انفاق و کمک به بینوایان روان را نیروى سخاء و روشنائى مى بخشد و از تیرگى و آلودگى به اخلاق نکوهیده و گناهان پاک و پاکیزه مى نماید. مانند آن است که گناهى مرتکب نشده و غبار معصیت بر رخسار او هرگز ننشسته باشد و بهترین وسیله ایست که انفاق کننده را از غضب پروردگار ایمن می دارد. در قرآن سخن از چگونگى انفاق از نظر آشکار و پنهان بودن است، مى فرماید: «إن تبدوا الصدقات فنعما هی و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خیر لکم؛ اگر انفاقها را آشکار کنید، چیز خوبى است، و اگر آنها را مخفى ساخته و به نیازمندان بدهید براى شما بهتر است.» «و یکفر عنکم من سیئاتکم و الله بما تعملون خبیر؛ و بخشى از گناهان شما را مى پوشاند (و در پرتو این کار بخشوده خواهید شد) و خداوند به آنچه انجام مى دهید، آگاه است.» (بقره/ 271)
نکته ها:
1- تردیدى نیست که انفاق علنى و آشکار در راه خدا و اختفاى آن هر کدام اثر مفیدى دارد، زیرا هنگامى که انسان به طور آشکار و علنى مال خود را در راه خدا انفاق مى کند اگر انفاق واجب باشد گذشته از این که مردم تشویق به اینگونه کارهاى نیک مى شوند، رفع این تهمت نیز از انسان مى گردد که به وظیفه واجب خود عمل نکرده است. و اگر انفاق مستحب باشد، در حقیقت یک نحوه تبلیغ عملى است که مردم را به کارهاى خیر و حمایت از محرومان و انجام کارهاى نیک اجتماعى و عام المنفعه تشویق مى کند. و چنانچه انفاق به طور مخفى، و دور از انظار مردم انجام شود، به طور قطع ریا و خودنمایى در آن کمتر است، و خلوص بیشترى در آن خواهد بود، مخصوصا درباره کمک به محرومان، آبروى آنها بهتر حفظ مى شود، و لذا آیه فوق مى گوید: "هر یک از دو کار در مورد خود خوب و شایسته است". بعضى از مفسران گفته اند این دستور تنها درباره انفاقهاى مستحبى است و انفاقهاى واجب از قبیل زکات و مانند آن بهتر است همیشه آشکار و علنى باشد. ولى مسلم است که هیچ یک از این دو دستور (اظهار و اخفاى انفاق) جنبه عمومى و همگانى ندارد بلکه موارد مختلف است در پاره اى از موارد که اثر تشویقى آن بیشتر است و لطمه اى به اخلاص نمى زند، بهتر است اظهار گردد، و در مواردى که افراد آبرومندى هستند که حفظ آبروى آنها ایجاب مى کند انفاق به صورت مخفى انجام گیرد و بیم ریاکارى و عدم اخلاص مى رود مخفى ساختن آن بهتر خواهد بود.
در بعضى احادیث تصریح شده که انفاقهاى واجب بهتر است اظهار گردد، و اما انفاقهاى مستحب بهتر است مخفیانه انجام گیرد. از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «زکات واجب را به طور آشکار از مال جدا کنید و به طور آشکار انفاق نمائید اما انفاقهاى مستحب اگر مخفى باشد بهتر است.» این احادیث با آنچه در بالا گفتیم منافات ندارد، زیرا انجام وظائف واجب کمتر آمیخته به ریا مى شود، چون وظیفه اى است که در محیط اسلامى هر کس ناچار است آن را انجام دهد و همچون یک مالیات قطعى است که باید همه بپردازند، بنابراین اظهار آن بهتر است و اما انفاقهاى مستحبى چون جنبه الزامى ندارد ممکن است اظهار آن به خلوص نیت بزند لذا اختفاى آن شایسته تر مى باشد.
2- از جمله ی "و یکفر عنکم من سیئاتکم" استفاده مى شود که انفاق در راه خدا در آمرزش گناهان اثر عمیق دارد زیرا بعد از دستور انفاق در این جمله مى فرماید: "و گناهان شما را مى پوشاند". البته مفهوم این سخن آن نیست که بر اثر انفاق کوچکى، همه گناهان بخشوده خواهد شد، بلکه با توجه به کلمه ی "من" که معمولا براى "تبعیض" به کار مى رود استفاده مى شود که انفاق قسمتى از گناهان را مى پوشاند. روشن است که آن قسمت بستگى به "مقدار انفاق" و "میزان اخلاص" دارد.
درباره اینکه انفاق سبب آمرزش مى شود از طرق اهل بیت (ع) و اهل تسنن روایات زیادى وارد شده است از جمله در حدیثى آمده است: «انفاق نهانى خشم خدا را فرو مى نشاند، و همانطور که آب آتش را خاموش مى کند گناه انسان را از بین مى برد.» و نیز در روایتى آمده است: «هفت کس هستند که خداوند آنها را در سایه لطف خود قرار مى دهد، در روزى که سایه اى جز سایه او نیست: پیشواى دادگر، و جوانى که در بندگى پروردگار پرورش مى یابد، و کسى که قلب او با سجده پیوسته است، و کسانى که یکدیگر را براى خدا دوست دارند با محبت گرد هم آیند و با محبت متفرق شوند، و کسى که زن زیباى صاحب مقامى او را به گناه دعوت کند و او بگوید من از خدا مى ترسم، و کسى که انفاق نهانى مى کند بطورى که دست راست او از انفاقى که دست چپ او کرده آگاه نمى گردد! و کسى که تنها به یاد خدا مى افتد و قطره اشکى از گوشه هاى چشم او سرازیر مى شود.»
3- ضمنا مفهوم جمله "و الله بما تعملون خبیر" این است که خدا عالم است به آنچه انفاق مى کنید، چه آشکار باشد و چه مخفى و همچنین او از نیات شما آگاه است که اظهار و اخفاى انفاق را به چه منظور و هدفى انجام مى دهید. در هر حال آنچه در انفاق مؤثر است نیت پاک و خلوص در عمل است، به علاوه دانستن و ندانستن مردم اثرى ندارد و آنچه مهم است علم خداست زیرا اوست که جزاى اعمال انسان را مى دهد و از نهان و آشکار آگاه است.
خداى سبحان در این آیه دو قسم تردید آورده، یکى صدقه آشکار و دیگرى پنهان، و هر دو را ستوده است، براى اینکه هر کدام از آن دو آثارى صالح دارند، اما صدقه آشکارا که خود تشویق و دعوت عملى مردم است به کار نیک، و نیز مایه دلگرمى فقرا و مساکین است، که مى بینند در جامعه مردمى رحم دل هستند که به حال آنان ترحم مى کنند، و در جامعه اموالى براى آنان و رفع حوائجشان قرار مى دهند تا براى روز قیامتشان که روز گرفتارى است ذخیره اى باشد، و این باعث مى شود که روحیه یاس و نومیدى از صفحه دلهاشان زدوده شود، و در کار خود داراى نشاط گردند، و احساس کنند که وحدت عمل و کسب بین آنان و اغنیا وجود دارد، اگر سرمایه دار کاسبى مى کند تنها براى خودش نیست، و این خود آثار نیک بسیارى دارد. و اما حسن صدقه پنهانى این است که در خفا آدمى از ریا و منت و اذیت دورتر است، چون فقیر را نمى شناسد، تا به او منت گذارد، و یا اذیت کند، فائده دیگرش این است که در صدقه پنهانى آبروى فقیر محفوظ مى ماند، و احساس ذلت و خفت نمى کند، و حیثیتش در جامعه محفوظ مى ماند، پس مى توان گفت که صدقه علنى نتیجه هاى بیشترى دارد، و صدقه پنهانى خالص تر و پاک تر انجام مى شود. و چون بناى دین بر اخلاص است، بنابراین عمل هر قدر به اخلاص نزدیک تر باشد به فضیلت نیز نزدیکتر است، و به همین جهت خداى سبحان صدقه سرى را بر صدقه علنى ترجیح داده و مى فرماید: «و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خیر لکم»، چون کلمه ی "خیر" به معناى بهتر است، و خدا به اعمال بندگانش با خبر است، و در تشخیص عمل خیر از غیر آن اشتباه نمى کند، "و الله بما تعملون خبیر".
در آیات قبل مساله انفاق و بخشش در راه خدا به طور کلى مطرح بود، و در این آیه سخن از جواز انفاق به غیر مسلمانان است، به این معنى که نباید انفاق بر بینوایان غیر مسلمان را ترک کنند به منظور اینکه تحت فشار قرار گیرند و اسلام را اختیار کنند و هدایت شوند. مى فرماید: «لیس علیک هداهم؛ هدایت آنها (به طور اجبار) بر تو نیست.» بنابراین ترک انفاق بر آنها براى اجبار آنها به اسلام صحیح نمى باشد این سخن گرچه خطاب به پیامبر اکرم (ص) است، ولى در واقع همه مسلمانان را شامل مى شود. سپس مى افزاید: «و لکن الله یهدی من یشاء؛ ولى خداوند هر که را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت مى کند.» و بعد از این یادآورى به ادامه بحث فوائد انفاق در راه خدا مى پردازد و مى گوید: «و ما تنفقوا من خیر فلأنفسکم؛ آنچه را از خوبیها انفاق کنید براى خودتان است.» «و ما تنفقون إلا ابتغاء وجه الله؛ ولى جز براى خدا انفاق نکنید.» این در صورتى است که جمله خبریه "و ما تنفقون" را به معنى نهى بگیریم، یعنى انفاق شما در صورتى سود بخش است که به خاطر خدا انجام گیرد. این احتمال نیز وجود دارد که جمله به همان معنى خبریه باشد، یعنى شما مسلمانان جز براى رضاى خدا و جلب خشنودى او انفاق نمى کنید. و در آخرین جمله باز به عنوان تاکید بیشتر مى فرماید: «و ما تنفقوا من خیر یوف إلیکم و أنتم لا تظلمون؛ آنچه از خوبیها انفاق مى کنید به شما تحویل داده مى شود، و هرگز ستمى بر شما نخواهد شد.» (بقره/ 272)
یعنى گمان نکنید که از انفاق خود سود مختصرى مى برید، بلکه تمام آنچه را انفاق مى کنید به طور کامل به شما باز مى گرداند، آن هم در روزى که شدیدا به آن نیازمندید، بنا بر این در انفاقهاى خود کاملا دست و دل باز باشید. ضمنا با توجه به اینکه: ظاهر این جمله این است که خود آنچه انفاق شده به انسان باز گردانده مى شود (نه ثواب آن)، آیه مى تواند دلیلى بر تجسم اعمال بوده باشد
در جمله ی "لیس علیک هداهم ولکن الله یهدی من یشاء"، روى سخن از مؤمنین گردانده شد و پیامبر (ص) مخاطب قرار گرفته که اى پیامبر هدایت آنان به عهده تو نیست، این خدا است که هر کس را بخواهد هدایت مى کند، گویى رسول خدا (ص) وقتى اختلاف مسلمانان در خصوص مساله انفاق را دیده و ملاحظه کرده است که بعضى انفاق را با خلوص انجام مى دهند و بعضى دیگر بعد از انفاق منت و اذیت روا مى دارند و گروهى دیگر اصلا از انفاق کردن مال پاکیزه خوددارى مى ورزند، در دل شریف خود احساس ناراحتى و اندوه مى نمودند و لذا خداى تعالى در این آیه، خاطر شریف او را تسلى داده و مى فرماید: مساله اختلاف مراحل ایمان که در این مردم مى بینى که یکى اصلا ندارد و دیگرى اگر دارد نیتش خالص نیست و گروه سوم هم انفاق دارد و هم نیتش خالص است همه مربوط و مستند به خداى تعالى است، او است که هر کس را بخواهد به هر درجه از ایمان که صلاح بداند هدایت مى فرماید، و بعضى را به کلى محروم مى سازد، نه ایجاد ایمان در دلها به عهده تو است، و نه حفظ آن، تا هر وقت ببینى که پاره اى از مردم محفوظ مانده، و در بعضى ضعیف شده و اندوهناک شوى، و وقتى خداى تعالى در آخر این گفتار ایشان را تهدید مى کند و با خشونت سخن مى گوید، دچار شفقت یعنى اندوهى توأم با ترس شوى.
شاهد بر این معنا که ما از آیه استفاده کردیم جمله "هداهم" است، که مصدرى است اضافه شده بر ضمیرى که به مردم بر مى گردد، چون ظاهر این تعبیر این است که ایمان تا حدى در مردم تحقق یافته و مى فهماند که این مقدار هدایت که در امت خود موجود مى بینى از تو نیست، و آنچه هم که تحقق نیافته مى بینى باز تو مسئولش نیستى، شاهد دیگر اینکه جمله مورد بحث تسلیت خاطر آن جناب است این است که هر جا در قرآن در مساله ایمان استنادش به رسول خدا (ص) را نفى مى کند، همه به منظور دلخوش ساختن آن جناب است. بنابراین جمله مورد بحث یعنى جمله: "لیس علیک هداهم ولکن الله یهدی من یشاء" جمله اى است معترضه، که صرفا به منظور دلخوشى آن جناب در وسط کلام آمده است و خطابى را که قبلا به مؤمنین داشت قطع نمود، و جمله مورد بحث را خطاب به آن جناب کرد، آن گاه دوباره خطاب به مؤمنین را از سر گرفت، و فرمود: «و ما تنفقوا من خیر ...» و این جمله معترضه نظیر جمله معترضه: «لا تحرک به لسانک لتعجل به* إن علینا جمعه و قرآنه؛ زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [قرآن] حركت مده. چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست.»(قیامت/ 16- 17) است، که در وسط آیات مربوط به قیامت قرار گرفته است.
در این آیه همانطور که گفتیم: دوباره خطاب را متوجه مؤمنین کرد اما با سیاقى که نه بشارت در آن هست، و نه انذار و خشونت، و این به آن جهت است که آیه، بعد از جمله: "ولکن الله یهدی من یشاء" قرار گرفته، و بر کسى پوشیده نیست که مقتضاى معناى آن این است که صرفا به دعوت بپردازد، دعوتى خالى از "نرمش" و "خشونت" (هر دو) تا دلالت کند بر اینکه ساحت "گوینده" و "صاحب دعوت" منزه است از اینکه دعوت منفعتى براى او داشته باشد، بلکه منفعت آن عاید مردمى مى شود که این دعوت را مى پذیرند. پس جمله «و ما تنفقون إلا ابتغاء وجه الله» (بقره/ 272) جمله اى است حالیه، و حال از ضمیر خطاب است، و عامل آن متعلق ظرف یعنى "فلانفسکم" مى باشد. و چون ممکن بود کسى خیال و توهم کند که این نفعى که از ناحیه انفاق عاید انفاق گران مى شود، صرف اسم است، و مسمى واقعیت خارجى ندارد، و واقعیت این است که انسان مال عزیز خود را که یک حقیقت خارجى است بدهد و منفعتى موهوم بگیرد.
پس انفاق در راه خدا یعنى معامله اى که یک طرفش حقیقت است، و طرف دیگرش خیال، لذا دنبال آن جمله فرمود: «و ما تنفقوا من خیر یوف إلیکم و أنتم لا تظلمون؛ که آنچه انفاق کنید بدون کم و کاست به شما بر مى گردد، و کمترین ستمى بر شما نخواهد شد.» خلاصه این منفعتى که شما را به سویش مى خوانیم (که همانا ثوابهاى دنیایى و آخرتى است) امرى موهوم نیست، بلکه امرى است حقیقى و واقعى که خداى تعالى آن را بدون اینکه چیزى از آن گم شده باشد و یا کم کرده باشد به شما خواهد رساند. و اگر نام رساننده را نبرد، و نفرمود: "نوف الیکم؛ ما آن را به شما مى رسانیم" بلکه فرمود: "یوف إلیکم؛ به شما خواهد رسید" براى همان نکته اى بود که قبلا اشاره کردیم، و گفتیم سیاق گفتار، سیاق دعوت است، و همانطور که مقتضى است نامى از بشارت و بیم دادن در آن برده نشود، همچنین لازم است نامى از فاعل هم برده نشود، تا گفتار خیرخواهانه تر و بى غرضانه تر باشد، همانند گفتارى باشد که گوینده ندارد، اگر به راستى منفعتى در آن باشد براى شنونده اش دارد، نه کسى دیگر.
جمله "و ما تنفقوا من خیر فلأنفسکم" مى گوید منافع انفاق به خود شما بازگشت مى کند و به این وسیله انفاق کنندگان را تشویق به این عمل انسانى مى نماید، مسلما انسان هنگامى که بداند نتیجه کار او به خود او باز مى گردد بیشتر به آن کار علاقه مند خواهد شد. ممکن است در ابتدا چنین به نظر برسد که منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق کننده، همان پاداش و نتائج اخروى آن باشد. البته این معنى صحیح است ولى نباید تصور کرد که سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد، بلکه از نظر این دنیا نیز به سود آنها است هم از جنبه ی "معنوى" و هم از جنبه ی "مادى": از نظر معنوى، روح گذشت و بخشش و فداکارى و نوع دوستى و برادرى را در انفاق کننده پرورش مى دهد و در حقیقت وسیله مؤثرى براى تکامل روحى و پرورش شخصیت اوست. و اما از نظر مادى "افراد محروم و بینوا" در یک اجتماع، موجب انفجارهاى خطرناک مى گردد، همان انفجارهایى که گاهى تمام اصل مالکیت را در خود فرو مى برد و تمام ثروتها را مى بلعد و نابود مى سازد. انفاق فاصله طبقاتى را کم مى کند و خطراتى را که از این رهگذر متوجه افراد اجتماع مى شود از میان مى برد، انفاق آتش خشم و شعله هاى سوزان طبقات محروم را فرو مى نشاند و روح انتقام و کینه توزى را از آنها مى گیرد. بنابراین انفاق از نظر "امنیت اجتماعى" و "سلامت اقتصادى" و "جهات مختلف مادى و معنوى" به سود انفاق کنندگان نیز هست.
"وجه" در لغت به معنى "صورت" است و گاهى به معنى "ذات" به کار برده مى شود. بنا بر این "وجه الله" یعنى ذات خدا. انفاق کنندگان نظرشان باید ذات پاک پروردگار باشد، پس ذکر کلمه وجه در این آیه و مانند آن متضمن یک نوع تاکید است زیرا هنگامى که گفته شود "براى ذات خدا" تاکید آن از "براى خدا" بیشتر است، یعنى حتما براى خدا باشد و نه دیگرى. به علاوه معمولا صورت انسان شریف ترین قسمت ظاهرى بدن اوست، زیرا اعضاى مهم بینایى و گویایى در آن قرار گرفته است به همین دلیل هنگامى که کلمه وجه به کار برده شود شرافت و اهمیت را مى رساند، در اینجا هم "به طور کنایه" در مورد خداوند به کار برده شده است و در واقع یک نوع احترام و اهمیت از آن فهمیده مى شود، بدیهى است که خدا نه جسم است و نه صورت دارد.
نتیجه اعمال انسان کیفر گناه صدقه انفاق جهان بینی اسلامی باورها در قرآن