آنچه را خدای سبحان به صورت نور می افروزد، نه تنها خاموش کردنش را اجازه نمی دهد، بلکه همواره به اکمال و اتمام آن همت می گمارد و این، حقیقتی است که در قرآن کریم دوبار به صراحت بیان شده است؛ در یک جا با اشاره به شرک رایج در میان اهل کتاب، می فرماید: «و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصری المسیح ابن الله ذلک قولهم بأفوههم یضهءون قول الذین کفروا من قبل قتلهم الله أنی یؤفکون* اتخذوا أحبارهم و رهبنهم أربابا من دون الله و المسیح ابن مریم و ما أمروا إلا لیعبدوا إلها وحدا لا إله إلا هو سبحنه عما یشرکون؛ گروهی عزیر پیامبر و گروهی مسیح را فرزند خدا خواندند و مشابه آنچه پیشینیان آنان از روی کفر می گفتند، اینان بر زبان راندند و در حالی که تنها به عبادت خدای واحد فرمان داشتند، عالمان و راهبان خود را به همراه پسر مریم ارباب خویش انگاشته، سر بر ربوبیت آنان نهادند.» (توبه/ 30- 31) سپس به تلاش بی ثمر آنان برای خاموش ساختن نور خدا اشاره کرده، چنین می فرماید: «یریدون أن یطفئوا نور الله بأفوههم و یأبی الله إلا أن یتم نوره ولو کره الکفرون؛ آنان به دنبال خاموش کردن نور خدا با دهان های خود هستند و حال آنکه خداوند، این کژراهه را بر آنان می بندد و به چیزی جز اتمام نور خویش، رضایت و اجازت نمی دهد.» (توبه/ 32)
در جای دیگر نیز قرآن کریم با اشاره به ستمکاری و افترای بنی اسرائیل نسبت به خدای سبحان می فرماید: «و إذ قال عیسی ابن مریم یبنی إسرائیل إنی رسول الله إلیکم مصدقا لما بین یدی من التوریة ومبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد فلما جاءهم بالبینت قالوا هذا سحر مبین* و من أظلم ممن افتری علی الله الکذب و هو یدعی إلی الإسلم و الله لایهدی القوم الظلمین؛ آنگاه که مسیح (ع) آنان را مخاطب ساخت و با تصدیق تورات آسمانی، ظهور پیام آور نهایی خدا، یعنی احمد (ص) را به آنان بشارت داد و بر این ادعای خویش دلایلی روشن اقامه کرد، بنی اسرائیل بینات الهی او را سحرآشکار نامیدند و با این افترای دروغ بر خدای سبحان به زمره ستمکارترین آدمیان درآمدند.» (صف/ 6- 7) آنگاه با اشاره به ثمر تلخ این ظلم بزرگ که بسته شدن راه هدایت الهی است، چنین می فرماید: «یریدون لیطفئوا نور الله بأفوههم و الله متم نوره ولو کره الکفرون؛ آنان می خواهند با دهن ها و سخن های خود، نور خدا را خاموش سازند؛ اما خدای سبحان تمام کننده نور خویش است، هر چند کافران را ناخوش آید.» (صف/ 8)
شایان توجه آنکه قرآن در هر دو مورد پیش گفته، بعد از بیان اراده خدا برای اتمام نور خود، می فرماید: خدای سبحان پیامبر خاتم (ص) را فرستاد تا در پرتو هدایت و دین حق، همه هستی را روشن و هر تفکر غیرالهی و عقیده انحرافی را ابطال نماید و به رغم خواسته مشرکان، او را بسان خورشید بر همه تاریکی ها تابنده و پیروز سازد؛ «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون؛ او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند هر چند مشركان خوش نداشته باشند.» (توبه/ 33؛ صف/ 9) پس نور خدا نه خاموش شدنی است و نه از اتمام، باز ایستادنی؛ اما چه بسا چشم انسان در اثر دسیسه های شیطان و تبعیت از هوای نفس و آلودگی به گناه، رو به تیرگی و کم بینی نهد و در نهایت نابینا شود؛ در این صورت، آدمی به بیراهه می رود، اما این انحراف، نه از کوتاهی نور الهی بلکه به سبب کوری باطن و دوری گنهکار از حیات انسانی است که خسارتی خودساخته و محرومیتی خودخواسته است.
افزون بر این، غرور و خودبینی انسان نیز او را از خدابینی و بهره مندی از نور الهی بازمی دارد و چنان از روشنایی دورش می سازد که با وجود چشم از دیدار نور محروم می شود؛ همچون کسی که خود را به چاه افکنده و برای دیدن خورشید و ماه، چهره از آسمان برمی گیرد و به قعر چاه می نگرد که در این صورت، ثمری جز گرفتاری و تاریکی بیشتر نخواهد داشت. پس این دو گروه، بی بهره از نورند؛ اما یکی کور و ره گم کرده است و دیگری فرومایه و سرافکنده. سخن انبیا و اولیا با آن یکی این است که خود را نابینا مکن و با دیگری آن است که فروتن باش و سر برافراز و در افق بلند ملکوت، خورشید و ماه و ستارگان الهی را بنگر که چگونه از نور خدا روشن شده و به تابندگی ایستاده اند و همگی آیت خدایی هستند که روشنایی هستی و نور آسمان ها و زمین است؛ «الله نور السموت و الأرض؛ خداوند نور آسمانها و زمین است.» (نور/ 35)
نکته: برای نیل به عالی ترین مرتبه خلافت، مسیر دشواری باید پیموده شود که این مهم، جز از عهده پیامبران و اولیای خاص خدای سبحان ساخته نیست. در این راه باید نخست از منطقه تاریک جهل علمی هجرت کرد و به وادی روشن علم گام نهاد و در پی آن نیز باید از امتداد جهالت عملی بیرون رفت و به مرز عقل وارد شد. ممکن است سالکی گام نخست را بردارد و از جهل به علم آید؛ اما در همین منطقه علم به آفت جهالت گرفتار شود. یعنی در عین خروج از حجاب ظلمانی جهل و ورود به ساحت نورانی علم، لغزشگاه دیگری پدید آید و عالم سالک را گرفتار جهالت و بی عقلی نماید و این، همان حجاب نورانی علم است که از رؤیت خورشید عقل، جلوگیری می کند و ره آورد این سلوک عالمانه اما غیر عاقلانه، خطاها و تبهکاری های بزرگ دانشمندان و سرقت های کلان آنان از خزانه انسانیت است که هرگز از عهده انسان های عادی برنیامده و نخواهد آمد؛ زیرا: «چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا».
پس جهل مقابل علم، حجابی است ظلمانی و علم نیز اگر به مرز عقل منتهی نشود و آدمی را از جهالت رها نسازد، حجابی است نورانی؛ گرچه در واقع حجاب ظلمانی است و به این دوگونه حجاب تاریک و روشن، در بعضی از مناجات ها اشاره شده و چنین آمده است: «و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلی معدن العظمة و تصیر أرواحنا معلقة بعز قدسک؛ خداوندا! چشمان دل ما را چنان بینشی عنایت فرما که حجاب های نور را در نوردد و با وصول به کان عظمت، ارواح ما را به ذیل عزت قدسی تو ملحق و معلق سازد.» در اینجا، «حجب النور»، اعم از حجاب های ظلمانی و نورانی است و اصطلاحا با «الحجب النوریه» که تنها شامل حجاب های نوری است، تفاوت دارد.
پس مسیر خلافت الهی با عبور از این دو نحوه حجاب می گذرد و آن کسی که به مقامات علمی دست یافته است، اگر دچار غرور و خودبینی و برترانگاری خود نسبت به دیگران شود، گرفتار حجاب ظلمانی است و چنانچه از این رذیلت ها برهد و افزون بر علم، به عدل نیز آراسته شود، تازه این علم بی عیب و دانش بی نقص او، خودش حجابی است نوری که تاریکی ها از ساحت آن زدوده شده است؛ اما چه بسا از فرط روشنایی، مانع از نگریستن به معدن علم و شهود مرکز عدالت باشد؛ چنان که اگر یک مطلب عمیق ریاضی از دسترس اندیشه نوآموزی به دور بود، مقدمات علمی آن مسئله ریاضی که از جنس نور است، برای این نوآموز حجاب اصل مطلب است.
مراحل بالاتر علم نیز چنین است؛ مثلا کسی که به ساحت علم کلام گام نهاد، چه بسا نور حکمت که ماورای کلام است، چشم وی را خیره سازد و او را از وصول به براهین عمیق حکمی باز دارد و اگر همین متکلم، به وادی حکمت نیز راه یافت، چه بسا نور عرفان توان تماشا را از او بستاند و از رسیدن به شهود عارفانه اش جلوگیری نماید؛ چون در این مرحله، حقایق هستی باید از علم به عین آید و از گوش به آغوش و چنین تحولی بسیار سخت و طاقت فرساست؛ زیرا انتقال از ذهن به عین و از مفهوم به مصداق و از حصول به حضور، هجرت عالم به دیار معلوم را می طلبد.
پس از وصول به مرتبه عرفان و ورود به درجات آن سختی ها و گرفتاری های پیچیده تری آغاز می شود؛ زیرا مقام «ثم دنا فتدلی* فکان قاب قوسین أو أدنی؛ سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا [فاصله اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد.» (نجم/ 8- 9) نیز می تواند حجابی بسیار نورانی باشد و به تعبیر مرحوم سیدحیدر آملی، پیامبران نیز تا نبوت و رسالت را می بینند در حجابند و آنگاه به لقای حق واصل می شوند که همه حجاب های نوری حتی حجاب نبوت و رسالت و خلافت و ولایت و امامت را پشت سر اندازند و نه تنها از «عرفان»، بلکه از «عارف» هم برهند تا راه شهود «معروف» برایشان باز شود و از رهگذر «کمال انقطاع الی الله» به ملاقات محبوب اولین و آخرین باریابند و این والاترین مقام آفرینش، جز با خرق همه حجاب های ظلمانی و نورانی به دست آمدنی نیست.
تذکر: گرچه معنای حجاب نوری در اثنای نوشتار روشن شد، لیکن گاه از سبق قلم یا لسان، چنین بر می آید که هنوز کنه آن در پرده ای از حجاب نوری است؛ از این رو توضیح نکاتی در این باره لازم به نظر می رسد:
1. حجاب یعنی منع از گذر و عبور و حاجب چیزی است که نمی گذارد نگاه ناظر یا شنود مستمع یا عبور عابر از آن بگذرد و به ماورای آن برسد.
2. چنین موجودی که مانع گذر است، یا مادی و ظلمانی است یا مجرد و نورانی است.
3. حجاب گاهی دوجانبه و زمانی یک جانبه است. حجاب دوجانبه مانند دیوار که مانع گذر از یک سو به سوی دیگر است و هر دو جدار، محجوب به آن است. حجاب یک جانبه آن است که در طول سلسله وجودی قرار گیرد و دانی را از عالی محجوب سازد؛ ولی توان محجوب نمودن عالی از دانی را ندارد؛ زیرا موجود عالی، هم بر متوسط اشراف دارد و هم بر دانی؛ پس هرگز عالی به وسیله متوسط یا دانی، محجوب نخواهد شد.
4. همه رذائل اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی که از آن ها به گناه فکری یا بدنی تعبیر می شود، حجاب ظلمانی و تمام فضائل و فواضل قلبی و قالبی که از آن ها به ثواب فکری یا بدنی یاد می شود، حجاب نوری است.
5. معنای حجاب نوری این است که یک فضیلت علمی یا اخلاقی در درجه برتر وجودی قرار دارد و سالک اگر بخواهد به مقام برتر از آن فضیلت بار یابد، باید قبلا از خود فضیلت مزبور بهره برد و پس از اجرای آن در جان خویش از آن بگذرد تا به فضیلت بالاتر از آن راه یابد؛ چون درجه وجودی فضیلت مزبور، برتر از درجه وجودی خود سالک است؛ از این رو سالک نمی تواند ماورای آن را مشاهده نماید و برای ترقی بیشتر، چاره ای جز عبور ندارد.
6. بازگشت حجاب نوری به شدت درجه وجود حاجب است؛ مانند مبادی تصدیقی برهان نظری که از سنخ علم و دارای درجه وجودی فائق است و صاحب نظر متوسط، توان ادراک صحیح آن ها را ندارد؛ بدین جهت، قدرت نفوذ و عبور از مبادی به مطلوب در اختیار او قرار نمی گیرد و در نتیجه، به نتیجه برهان نایل نمی گردد.
7. علم نافع، حجاب نوری و علم غیرنافع، حجاب ظلمانی است؛ زیرا هر علمی نور نیست؛ پس هر حجاب علمی نیز حجاب نوری نخواهد بود.
علم جهل خداشناسی عرفان تقرب به خدا انسان باورها در قرآن جهان بینی اسلامی