امیرالمؤمنین (ع) فرمود اهل معصیت در آتش دوزخ مخلد هستند و دستهاى آنها را محکم به گردنشان بسته و لباسى از مس گداخته بر آنها بپوشانند و در عذابى باشند که حرارت آن بسیار شدید است آتش ایشان را احاطه نموده و بادى بر آنها نوزد و غمشان برطرف نگردد عذاب آنان پیوسته شدیدتر شده و هر دم تازه گردد نه آن خانه ویران گردد و نه مرگ آنها را دریابد تا خلاص شوند: «إن المجرمین فى عذاب جهنم خالدون* لا یفتر عنهم و هم فیه مبلسون؛ همانا مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند. [عذاب] از آنها کاسته نمى شود و ایشان در آن جا ناامیدند.» (زخرف/ 74- 75) اجماعى تمام مسلمین بلکه از ضروریات دین است مخلد بودن عذاب و دوام عقاب براى مشرکین و منافقین و کفار در آتش جهنم، و نصوص آیات و اخبار در دوام عذاب کفار بسیار است از جمله این آیه شریفه که حق تعالى تصریح فرموده به خلود آنها و هم تصریح به آنکه عذاب از آنها سست نمى شود و ناامیدند از تخفیف و راحت، و نیز آیه دیگر «لا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینظرون؛ نه عذاب از ايشان كاسته گردد و نه مهلت يابند.» (آل عمران/ 88) تصریح به عدم تخفیف عذاب و اینکه ایشان منظور نظر لطف الهى نخواهند بود. علامه مجلسى فرماید: خلافى نیست میان مسلمانان در اینکه کفار و منافقین که حجت بر ایشان تمام شده باشد، مخلد در عذاب جهنمند و عذاب هرگز از ایشان سبک نمی شود. بنابراین خلود کفار در آتش و تسرمد عذاب بر ایشان از بدیهیات و امور واضحه دین اسلام که نصوص کتاب و احادیث دال است بر آن، و شبهات مشککین در مسئله خلود و تسرمد عذاب در مقابل بداهت است که محل اعتنا نخواهد بود
خداوند وضع همین مجرمان کافر و منکران معاد را که در قیامت با مشاهده صحنه هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم و پشیمان مى شوند چنین مجسم کرده مى گوید: «و لو ترى إذ المجرمون ناکسوا رؤسهم عند ربهم ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا إنا موقنون؛ اگر ببینى مجرمان را هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده مى گویند: پروردگارا! آنچه وعده کرده بودى دیدیم و شنیدیم ما پشیمانیم، ما را باز گردان تا عمل صالح به جا آوریم، ما به این جهان قیامت یقین داریم.» (سجده/ 12)
به راستى تعجب مى کنى که آیا این افراد سر به زیر و نادم و پشیمان، همان مغروران سرکش و چموش هستند که در دنیا در برابر هیچ حقیقتى سر فرود نمى آوردند؟ اما اکنون که صحنه هاى قیامت را مى بینند و به مقام شهود مى رسند به کلى تغییر موضع مى دهند تازه این تغییر موضع و بیدارى زود گذر است، و طبق آیات دیگر قرآن اگر به این جهان باز گردند به همان روش خود ادامه مى دهند (انعام/ 28) "ناکس" از ماده "نکس" (بر وزن عکس) به معنى وارونه شدن چیزى است و در اینجا به معنى سر به زیر افکندن است. مقدم داشتن "ابصرنا" (دیدیم) بر "سمعنا" (شنیدیم) به خاطر آن است که در قیامت نخست انسان با صحنه ها روبرو مى شود و بعد بازخواست الهى و فرشتگان او را مى شنود. به هر حال این نخستین بار نیست که در آیات قرآن با این مساله روبرو مى شویم که مجرمان به هنگام مشاهده نتائج اعمال و آثار عذاب الهى، سخت پشیمان مى شوند، و تقاضاى بازگشت به دنیا مى کنند، در حالى که از نظر سنت الهى چنین بازگشتى امکان پذیر نیست، همانگونه که بازگشت نوزاد به رحم مادر، و میوه جدا شده از درخت به درخت ممکن نخواهد بود.
این نکته نیز قابل توجه است که تنها تقاضاى مجرمان بازگشت به دنیا براى انجام عمل صالح است، و از این به خوبى روشن مى شود که تنها سرمایه نجات در قیامت اعمال صالح است، اعمالى که از قلبى پاک و آکنده از ایمان و با خلوص نیت انجام مى گیرد. و از آنجا که این همه اصرار و تاکید براى پذیرش ایمان، ممکن است این توهم را ایجاد کند که خداوند توانایى ندارد نور ایمان را در قلب آنها پرتوافکن کند، در آیه ی بعد مى افزاید: «و لو شئنا لآتینا کل نفس هداها؛ اگر ما مى خواستیم به هر انسانى (اجبارا) هدایت لازمش را مى دادیم.» (سجده/ 13)
این قضاى حتمى سابق، همان است که بعد از امتناع ابلیس از سجده بر آدم، و سوگندش که گفت: «فبعزتک لأغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین؛ پس به عزتت سوگند که همگى را گمراه مى کنم مگر بعضى از بندگانت که مخلص باشند.» (ص/ 82- 83) فرموده: «فالحق و الحق أقول لأملأن جهنم منک و ممن تبعک منهم أجمعین؛ و این قضاء را به طور حتم راند، که پیروان ابلیس را در عذاب جاودان در آورد.» (ص/ 84) و لازمه این قضاء این است که به خاطر ظلمشان و فسقشان و خروجشان از زى عبودیت هدایتشان نکند، هم چنان که باز خودش فرموده: «إن الله لا یهدی القوم الظالمین؛ به درستى که خدا مردم ستمکار را هدایت نمى کند.» (مائده/ 51) و نیز فرموده: «و الله لا یهدی القوم الفاسقین؛ خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمى كند.» (توبه/ 80) و نیز آیاتى دیگر.
مسلما ما چنین قدرتى داریم، ولى ایمانى که از طریق اجبار و الزام ما تحقق یابد ارزش چندانى ندارد، اراده ما بر این تعلق گرفته است که نوع انسان را به این افتخار نائل کنیم که "مختار" باشد، و راه تکامل را با پاى خویش بسپرد. لذا در پایان آیه مى فرماید: «و لکن حق القول منی لأملأن جهنم من الجنة و الناس أجمعین؛ من آنها را آزاد گذاردم ولى مقرر کرده ام که دوزخ را از انسانهاى بى ایمان و گنهکار از جن و انس همگى پر کنم.» (سجده/ 13) آرى آنها با سوء اختیار خود این راه را طى کرده اند و مستحق مجازاتند، و ما هم اراده قاطع داریم بر اینکه دوزخ را از آنان پر کنیم.
با توجه به آنچه در بالا گفتیم و با توجه به صدها آیه قرآن که انسان را موجودى مختار و صاحب اراده، و مکلف به تکالیف و مسئول در برابر اعمال خویش، و قابل هدایت به وسیله پیامبران و تهذیب نفس و خودسازى، مى داند، هرگونه توهم دائر بر اینکه آیه فوق دلیل بر جبر است (آن چنان که فخر رازى و امثال او پنداشته اند) منتفى مى شود. ممکن است جمله قاطع و کوبنده فوق اشاره به این باشد که مبادا تصور کنید، رحمانیت و رحیمیت خداوند، مانع از مجازات مجرمان آلوده و ستمگر است، مبادا به آیات رحمت مغرور شوید و خود را از مجازات الهى معاف بشمرید که رحمت او جایى دارد و غضب او جایى. او مسلما (مخصوصا با توجه به لام قسم در جمله "لأملأن" و نون تاکید در آخر آن) به این وعده خود وفا خواهد کرد، و دوزخ را از این دوزخیان پر مى کند، که اگر نکند بر خلاف حکمت است. لذا در آیه بعد مى گوید: ما به این دوزخیان خواهیم گفت: «فذوقوا بما نسیتم لقاء یومکم هذا إنا نسیناکم؛ بچشید عذاب جهنم را به خاطر اینکه لقاى امروز خود را فراموش کردید، و ما نیز شما را به دست فراموشى سپردیم.» «و ذوقوا عذاب الخلد بما کنتم تعملون؛ و نیز بچشید عذاب همیشگى را به سبب اعمالى که انجام مى دادید.» (سجده/ 14)
بار دیگر از این آیه استفاده مى شود که فراموش کردن دادگاه عدل قیامت سر چشمه اصلى بدبختیهاى آدمى است، و در این صورت است که خود را در برابر قانون شکنى ها و مظالم آزاد مى بیند، و نیز از این آیه به خوبى روشن مى شود که مجازات ابدى در برابر اعمالى است که انسان انجام مى دهد و نه چیز دیگر. ضمنا منظور از فراموش کردن پروردگار نسبت به بندگانش، بى اعتنایى و ترک حمایت و فریادرسى است وگرنه همه عالم همیشه نزد پروردگار است و فراموشى درباره او معنى ندارد.
قرآن تأکید مى کند که حقیقت آخرت در حافظه انسان به طور فطرى منعکس است. آن سان که مى تواند با به کار بردن عقل و تصدیق رسالت پروردگارش از آن نتیجه گیرد. ولى پرده هاى شهوات که بر روى قلبش افتاده است و افکار باطل او را به فراموشى مى اندازد. از این رو امروز براى آخرت مهیا نمى شود بلکه هم چنان در انحراف و عصیان مى ماند تا مستحق عذاب خدا شود. «فذوقوا بما نسیتم لقاء یومکم هذا إنا نسیناکم؛ به کیفر آن که دیدار چنین روزى را فراموش کرده بودید، اکنون بچشید، ما نیز شما را از یاد برده ایم.» خدا نه آنها را یارى مى کند و نه بر آنها رحمت مى آورد. نسیان در این جا به معنى عدم علم نیست بلکه به معنى عدم عمل به چیزى است که علم اقتضاى آن مى کند. بر خلاف معنى نسیان در نزد بشر. دیگر کلمات نیز چنین حالتى دارند. مثلا غضب نسبت به انسان یعنى وجود حالتى از جوشش در نفس در حالى که نسبت به خدا نتیجه مترتب بر غضب است یعنى عذاب. به عبارت دیگر آنچه به خدا منسوب است غایات است نه مبادى. شاید فراموش کردن خدا بنده اش را سخت ترین عذابها باشد. چنان که مى فرماید: «کسانى که عهد خدا و سوگندهاى خود را به بهایى اندک مى فروشند در آخرت نصیبى ندارند و خدا در روز قیامت نه با آنان سخن مى گوید نه به آنان مى نگرد و نه آنان را پاکیزه مى سازد. و بر ایشان عذابى دردآور است.» (آل عمران/ 77) و در دعاى کمیل است: «اى سرور و مولاى من گرفتم که بر عذاب تو صبر کردم چگونه بر فراق تو صبر کنم؟ گرفتم که بر گرمى آتش تو صبر کردم، چگونه بر نظر کردن در کرامت تو صبر کنم؟ یا چگونه در آتش جاى کنم در حالى که امید من به عفو تو است؟»
از این آیه دو گونه عذاب استنباط مى شود. اول عذاب روحى که در فراموش کردن خدا بنده را متمثل مى شود و قسمت اول آیه بدان اشارت دارد و آن کیفر فراموش کردن انسان است خدا را. دوم: عذاب مادى که در آخر آیه از آن سخن رفته است:«و ذوقوا عذاب الخلد بما کنتم تعملون؛ به سزاى کارهایى که کرده اید عذاب جاوید را بچشید.»
جاودانگی دوزخ گناهکار نتیجه اعمال عذاب الهی باورها در قرآن قیامت