یکى از احکام اعمال این است که به حکم آیات زیر اعمال بندگان محفوظ و نوشته شده است، و روزى مجسم خواهد شد «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو أن بینها و بینه أمدا بعیدا؛ روزى که هر انسانى آنچه کار نیک کرده حاضر شده مى یابد و همچنین هر کار زشتى که مرتکب شده، آرزو مى کند اى کاش بین او و آن عمل زشت فاصله اى دور بود.» (آل عمران/ 3) «و کل إنسان ألزمناه طائره فی عنقه، و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا؛ هر انسانى پرونده اعمالش را همراه او کرده ایم، و چون روز قیامت شود برایش کتابى در مى آوریم که آن را باز و گویا مى بیند.» (اسراء/ 13) «و نکتب ما قدموا و آثارهم و کل شی ء أحصیناه فی إمام مبین؛ ما آنچه را که کرده اند مى نویسیم آثارشان را هم خواهیم نوشت و هر چیزى را در کتابى آشکار شمرده ایم.» (یس/ 12) «لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید؛ تو از امروزت در غفلت بودى، ما پرده غفلتت را کنار زدیم اینک دیدگانت امروز خیره و تیزبین شده است.» (ق/ 22)
یکى دیگر از احکام اعمال این است که بین اعمال انسان و حوادثى که رخ مى دهد ارتباط هست، البته منظور ما از اعمال تنها حرکات و سکنات خارجیه اى است که عنوان حسنه و سیئه دارند، نه حرکات و سکناتى که آثار هر جسم طبیعى است، به آیات زیر توجه فرمائید: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر؛ و آنچه مصیبت که به شما مى رسد به خاطر کارهایى است که به دست خود کرده اید، البته خداى تعالى از تاثیر بسیارى از کارهاى شما جلوگیرى مى کند.» (شورا/ 30) «إن الله لا یغیر ما بقوم، حتى یغیروا ما بأنفسهم و إذا أراد الله بقوم سوءا فلا مرد له؛ به درستى خداوند نعمت هیچ قومى را سلب نمى کند و وضع آنان را تغییر نمى دهد تا خودشان وضع خود را تغییر دهند، و چون خدا براى قومى بدى بخواهد دیگر برگشتى برایش نیست.» (رعد/ 12)
«ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمة أنعمها على قوم حتى یغیروا ما بأنفسهم؛ و این بدان جهت است که خدا هرگز چنین نبوده که نعمت قومى را تغییر دهد، و به عذاب مبدل سازد، مگر وقتى که آنان وضع خود را تغییر داده باشند.» (انفال/ 53) و این آیات ظاهر در این است که میان اعمال و حوادث تا حدى ارتباط هست، اعمال خیر و حوادث خیر و اعمال بد و حوادث بد.
در کتاب خداى تعالى دو آیه هست که مطلب را تمام کرده، و به وجود این ارتباط تصریح نموده است، یکى آیه شریفه «و لو أن أهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض، و لکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون؛ اگر اهل بلاد ایمان مى آوردند، و تقوا پیشه مى کردند، ما برکت هایى از آسمان بر آنان مى گشودیم، و لیکن تکذیب کردند و ما به جرم این عادتشان گرفتیم.» (اعراف/ 95) و دیگرى آیه: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس، لیذیقهم بعض الذی عملوا، لعلهم یرجعون؛ فساد در خشکى و ترى زمین اگر پیدا شد به خاطر اعمالى است که مردم کردند، تا خدا بعضى از آنچه را که کردند به ایشان بچشاند. تا شاید بر گردند.» (روم/ 41)
پس معلوم مى شود حوادثى که در عالم حادث مى شود، تا حدى تابع اعمال مردم است، اگر نوع بشر بر طبق رضاى خداى عمل کند، و راه طاعت او را پیش گیرد، نزول خیرات و باز شدن درهاى برکات را در پى دارند، و اگر این نوع از راه عبودیت منحرف گشته، ضلالت و فساد نیت را دنبال کنند، و اعمال زشت مرتکب گردند، باید منتظر ظهور فساد در خشکى و دریا، و هلاکت امتها، و سلب امنیت، و شیوع ظلم، و بروز جنگها، و سایر بدبختى ها باشند، بدبختى هایى که راجع به انسان و اعمال انسان است، و همچنین باید در انتظار ظهور مصائب و حوادث جوى، حوادثى که مانند سیل و زلزله و صاعقه و طوفان و امثال آن خانمان برانداز است باشند، و خداى سبحان در کتاب مجیدش به عنوان نمونه داستان سیل عرم، و طوفان نوح، و صاعقه ثمود، و صرصر عاد، و از این قبیل حوادث را ذکر فرموده.
پس هر امتى که طالح و فاسد شد قهرا در رذائل و گناهان فرو مى رود، و خدا هم وبال آنچه کرده بدو مى چشاند، و قهرا منتهى به هلاکت و نابودیشان مى شود، به این آیات توجه فرمائید: «أ و لم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین کانوا من قبلهم، کانوا هم أشد منهم قوة و آثارا فی الأرض، فأخذهم الله بذنوبهم، و ما کان لهم من الله من واق؛ چرا در زمین سیر نمى کنند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از ایشان بودند چه شد؟ با اینکه از اینان نیرومندتر، و داراى اثرى بیشتر در زمین بودند، ولى خدا به جرم گناهانشان بگرفت، و از ناحیه خدا هیچ نگهدارنده اى نداشتند.» (مؤمن/ 21)
«و إذا أردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا؛ و چون بخواهیم جامعه اى را نابود کنیم عیاشان آنجا را وادار مى کنیم تا در آنجا فسق و فجور کنند تا عذاب بر آن جامعه حتمى شود، آن وقت به ناگهانى زیر و رویش مى کنیم.» (اسراء/ 16) «ثم أرسلنا رسلنا تترا کل ما جاء أمة رسولها کذبوه، فأتبعنا بعضهم بعضا، و جعلناهم أحادیث فبعدا لقوم لا یؤمنون؛ سپس فرستادگان خود را یکى پس از دیگرى فرستادیم، هر وقت امتى رسول ما به سویشان آمد، و امت تکذیبش کردند، هر امتى را به سرنوشت امت قبل دچار نموده، همه را سرگذشت و مایه عبرت قرار دادیم، پس دورى باد نصیب مردمى که ایمان نمى آوردند.» (مؤمنون/ 44) این آیات همه راجع به امت طالحه بود، و معلوم است که وضع امت صالحه خلاف این وضع است. فرد هم مثل امت است، او نیز حسنه و سیئه و عذاب و نقمت دارد، چیزى که هست بسیار مى شود که فرد به نعمت اسلاف و نیاکان خود متنعم مى شود، هم چنان که به مظالم آنان معذب مى گردد، به آیات زیر توجه فرمائید: «قال أنا یوسف و هذا أخی قد من الله علینا إنه من یتق و یصبر فإن الله لا یضیع أجر المحسنین؛ گفت من یوسفم و این برادرم است، که خدا بر ما منت نهاد چون هر کس تقوا به خرج دهد و صبر کند خداوند اجر نیکوکار را ضایع نمى کند.» (یوسف/ 90)
مراد از منتى که خدا بر او نهاد همان ملک و عزت و نعمت هاى دیگر او است، «فخسفنا به و بداره الأرض؛ ما او و خانه اش را در زمین فرو بردیم.» (قصص/ 81) «و جعلنا لهم لسان صدق علیا؛ ما یاد خیر و نام بلندش را در آیندگان حفظ کردیم.» (مریم/ 50) که گویا منظور از یاد خیر ذریه صالحه اى است که مشمول انعام او باشند، هم چنان که در جایى دیگر فرموده: «و جعلها کلمة باقیة فی عقبه؛ و آن را کلمه اى باقى و ماندنى قرار داد در نسل او.» (زخرف/ 28) «و أما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة و کان تحته کنز لهما و کان أبوهما صالحا فأراد ربک أن یبلغا أشدهما و یستخرجا کنزهما؛ و اما دیوار داستانش چنین بود که در زیر آن گنجى بود متعلق به دو کودک یتیم، که پدرشان مردى صالح بود، پروردگارت خواست تا به حد بلوغ برسند و گنج خود بیرون کنند.» (کهف/ 83) «و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریة ضعافا، خافوا علیهم؛ بترسند کسانى که احتمال مى دهند فرزندانى یتیم و ناتوان از خود به جاى مى گذارند، و مى ترسند که مورد ستم دیگران واقع شوند، امروز زور نگویند.» (نساء/ 10) و مراد از این ذریه هر نسل آینده ایست که گرفتار آثار شوم ظلم نیاکان خود مى شوند.
سخن کوتاه اینکه وقتى خداى عز و جل نعمتى را بر امتى یا فردى افاضه فرمود، اگر آن امت و یا آن فرد صالح باشد، آن نعمت در واقع هم نعمتى بوده که خدا بر او انعام فرموده، و یا امتحانى بوده که خواسته او را به این وسیله بیازماید، هم چنان که از سلیمان حکایت کرده است که گفت: «هذا من فضل ربی، لیبلونی أ أشکر أم أکفر و من شکر فإنما یشکر لنفسه، و من کفر فإن ربی غنی کریم؛ این یکى از فضل ها و کرامت هاى پروردگار من است تا مرا بیازماید، آیا شکر مى گذارم و یا کفران مى کنم؟ و هر کس شکر کند به نفع خود کرده، و هر کس کفران کند باید بداند که پروردگار من بى نیاز کریم است.» (نمل/ 40)
نیز فرموده: «لئن شکرتم لأزیدنکم، و لئن کفرتم إن عذابی لشدید؛ اگر شکر بگذارید برایتان زیاد مى کنم، و اگر کفران کنید باید بدانید که عذاب من سخت است.» (ابراهیم/ 7) و این آیه نظیر آیه قبلش دلالت دارد بر اینکه خود عمل شکر، یکى از اعمال صالحه اى است که نعمت را در پى دارد.
اگر طالح و بد باشد، نعمتى که خدا به او داده به ظاهر نعمت است، و در واقع مکرى است که در حقش کرده، و استدراج و املا است چنان که درباره (نیرنگ) در کلام قرآن مجیدش فرموده: «و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین؛ با خدا مکر مى کنند، خدا هم مکر مى کند و خدا بهترین مکر کنندگان است.» (انفال/ 30) و درباره استدراج و املا فرموده: «سنستدرجهم من حیث لا یعلمون، و أملی لهم إن کیدی متین؛ ما به زودى از راهى که خودشان نفهمند استدراجشان نموده مهلتشان مى دهیم، که کید و نقشه ریزى ما متین است.» (قلم/ 44) و نیز فرموده: «و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون؛ ما قبل از اینان قوم فرعون را دچار فتنه و آزمایش نمودیم.» (دخان/ 17)
وقتى بلاها و مصائب یکى پس از دیگرى مى رسد، مردم در مقابل این نیز مانند نعمتها دو جورند، اگر مردمى و یا فردى باشند صالح، این مصیبت ها براى آنان فتنه و آزمایش است، و خدا بوسیله آن بندگان خود را مى آزماید، تا خبیث از طیب و پاک از ناپاک جدا و متمایز شود، و مثل امت صالحه و فرد صالح که گرفتار آنها مى گردد، مثل طلا است که گرفتار بوته آتش و محک آزمایش مى شود، تا خالصش از ناخالص مشخص شود. و خدا در این باره فرموده: «أ حسب الناس أن یترکوا أن یقولوا آمنا و هم لا یفتنون؟ و لقد فتنا الذین من قبلهم، فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین، أم حسب الذین یعملون السیئات أن یسبقونا، ساء ما یحکمون؛ آیا مردم پنداشته اند به صرف اینکه بگویند ایمان آورده ایم رها مى شوند؟ و دیگر مورد آزمایش قرار نمى گیرند؟ نه، چنین نیست، ما آنها را که قبل از ایشان بودند نیز بیازمودیم، و خدا باید آنهایى را که راست گفته اند از یک سو، و آنها که دروغگویند از سویى دیگر جدا و مشخص کند، و یا بدکاران گمان کرده اند که مى توانند از ما سبقت بگیرند؟ چه بد حکمى است که مى کنند.» (عنکبوت/ 4)
نیز فرموده: «و تلک الأیام نداولها بین الناس، و لیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء؛ ما این روزگار را در میان مردم مى چرخانیم و خدا باید آنهایى را که ایمان آورده اند مشخص نموده، از شما شهیدانى بگیرد.» (آل عمران/ 140) و اگر قوم و فردى که به آن گرفتاریها و مصائب گرفتار شده اند طالح و بدکار باشند، خود این حوادث عذاب و کیفرى است که در مقابل اعمال خود مى بینند، و آیات سابق نیز بر این معنا دلالت داشت. پس این هم یکى از احکام عمل آدمى است، که به صورت حوادث نیک و بد در مى آید، و عاید صاحب عمل مى شود.
اما این آیه شریفه که مى فرماید: «و لو لا أن یکون الناس أمة واحدة لجعلنا لمن یکفر بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضة، و معارج علیها یظهرون، و لبیوتهم أبوابا و سررا علیها یتکؤن، و زخرفا و إن کل ذلک لما متاع الحیاة الدنیا، و الآخرة عند ربک للمتقین؛ اگر نبود که همه مردم باید در تحت یک نظام قرار بگیرند، هر آینه براى هر کس که به رحمان کفر مى ورزند براى خانه هاشان سقف ها از نقره و پله ها قرار مى دادیم: تا بالا روند و خودنمایى کنند و براى خانه هاشان دروازه ها و تخت ها قرار مى دادیم، که بر آنها تکیه کنند، و زیور آلاتى قرار مى دادیم، و همه آنها به جز سرگرمى زندگى دنیا چیزى نیست و زندگى آخرت نزد پروردگارت خاص متقین است.» (زخرف/ 35) نظرى به بحث ما ندارد، بلکه مراد از آن (و خدا داناتر است) مذمت دنیا و سرگرمى هاى آن است، مى خواهد بفرماید لذات دنیا در برابر نعمت هایى که نزد خداى سبحان است قدر و قیمتى ندارد، و به همین جهت خداى تعالى آن را به کفار مى دهد، و از آخرت نمى دهد، و قدر و قیمت هر چه هست در زندگى آخرت است، و اگر نبود که افراد انسان مثل همدیگرند و مساعیشان یکى و نظیر هم است، هر آینه زندگى دنیا را مخصوص کفار مى کرد.
نتیجه اعمال انسان حوادث طبیعی قیامت باورها در قرآن نیکی گناه