنده تر و بالاتر از مقام بندگی نسبت به حق نیست. قرآن مجید برای اینکه انبیاء و ممتازان از خلق را در بهترین چهره معرفی کند از ایشان تحت عنوان عبد و عباد یاد کرده است. (صافات/ 171)
قرآن مجید سعادت دنیا و آخرت و عاقبت نیک و بهشت را از برای بندگان واقعی می داند و بندگی حق را مبدأ تمام نیکی ها و مأمن از شرور معرفی می نماید. (مریم/ 63)
حقیقت بندگی عبارت است از شناخت خدا و اجرای تمام دستوراتی که برای راهنمایی انسان به سوی سعادت به وسیله ی انبیاء به انسان ارائه کرده است. بندگی یعنی آزاد زیستن از بند شهوات، مخالف با هوای نفس، گریز از آنچه به سود انسان نیست. عبودیت یعنی مبازره با بت های درون و برون، و جلوگیری از مفاسد و مبارزه علیه طاغوت به هر شکلی که جلوه دارد. لقمان حکیم به تمام شؤون بندگی آراسته بود، آن حضرت لحظه ای از اجرای دستورات حق سستی نداشت، و از آنچه خداوندش نهی کرده بود گریزان بود، او علاوه بر اینکه خود به نور معرفت و اسرار عبودیت بود دیگران را هم به این عرصه گاه انسانی دعوت کرده و آنان را به انجام مراسم بندگی در پیشگاه خدای عزیز تشویق می کرد
بدیهی است که زندگی انسان یک زندگی فکری بوده و جز با درک که آن را فکر می نامیم به پا نمی ایستد و از لوازم حیات و زندگی در مسئله فکر این است که فکر هر چه صحیح تر و تمام تر باشد زندگی بهتر و محکم تر خواهد بود. بنابراین زندگی باارزش مربوط به فکر باارزش است و به هر اندازه که فکر مستقیم باشد زندگی هم استقامت و ارزش خواهد داشت. خدای بزرگ در قرآن مجید امر به تفکر در برنامه ها می کند و انسان را دعوت به ایجاد رشد فکر می نماید، و او را از پیمودن هر راهی بدون اندیشه نهی می کند. لقمان حکیم قهرمان عقل و اندیشه بود، او برای ورود به هر برنامه ای، و به دست آوردن آنچه می خواست ابتدا فکر می کرد و در نتیجه برنامه را با دوربین خرد مشاهده می فرمود، آن گاه اقدام به برنامه می کرد علاوه بر فکر تنها تکیه نداشت، در احوالات آن بزرگ مرد نوشته اند: که بسیاری از اوقات خود را با پیامبران و برگزیدگان می گذراند، و از قدرت روحی آنان و حکمتشان برای نیرو بخشیدن به فکر و اندیشه اش استفاده می کرد، در سایه این برنامه روحی آرام و دلی مطمئن داشت. بی تردید طوفان حوادثی که در مسیر تاریخ در جریان است کشتی یاد او را در هم نخواهد شکست، او در سایه نور عقل و روشنایی دین یادش ابدی و جاوید است.
گذشته از مسائل ریشه دار تربیتی که بنیانش بر وحی و نبوت استوار است، شاید بتوان گفت آیینه تاریخ و حوادثی که ملل و اقوام با آن روبرو بودند برای انسانی که می خواهد در کشتزار تربیت قرار گیرد بهترین درس و برترین مصدر برای عبرت گرفتن است.
قرآن مجید بخشی مهم از آیاتش را به بازگو کردن این مسائل اختصاص داده، و هدفش را بیان تاریخ پیامبران و اقوام و ملل در کلمه عبرت خلاصه می کند: «لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب؛ به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است.» (یوسف/ 111)
همیشه سعی خردمندان بر این بوده که از کوچکترین حادثه بهترین درس را برای خود و دیگران بسازند. لقمان حکیم در پرتو اندیشه تابناکش از جزئیات و کلیات عالم طبیعی و حیات بنی آدم برای دریافت رشد و کمال پند و عبرت می آموخت تا جایی که می گویند از او پرسیدند: «ادب از که آموختی؟» گفت: «از بی ادبان.» گفتند: «چگونه؟» گفت: «از کارهایی که آنان را پیش مردم خوار می کرد من دوری جستم.»
کسی که می خواهد مبارزه با فساد اخلاقی کند باید از عادات دیرینه تعلیمی خانوادگی اگر مخالف با شؤون انسانیت است بگذرد، آنگاه به طریق صلاح و صواب رهسپار شود و از عادات رشت خودداری نماید تا به فضایل آشنایی و انس بگیرد، بدون شک بهبود حال و تهذیب نفس سختی و ریاضت دارد، در این راه باید مبارزه کرد و در راه مبارزه استقامت و شکیبایی به خرج داد، و این است مفهوم واقعی صبر و شکیبایی. صبر و شکیبایی از موضوعات مهمی است که اسلام به آن دعوت می کند و آن را یکی از برجسته ترین وظایف دینداران قرار می دهد، تا آنجا که می گوید: «شکیبایی برای ایمان به منزله سر برای بدن است.»
دیندار واقعی و آگاه از لفظ صبر یکی از سه معنای زیر را می فهمد که مراعات هر یک از دیگری لازم تر است:
1ـ استقامت و پایداری در راه حق.
2 ـ پایداری و حوصله در برابر آتش شهوات حاد.
3ـ شکیبایی در برابر مصائب و رویدادهای زندگی.
لقمان حکیم میوه شیرین ایمان در اجرای برنامه های عالی انسانی اراده ای قوی و آهنین داشت، او در برابر حوادث طبیعی از قبیل مرگ عزیزان، از دست رفتن مال خود را نمی باخت و شکیبایی پیشه می داشت، و در برابر محرمات چون کوه از خود پایداری نشان می داد و در اتمام اعمال نیک بر نیروی صبر و اراده متکی بود، از این رو نام مقدسش را در صفحات تاریخ ثابت و ابدی می بینیم و زمان نیز برای نگاهداری یادش استقامت خواهد کرد.
امیرالمؤمنین (ع) درباره قضاء و مسؤولیت مهم قضاوت در فرمان حکومت مصر به مالک اشتر خطاب می کند: «ای فرماندار مصر! به هنگامی که امور ملت را تمشیت می دهی، و اختلافات توده را حل می کنی ممکن است در بعضی از موارد معلومات شما حکام و قضات به منظور داوری و رسیدگی کفایت نکند و در نتیجه به حیرت و سرگردانی افتید.
اینجاست که قرآن مجید وظیفه حیرت زدگان را روشن می کند، آنجا که می فرماید: ای مسلمانان! خدا و رسول و ائمه خود را اطاعت کنید و اختلاف امور زندگی را به خدا و پیامبر باز گردانید. شما هم فرمان ببرید، مسائل دینی و دنیایی خود را به وسیله قرآن و روشن پسندیده پیامبرتان بگشایید، یعنی آیات قرآن را مطالعه کنید، و از یادگارهای اخلاقی پیغمبر عزیز استفاده نمایید و در نتیجه نواقص کار را جبران و نقایص امور را رفع نمایید. در کشور مصر برای تکمیل سازمان دولت از ایجاد دادگاه ها و مراکز عدالت ناچار خواهی بود. آری، ای مالک تو را به قضات کامل و پرهیزکاری نیاز شدید است ولی با چه زبان سفارش کنم که داوران قضایا را باید از نخبه دانشمندان اسلام که به زینت اخلاق تا حد نهایی آراسته باشند انتخاب کنی در جامعه مصر بنگر، آنکه از همه پرهیزکارتر او داناتر است به نام قاضی برگزین، قاضی باید دانشمند و آن چنان آگاه به تمام مسائل فقه و آیات قرآن باشد که با اندک توجه آنچه را از منابع اسلامی بخواهد به خاطر آورده و از همه مهمتر با تقوا و پرهیزکار باشد.
لقمان حکیم بیشتر اوقات خود را به معاشرت و مجالست با فقها و حکما و قضات و پادشاهان می گذاشت، بر نخوت شاهان که شیفته قدرت زودگذر شده بودند به دیده شفقت می نگریست. آن یگانه آزادمرد، آن حکیم ربانی، آن چهره واقعی انسانی و آن مرد یکتای ملکوتی بر قضات و مسؤولیت خطیر آنان می ترسید که مبادا حقی را ناحق کنند در این صورت زحمات خود را بر باد داده، راه ورود به جهنم را بر خود هموار سازند، به این خاطر با آنان همنشین بود تا به انوار حکمتش از آنان دستگیری کرده و دلشان را به نور هدایت روشن کند. البته می توان گفت او در پرتو تربیت الهی جامع فضایل و دارنده خصایل بود.»
لقمان حکیم به فرزندش می فرماید: «فرزندم! در هنگام سخن با مردم روی از ایشان مگردان، و هنگام راه رفتن چون متکبران قدم بر مدار که خدا مغروران را دوست نمی دارد. وقت عمل مطابق طبع خود عمل کن و از آیین تصنع بپرهیز، نه مانند متکبران قدم بردار و نه چون مردم زبون طی طریق کن. آهسته سخن گوی و فریاد مزن، زیرا بیرون از حد تشبه به چهارپا پیدا کرده و کریه ترین صداها صدای خران است.» (لقمان/ 17)
لقمان حکیم به اصلاح امور خلق نهایت توجه را داشت. این موضوع را می توان با رجوع به حکمت های عملی او دریافت.
لقمان حکیم زندگینامه فضایل اخلاقی حکمت بندگی باورها در قرآن جهان بینی اسلامی