جستجو

غدیریات سید حمیری (فضایل امیرالمؤمنین)

غدیریه 8

قف بالدیار و حیهن دیارا *** و اسق الرسوم المدمع المدرارا
کانت تحل بها النوار و زینب *** فرعى إلهی زینبا و نوارا
قل للذی عادى وصی محمد *** و أبان لی من لفظه إنکارا
«در دیار یار درنگ کن، و آثار به جا مانده آن را به باران اشک سیراب ساز. در آن جا «نوار» و «زینب» خانه داشته اند و اى خداى من! «نوار» و «زینب» را نگهبان باش! به آن که جانشین محمد را دشمن مى دارد و از سخنش، آشکارا انکار او را احساس مى کنم بگو...» سید در این قصیده گوید:
من خاصف نعل النبی محمد *** یرضی بذاک الواحد الغفارا
فیقول فیه معلنا خیر الورى *** جهرا و ما ناجى به إسرارا
هذا وصیی فیکم و خلیفتی *** لا تجهلوه فترجعوا کفارا
و له بیوم الدوح أعظم خطبة *** أدى بها وحی الإله جهارا
ترجمه: «على، کسى است که پاره دوز کفش محمد نبى شد؛ تا خداى یکتاى آمرزنده را خشنود کند. و بهترین مردم (پیغمبر)، بى آنکه در نهان او را بخواند، آشکار او بى پرده درباره اش چنین فرمود: این جانشین و نماینده من در میان شما است، با او از در نادانى در نیائید که به کفر بر مى گردید. پیغمبر را در روز «دوح» خطبه اى بس بزرگ است که در آن، آشکارا به اداء وحى الهى پرداخته است.»

غدیریه 9

به «سوار بن عبدالله عنبرى» قاضى بصره، گزارش رسید که شاعر ما، سید حمیرى، درباره «حدیث مرغ بریان» که همگان بر آن اتفاق دارند، قصیده اى این چنین سرورده است:
لما أتى بالخبر الأنبل *** فی طائر أهدی إلى المرسل
فی خبر جاء أبان به *** عن أنس فی الزمن الأول
هذا و قیس الحبر یرویه عن *** سفینة ذی القلب الحول
سفینة یمکن من رشده *** و أنس خان و لم یعدل
فی رده سید کل الورى *** مولاهم فی المحکم المنزل
فصده ذو العرش عن رشده *** و شانه بالبرص الأنکل
ترجمه: «آنگاه، که خبر صحیح مرغ بریان اهدائى به پیغمبر بازگو شد؛ خبرى که اولین بار «ابان» از «انس» روایت کرده و «قیس حبر» نیز، آن را از قول «سفینه» که مردى متقلب و ناپایدار بود، نقل نموده اند. سرانجام سفینه، هدایت یافت؛ ولى انس، خیانت ورزید و با رد گفتار سرور خلق، و آنکه در (قرآن)، این کتاب محکم منزل مولاى مردم، خوانده شده بود، ستم نمود. و خداى ذوالعرش او را هدایت نفرمود و به بیمارى زشت پیسى گرفتارش کرد.»
«سوار» گفت: «این مرد هیچ یک از صحابه را وا نگذاشت، مگر آنکه درباره اش شعرى سرود و زشتیهایش را باز نمود؛ سپس دستور داد سید را زندان کنند. بنى هاشم و شیعیان جمع آمدند و به سوار گفتند: به خدا سوگند؛ اگر او را آزاد نکنى، زندان را ویران مى کنیم. شاعرى که تو را مى ستاید، صله اش مى دهى و آن که به مدح خاندان پیغمبر مى پردازد، به زندانش مى اندازى.» سوار به ناچار سید را آزاد کرد و او در هجوش چنین سرود:
قولا لسوار أبی شملة *** یا واحدا فی النوک و العار
ما قلت فی الطیر خلاف الذی *** رویته أنت بآثار
و خبر المسجد إذ خصه *** محللا من عرصة الدار
إن جنبا کان و إن طاهرا *** فی کل إعلان و إسرار
و أخرج الباقین منه معا *** بالوحی من إنزال جبار
حبا علیا و حسینا معا *** و الحسن الطهر لأطهار
و فاطما أهل الکساء الألى *** خصوا بإکرام و إیثار
فمبغض الله یرى بغضهم *** یصیر للخزی و للنار
علیه من ذی العرش فی فعله *** و سم یراه العائب الزاری
و أنت یا سوار رأس لهم *** فی کل خزی طالب الثار
تعیب من آخاه خیر الورى *** من بین أطهار و أخیار
و قال فی خم له معلنا *** ما لم یلقوه بإنکار
من کنت مولاه فهذا له *** مولى فکونوا غیر کفار
فعولوا بعدی علیه و لا *** تبغوا سراب المهمه الجاری
ترجمه: «به ابى شمله، سوار بگوئید: اى یگانه روزگار، در ننگ و عار! من درباره مرغ بریان چیزى که خلاف آن باشد که تو خود در آثار، روایت کرده اى، نگفتم. و خبرى هم درباره درآمدن به مسجد است که پیغمبر، على را به آن ویژگى داده و ورودش را از خانه به مسجد، در حال جنابت و طهارت، و در آشکار و نهان روا دانسته و دیگران را به وحیى که از جانب خداى جبار فرود آمد، از مسجد بیرون کرده است. «على» و «حسین» و «حسن» پاک نهاد را که از خاندانى پاکیزه است، و نیز فاطمه را، که همگان اهل کسائند و به اکرام و ایثار ویژگى یافته اند، دوست بدارید. و آن کس که با اینان دشمنى ورزد، دشمن خدا، و راهى خوارى و دوزخ خواهد بود. در کار چنین کینه توزى از جانب خداى برین، نشانى است که عیب شناس سرزنش گر، به خوبى آن را در مى یابد. و تو اى سوار! در پستى و کینه توزى سرآمد همه آنهائى. از کسى خرده مى گیرى که بهترین مردم، او را از میان همه پاکان و نیکان به برادرى برگزید.» و در غدیر خم، به گفتارى آشکار و غیر قابل انکار، درباره اش فرمود: «هر کس من سرور اویم، این على سرور او است. پس ناسپاس نباشید. و پس از من، او را تکیه گاه خویش سازید و به دنبال سراب روان پندار نیفتید.» و سید، در هجو سوار، قاضى، پس از مرگش، این چکامه را پرداخت:
یا من غدا حاملا جثمان سوار *** من داره ظاعنا منها إلى النار
لا قدس الله روحا کان هیکلها *** لقد مضت بعظیم الخزی و العار
حتى هوت قعر برهوت معذبة *** و جسمه فی کنیف بین أقذار
لقد رأیت من الرحمن معجبة *** فیه و أحکامه تجری بمقدار
فاذهب علیک من الرحمن بهلته *** یا شر حی یراه الواحد الباری
یا مبغضا لأمیر المؤمنین و قد *** قال النبی له من دون إنکار
یوم الغدیر و کل الناس قد حضروا *** من کنت مولاه فی سر و إجهار
هذا أخی و وصیی فی الأمور و من *** یقوم فیکم مقامی عند تذکاری
یا رب عاد الذی عاداه من بشر *** و أصله فی جحیم ذات إسعار
و أنت لا شک عادیت الإله به *** فیا جحیم ألا هبی لسوار
ترجمه: «اى آنکه پیکر سوار را به دوش مى کشى! و آن را از خانه اش به دوزخ مى برى! خداوند پاکى مبخشاد به جانى که جرثومه آن، روزگار را سخت به ننگ و عار گذراند. تا به دردمندى در قعر وادى دوزخ، در افتاد و پیکرش نیز بسته پلیدیها شد. کار خداى رحمن را، درباره سوار شگفت انگیز دیدم و احکام خداى را جریانى به اندازه است. برو، اى لعنت خداى رحمان بر تو باد! و اى بدترین موجود زنده خداى یکتا! اى دشمن امیر مؤمنان، آن کسى که پیغمبر در روز غدیر با سخنى انکار ناپذیر، در حالیکه همه مردم حاضر بودند، درباره اش فرمود: هر کس من در نهان و آشکار سرور اویم، این على برادر من و جانشین من در کارها است و قائم مقام من در هر یاد کردى است. پروردگارا! هر کس على را دشمن دارد، وى را دشمن دار! و به جهنم سوزانش در انداز. و تو اى سوار! به دشمنى على بى شک با خدا دشمنى کردى، پس هان اى جهنم او را به کام خویش فرو بر.»

غدیریه 10

هب علی بالملام و العذل *** و قال کم تذکر بالشعر الأول
کف عن الشر فقلت لا تقل *** و لا تخل أکف عن خیر العمل
إنی أحب حیدرا مناصحا *** لمن قفا مواثبا لمن نکل
أحب من آمن بالله و لم *** یشرک به طرفة عین فی الأزل
و من غدا نفس الرسول المصطفى *** صلى علیه الله عند المبتهل
و ثانی النبی فی یوم الکسا *** إذ طهر الله به من اشتمل
و قال خلفت لکم کتابه *** و عترتی و کل هذین ثقل
فلیت شعری کیف تخلفوننی *** فی ذا و ذا إذا أردت المرتحل؟
و جاء من مکة و الحجیج قد *** صاحبه من کل سهل و جبل
حتى إذا صار بخم جاءه *** جبریل بالتبلیغ فیهم فنزل
و قم ذاک الدوح فاستوى على *** رحل و نادى بعلی فارتحل
و قال هذا فیکم خلیفتی *** و من علیه فی الأمور المتکل
نحن کهاتین و أومأ باصبع *** من کفه عن إصبع لم تنفصل
لا تبتغوا بالطهر عنه بدلا *** فلیس فیکم لعلی من بدل
ثم أدار کفه لکفه *** یرفعها منه إلى أعلى محل
فقال بایعوا له و سلموا ال *** - أمر إلیه و اسلموا من الزلل
أ لست مولاکم فذا مولى لکم *** و الله شاهد بذا عز و جل
یا رب وال من یوالی حیدرا *** و عاد من عاداه و اخذل من خذل
یا شاهدی بلغت ما أنزله *** إلی جبریل و عنه لم أحل
فبایعوا و هنئوا و بخبخوا *** و الصدر مطوی له على دغل
فقل لمن ینقم منه ما رأى؟ *** و قل لمن یعدل عنه لم عدل؟
ترجمه: «شروع به سرزنش و نکوهشم کرد و گفت: چقدر شعر بازگو مى کنى. دست از شر بردار، گفتم: چنین مگو و مپندار که من از بهترین کار دست مى کشم. به راستى که حیدر را دوست مى دارم و خیرخواه آنم که از پى او رود، و گریزان از آنم که روى از او برتابد. کسى را دوست مى دارم که ایمان به خدا آورد و حتى یک چشم، به هم زدن هم هرگز شرک نورزید. على را، که هنگام مباهله نفس رسول مصطفى گردید، «خداوندا بر او درود بفرست»! و در روزى که خداوند، همه فراهم آمدگان در زیر کساء را، به پاکى ستود، او دومین شخص پس از پیغمبر بود.
و نیز پیغمبر فرمود: کتاب خدا و خاندان خود را که هر دو، امانت گرانبهایند، در میان شما به جا نهادم. و اى کاش مى دانستم که چون در گذرم، چگونه از من در مورد این دو امانت، نیابت مى کنید. از مکه مى آمد و از هر کوه و بیابانى، حاجیان با او همرهى مى کردند، تا به خم رسیده و جبرئیل براى تبلیغ ولایت، در میان مردم، به خدمتش آمد. پس پیغمبر فرود آمد، و چوبها را برافراشتند و او بر جهاز شتران قرار گرفت و على را فرا خواند و على به نزدش رفت، پس فرمود: این نماینده من در میان شما است و کسى است که در امور باید به او تکیه کرد. ما چون این دو انگشتیم، و به انگشتان پیوسته دستش اشاره فرمود: جویاى دیگرى که در پاکى به او بماند، نباشید که على را در میان شما، مانند نیست. سپس دستش را به دست على در آورد و آن را تا بلندترین نقطه بالا برد. و فرمود: با او بیعت کنید و کار را به او واگذارید، تا از لغزش در امان بمانید. آیا من، مولاى شما نیستم؟ پس این على سرور شما است و خداى عز و جل، به آن گواه است. پروردگارا! دوست بدار هر که حیدر را دوست دارد، و دشمن و خوار دار، آنکه وى را دشمن و خوار دارد. اى خداى گواه بر من، من آنچه را که جبرئیل فرود آورده بود، تبلیغ کردم و سستى نورزیدم. پس آنان (با على) بیعت کردند و تهنیت و بخ بخ گفتند، حال آنکه، سینه شان از کینه مالا مال بود. به آنکس که از على بیزار است بگو: «از على» چه دیدى؟ و به آن که از او رویگردان است بگو چرا رویگردانى؟»

غدیریه 11

أعلمانی أی برهان جلی *** فتقولان بتفضیل علی؟
بعد ما قام خطیبا معلنا *** یوم خم باجتماع المحفل
أحمد الخیر و نادى جاهرا *** بمقال منه لم یفتعل
قال إن الله قد أخبرنی *** فی معاریض الکتاب المنزل
إنه أکمل دینا قیما *** بعلی بعد أن لم یکمل
و هو مولاکم فویل للذی *** یتولى غیر مولاه الولی
و هو سیفی و لسانی و یدی *** و نصیری أبدا لم یزل
و هو صنوی و صفیی و الذی *** حبه فی الحشر خیر العمل
نوره نوری و نوری نوره *** و هو بی متصل لم یفصل
و هو فیکم من مقامی بدل *** ویل من بدل عهد البدل
قوله قولی فمن یأمره *** فلیطعه فیه و لیمتثل
إنما مولاکم بعدی إذا *** حان موتی و دنا مرتحلی
ابن عمی و وصیی و أخی *** و مجیبی فی الرعیل الأول
و هو باب لعلومی فسقوا *** ماء صبر بنقیع الحنظل
قطبوا فی وجهه و ائتمروا *** بینهم فیه بأمر معضل
ترجمه: «مرا آگهى دهید، که چه برهان آشکارى بر تفضیل على توان آورد، پس از آنکه بهترین مردم، احمد (ص) در روز غدیر خم، در میان مردم فراهم آمده، بى پرده به خطبه خوانى برخاست و فرمود: همانا خداوند، در معاریض کتابش به من خبر داد، که این آئین استوار را که تا به حال به کمال نرسیده بود، به على کمال بخشید، و او مولاى شما است، پس واى بر کسى که روى به سرپرستى جز مولاى خود آرد. او شمشیر بران من، و زبان و دست من، و همیشه و پیوسته یاور من است. او برادر و برگزیده من، و کسى است که محبت او در قیامت، بهترین کار است. نور او، نور من و نور من، نور اوست. و با من پیوندى ناگسستنى دارد. او قائم مقام من در میان شما است، و واى بر کسى که پیمان این جایگزین مرا تغییر دهد. سخن او، سخن من است. پس به هر کس فرمان دهد باید از در اطاعت در آید و فرمانبرى کند. چون زمان رحلت و درگذشت من فرا رسد، او منحصرا، سرور شما خواهد بود. او، پسر عم و جانشین و برادر من، و از نخستین پذیرندگان دعوت و باب علوم من است. پس (از این سخنان) به کام «دشمنان» زهرى تلخ و کشنده ریخته شد به وى ترش روئى کردند و با خود به کارى دشوار، درباره او، به مشورت پرداختند.»
 

منابع

  • عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 58 - 71، 314 - 325
  • سیدمحسن امین عاملی- أعیان الشیعة- جلد 3 صفحه 415
  • ابوالفرج اصفهانی- الاغانى- جلد 7 صفحه 28

کلید واژه ها

شعرا ادبیات عرب سید اسماعیل حمیری تشیع قصیده غدیر تاریخ اسلام امام علی (ع)

مطالب مرتبط

غدیریات سید حمیری (وصی نبی) غدیریات سید حمیری (محب شیعه) غدیریات سید حمیری (ولایت) غدیریات سید حمیری (هدایت) قیس بن سعد انصاری (زندگینامه) مفجع (غدیریه) غدیریه صاحب ابن عباد (ولایت)

اطلاعات بیشتر

عمروبن عاص سهمی (زندگینامه) غدیریات سید حمیری (وصی نبی) ابومستهل کمیت (هاشمیات) غدیریات سید حمیری (محب شیعه) غدیریات سید حمیری (هدایت) سخنانی پیرامون مذهب سید حمیری (کیسانی) زندگی و احوالات سید حمیری (ستایش آل الله) مهارت سید حمیری در علم و تاریخ (تبلیغ اسلام)

ابزار ها