مفید در «فصول المختاره» صفحه 93 فرموده است: «یکی از کیسانیان ابوهاشم اسماعیل بن محمد حمیری شاعر بود وی را در آئین کیسانی اشعار بسیاری بوده است، سپس از مذهب کیسانی برگشته و از آن برائت جسته و به دین حق گرویده است. چه ابوعبدالله جعفر بن محمد (ع) او را به امامت خود فرا خواند و وجوب طاعت خویش را بر او آشکار فرمود و او سخن امام را پذیرفت و معتقد به نظام امامت شد و از گمراهی رهید. و او را در این باره نیز، اشعاری معروف است و از سروده های او درباره امامت محمد «رضوان الله علیه» و آئین کیسانیه این شعر است:
ألا حی مقیما شعب رضوی *** و أهد له بمنزله السلاما
ای زنده مقیم در شعب رضوی.»
سخن مفید به اینجا می رسد که می گوید: و سید را در بازگشت به سوی حق و گسستن از آئین کیسانی این اشعار است:
تجعفرت باسم الله و الله أکبر *** و أیقنت أن الله یعفو و یغفر
و دنت بدین غیر ما کنت دائنا *** به و نهانی سید الناس جعفر
و در فصلی از ارشاد گفته است: چون به سید اسماعیل بن محمد حمیری -رحمه الله- خبر رسید که ابی عبدالله گفتارش را انکار فرموده و وی را به نظام امامت فرا خوانده اند، از آئین کیسانی برگشت و درباره آن امام (یعنی امام صادق) چنین گفت:
ایا راکبا نحو المدینة جسرة *** عذافرة یطوی بها کل سبسب
آنگاه 13 بیت را یاد کرده و گفته است: این شعر دلیل بر بازگشت سید از مذهب کیسانی و قائل شدن وی به امامت امام صادق (ع) است و در زمان امام صادق (ع) وجوه دعوت از جانب شیعه به امامت آن حضرت و قول به غیبت امام زمان و اینکه این غیبت یکی از علائم اوست، علنی شد. و صریح قول شیعه امامیه اثنی عشریه نیز همین است.
ابن شهر آشوب در صفحه 323 جلد 2 «المناقب» از داود رقی روایت کرده است که گفت: به سید حمیری خبر رسید که در خدمت امام صادق (ع) از او نام برده اند و امام فرموده است: «سید کافر است.» به محضر امام آمد و گفت: «ای سرور من! آیا من با شدت محبتی که به شما دارم و دشمنیهائی که با دشمنان شما کرده ام، کافرم؟» امام فرمود: «این دوستی و دشمنی برای تو سودی نخواهد داشت چه تو به امام روزگار و زمان خود کافری.» آنگاه دست سید را گرفت و او را به داخل خانه ای که در آن گوری بوده، برد و دو رکعت نماز گزارد و سپس با دست مبارکش بر قبر زد، گور شکافته شد و شخصی بیرون آمد که خاک از سر و رویش می ریخت. امام صادق به او فرمود: «کیستی؟» گفت: «من محمد بن علی مسمی به ابن حنفیه ام.» فرمود: «من کیستم؟» گفت: «تو جعفر بن محمد امام روزگار و زمان خویشی.» سید از آن خانه بیرون آمد و سرودن گرفت:
تجعفرت باسم الله فی من تجعفرا *** و أیقنت أن الله یعفو و یغفر
و در کتاب «اخبارالسید» است که «مؤمن الطاق» با سید درباره ابن حنفیه به مناظره نشست و بر او غلبه یافت و سید چنین سرود:
ترکت ابن خولة لا عن قلی *** و إنی لکالکلف الوامق
و إنی له حافظ فی المغیب *** أدین بما دان فی الصادق
هو الحبر حبر بنی هاشم *** و نور من الملک الرازق
به ینعش الله جمع العباد *** و یجری البلاغة فی الناطق
أتانی برهانه معلنا *** فدنت و لم أک کالمائق
کمن صد بعد بیان الهدی *** إلی حبتر و أبی حامق
ترجمه: «من پسر خوله (محمد حنفیه) را بی آنکه با وی کینه ای داشته باشم رها کردم چه من شیفته و دلباخته این خاندان و حافظ غیب ابن خوله ام لیکن به آئین امام صادق (ع) روی آورده ام چه او پیشوائی هاشمی نسب و نور خداوند روزی رسان است خدا به برکت وجود او بندگان را رسیدگی می فرماید و بلاغت را در سخنوران پدید می آورد برهان امامتش آشکار شد، و من به آئین او گرویدم و چون آن نادانی نبودم که پس از آشکارایی هدایت، روی به حبتر و ابی حامق آورد.»
طائی گفت: «آفرین. اینک به راه آمدی و به کمال بلوغ رسیدی و در جایگاهی از خیر و جنت، جا و موضع گرفتی.» و سید سرودن گرفت:
تجعفرت باسم الله و الله أکبر *** و أیقنت أن الله یعفو یغفر
آنگاه پنج بیت از این قصیده را یاد کرده و سپس شش بیت از آن قصیده مذکور سید را آورده و گفته است: سید درباره آن امام این اشعار را سروده است:
امدح أبا عبد الإل *** - ه فتی البریة فی احتماله
سبط النبی محمد *** حبل تفرع من حباله
تغشی العیون الناظرات *** إذا سمون إلی جلاله
عذب الموارد بحره *** یروی الخلائق من سجاله
بحر أطل علی البحو *** ر یمدهن ندی بلاله
سقت العباد یمینه *** و سقی البلاد ندی شماله
یحکی السحاب یمینه *** و الودق یخرج من خلاله
الأرض میراث له *** و الناس طرا فی عیاله
یا حجة الله الجلیل *** و عینه و زعیم آله
و ابن الوصی المصطفی *** و شبیه أحمد فی کماله
أنت ابن بنت محمد *** حذوا خلقت علی مثاله
فضیاء نورک نوره *** و ظلال روحک من ظلاله
فیک الخلاص عن الردی *** و بک الهدایة من ضلاله
أثنی و لست ببالغ *** عشر الفریدة من خصاله
ترجمه: «بزرگواری، جوان مردی چون «ابی عبدالله» (ع) را می ستایم او سبط محمد نبی و ریسمانی محکم، از رشته های استوار اوست دیده بینندگان در جمال او خیره می ماند دریای جود او، کامها را سیراب و جام های خالی خلق را پرآب می کند دریائی که از همه دریاها فزون و قطرات آن مدد بخش آنها است عباد از این دستش جام می گیرند و بلاد از باران جود آن دستش، سیراب می شوند. دست راست او به ابری باران زا می ماند زمین ارث وی، و مردم عموما بر خوان نعمت اویند. ای حجت خدای بزرگ و دیده او! و ای بزرگ پیشوای آل الله! ای فرزند جانشین مصطفی! و ای در کمال همانند احمد (ص)! تو دخترزاده محمد و مخلوقی همانند اوئی. ضیاء نور تو، نور او و ظلال روح تو از ظلال اوست. نجات از مرگ، در، آمدن به سوی تو و رهائی از گمراهی به دست توست. تو را می ستایم، اما به یک دهم خصال تو دست نمی یابم.»
محدث اربلی در صفحه 124 «کشف الغمه» گفته است: سید حمیری -رحمه الله- کیسانی مذهب و قائل به رجعت ابی القاسم محمد حنفیه بود و چون امام جعفر بن محمد صادق (ع) حق را به وی نمود، و قول به مذهب امامیه اثناعشریه را به وی شناساند، سید از مذهب خویش دست کشید و به حق رجوع کرد و قائل به آن شد و شعر او درباره آئینش آنچنان مشهور است که نیازی به یاد کردن ندارد، و این سروده او تو را به آئین راست و درستش آگاه می کند:
علی آل الرسول و أقربیه *** سلام کلما سجع الحمام
أ لیسوا فی السماء هم نجوم *** و هم أعلام عز لا یرام
فیا من قد تحیر فی ضلال *** أمیر المؤمنین هو الإمام
رسول الله یوم غدیر خم *** أناف به و قد حضر الأنام
و ثانی أمره الحسن المرجی *** له بیت المشاعر و المقام
و ثالثه الحسین فلیس یخفی *** سنا بدر إذا اختلط الظلام
و رابعهم علی ذو المساعی *** به للدین و الدنیا قوام
و خامسهم محمد ارتضاه *** له فی المأثرات إذن مقام
و جعفر سادس النجباء بدر *** ببهجته زها البدر التمام
و موسی سابع و له مقام *** تقاصر عن أدانیه الکرام
علی ثامن و القبر منه *** بأرض الطوس إن قحطوا رهام
و تاسعهم طرید بنی البغایا *** محمد الزکی له حسام
و عاشرهم علی و هو حصن *** یحن لفقده البلد الحرام
و حادی العشر مصباح المعالی *** منیر الضوء الحسن الهمام
و ثانی العشر حان له القیام *** محمد الزکی به اعتصام
أولئک فی الجنان بهم مساغی *** و جیرتی الخوامس و السلام
ترجمه: «تا کبوتران آواز می خوانند، بر پیغمبر و دودمان او درود باد آیا آنان ستارگان آسمان و اعلام جاویدان عزت نیستند؟ ای سرگشته در گمراهی، امیرالمؤمنین امام است پیغمبر خدا، در روز غدیر خم، در حضور خلق، امامتش را اعلام فرمود. و دومین پیشوای امر ولایت حسن، آن مایه امیدی است که خانه خدا و مشاعر و مقام از آن اوست. سومین پیشوا، حسین است که هر چند تاریکیها به هم آمیزد، نور ماه وجودش پنهان نمی ماند. و امام چهارم علی است، آن پیشوای در راه حق، کوشائی که قوام دین و دنیا به اوست. پنجم امام محمد است، آنکه خدا از او خشنود و در کارهای نیک، صاحب مقام است. جعفر ششمین امام این خاندان نجیب، و ماهی است که درخشش بدر تمام آسمان به نور اوست موسی، امام هفتم است و او را مقامی است که بزرگواران روزگار را، توانائی نزدیک شدن به آن نیست علی هشتمین امامی است که قبر او در سرزمین طوس خواهد بود. محمد زکی آن مرد صاحب شمشیر، اما مطرود ستمزادگان، امام نهم است. علی آن دژ محکمی که بلد حرام (مکه) از فقدانش نالید، امام دهم است. و حسن، امام همام یازدهم، وجودی نور بخش و چراغ راه قله های اوج کمال است. محمد زکی، آن صاحب زمان، قائم و پناهگاه خلق، دوازدهمین پیشوا است اینان مایه آسایش من در بهشتند و من، در زیر سایه پنج تنم، والسلام.»
دکتر طه حسین مصری در صفحه 385 «ذکری ابی العلاء» گفته است: «تناسخ از اواخر قرن اول، در عرب معروف بوده است و شیعه به این عقیده و برخی مذاهب نزدیک به آن، مانند حلول و رجعت گرایش دارد و کدام ادیب است که به سخنان ناروای حمیری و افراد بسیار دیگری، در این باره آگاه نباشد.» اگر این نسبت ساختگی، از پیشینیان طه حسین، آن یاوه سرایان عصر خرافات آن سخنگویان نادان، آن فراهم آرندگان ناآگاه، آن نویسندگان بی کنکاش و آن نسبت دهندگان بی پروا، صادر شده بود، مرا به تعجب نمی انداخت، اما شگفتا که این سخن، از مردی است که خود را جستجوگر می داند و خویشتن را، انسان عصر طلائی، عصر نور و روزگار کاوش می شناسد. روزگاری که به بلای وجود این دکتر و یاوه سرایان و دروغ پردازانی چون او گرفتار آمده است، مردمی که می خواهند گروه بزرگ و بزرگواری از امت اسلامی را با نسبت کفر آمیز: تناسخ و حلول، خوار و زبون کنند تا گروه مخالف، با اعتقاد به کفر این دسته، آنان را دشنام دهند و این دسته نیز از شنیدن چنین نسبت نادرستی به خشم آیند و کار به سرانجام ناستوده پراکندگی و جدائی انجامد و آرزوی آنکه طه حسین را به چنین کار ناروائی می گمارد و وادار می کند، نیز همین است.
آیا جستجوگری از این مرد نپرسیده است: مصدر این نسبت نادرست چیست آیا در کتابی از کتب شیعه خوانده ای یا از شیعه ای شنیده ای؟ یا خبر چنین نسبتی از ناحیه دانشمندی از دانشمندان امامیه به تو رسیده است؟ این شیعه و کتابهای اوست که از نخستین روز تا به امروز، به کفر قائلان به تناسخ و حلول، حکم کرده است، و به برائت از آنان گرایش دارد. پس چرا این دکتر، پیش از آنکه چنین تهمتی زند و چنین ناروائی نویسد، به این کتب مراجعه نکرده است؟ آری قبل از او، «ابن حزم اندلسی» در کتاب «الفصل» نسبت تناسخ را به سید داده است. اما قول به رجعت از سنخ قول به تناسخ و حلول نیست، زیرا کتاب و سنت به آن ناطق است همانطور که تفصیل آن، در کتب کلامی آمده است و تالیفات جداگانه اعلام نیز، متضمن این مطلب هست. و آنکه وقوفی بر اخبار و اشعار و حجت آوریهای سید دارد، می داند که ساحت وی ازین نسبتهای ناروا دور است، اگر این دکتر از آن کسانی نباشد که کوشش بسیار در محبت خاندان پیغمبر و مهر ورزی و ستایشگری و جانبداری از آنان را سخافت داند.