ازاهی را در مدح مولانا امیرالمؤمنین (ع) است:
وال علیا و استضئ مقباسه *** تدخل جنانا و لتسقی کاسه
فمن تولاه نجا و من عدا *** ما عرف الدین و لا أساسه
أول من قد وحد الله و ما *** ثنی إلی الأوثان یوما راسه
فدی النبی المصطفی بنفسه *** إذ ضیقت أعداؤه أنفاسه
بات علی فرش النبی آمنا *** و اللیل قد طافت به أحراسه
حتی إذا ما هجم القوم علی *** مستیقظ بنصله أشماسه
ثار إلیهم فتولوا مزقا *** یمنعهم عن قربه حماسه
مکسر الأصنام فی البیت الذی *** أزیح عن وجه الهدی غماسه
رقی علی الکاهل من خیر الوری *** و الدین مقرون به أنباسه
و نکس اللات و ألقی هبلا *** مهشما یقلبه انتکاسه
و قام مولای علی البیت و قد *** طهره إذ قد رمی أرجاسه
و اقتلع الباب اقتلاعا معجزا *** یسمع فی دویه ارتجاسه
کأنه شرارة لموقد *** أخرجها من ناره مقباسه
من قد ثنی عمرو بن ود ساجیا *** إذ جزع الخندق ثم جاسه
من هبط الجب و لم یخش الردی *** و الماء منحل السقا فجاسه
من أحرق الجن برجم شهبه *** أشواظه یقدمها نحاسه
حتی انثنت لأمره مذعنة *** و منهم بالعوذ احتراسه
ترجمه: «علی را دوست دار و از پرتوش، نور گیر تا وارد بهشت گردی و از ساغرش بنوشی. کسی که ولایتش را پذیرد نجات یابد و دشمنش، نه دین را شناخته و نه بنیادش را دانسته است. اول کسی که خدا را به یگانگی شناخت، و حتی یک روز بر آستان بتان سر ننهاد، اوست. او با جان خود پیامبر مصطفی را فدائی شد، روزی که دشمنان عرصه را بر او تنگ کردند. او با آرامش در بستر پیامبر خسبید و حال آنکه شبانه نگهبانان دشمن، او را دور می زدند. تا وقتی قوم بر مردی بیدار که شمشیرش را حمایل خود کرده بود، هجوم آوردند. بر آنان شورید و آنان روی برگردانده وصف آنان از هم درید، و قدرت حماسیش مانع آنان شد. اوست شکننده بت ها در خانه خدا، اوست که از چهره هدایت پرده برداشت. او به پشت بهترین خلق بالا رفت، او که پیشرفت سریع دین به وجودش بسته بود. فرو انداخت لات را و هبل را رها کرد تا پاره پاره شود و نگون بختی اش گریبان خودش را بگیرد. مولای من بر فراز خانه خدا برخاست و با دور ساختن پلیدیهایش، آن را پاک کرد. در (خیبر) را از بن به طور معجزه آسا برکند به طوری که صدای در، حاکی از اضطراب و دهشت بود. که گویا لهیب آتش افروخته ای است که از پرتو نورش بیرون آمده است. چه کسی عمرو بن عبدود را وقتی خندق را با عبور خود به جزع درآورد، دو نیم کرده به زمین انداخت. چه کسی به چاه وارد شد و از هلاکت نترسید در حالی که راه آب بسته بود، و او به شدت آن را طلب کرد. چه کسی جن را با تیر شهابش با لهیب گداخته از مس هایش سوزانید. تا به امرش مقرانه بازگشتند، و از شر آنها در پناه خدا محفوظ ماند.»
با تعبیر «من هبط الجب؛ چه کسی به چاه وارد شد» اشاره به روایتی کرده که امام احمد در مناقب از علی (ع) نقل کرده که فرماید: چون شب بدر شد، پیامبر خدا (ص) فرمود: چه کسی برای ما آب خواهد آورد، مردم از این عمل سر باز زدند. علی (ع) برخاست مشگ آب را به دست گرفت و به چاهی بسیار عمیق و تاریک وارد شد و در آن سرازیر گردید، خدای بزرگ به جبرئیل و میکائیل و اسرافیل وحی فرستاد، آماده برای یاری محمد و حزبش شوید، فرشتگان از آسمان با صدائی چندش آور، فرو آمدند و چون به چاه رسیدند همه از اول تا آخر احتراما بر او سلام کردند.» (شرح ابن ابی الحدید 1/ 450)
در مدح امیرالمؤمنین گوید:
هذا الذی أردی الولید و عتبة *** و العامری و ذا الخمار و مرحبا
هذا الذی هشمت یداه فوارسا *** قسرا و لم یک خائفا مترقبا
فی کل منبت شعرة من جسمه ***أسد یمد إلی الفریسة مخلبا
ترجمه: «این است کسی که ولید عتبه، و عامری، و ذلحمار (سر و روی بسته) و مرحب را به هلاکت انداخت. این کسی است که با قهر بی بیم و باک، دلیرانی را به دست پاره کرد. گویا در بن هر موی تنش، شیری است که چنگال سوی شکارش دراز کرده.»
نیز درباره آن حضرت گوید:
أبا حسن جعلتک لی ملاذا *** ألوذ به و یشملنی الزماما
فکن لی شافعا فی یوم حشری *** و تجعل دار قدسک لی مقاما
لأنی لم أکن من نعثلی *** و لا أهوی عتیق و لا دماما
ترجمه: «ای ابا الحسن من تو را پناهگاهی برای خود قرار داده ام تا بدان پناه آورم و رشته محبتت مرا بگیرد. در روز حشر شفیعم باش و در خانه قدست جایم بده. زیرا من نعثلی (عثمانی) نیستم و عتیق (ابوبکر) و آن مرد تندخو (عمر) را دوست ندارم.»
و در مدح اهل بیت گوید:
یا لائمی فی الولا هل أنت تعتبر *** بمن یوالی رسول الله أو یذر
قوم لو ان البحار تنزف بالأ *** قلام مشقا و أقلام الدنا شجر
و الإنس و الجن کتاب لفضلهم *** و الصحف ما احتوت الآصال و البکر
لم یکتبوا العشر بل لم یعد جهدهم *** فی ذلک الفضل إلا و هو محتقر
أهل الفخار و أقطاب المدار و من *** أضحت لأمرهم الأیام تأتمر
هم آل أحمد و الصید الجحاجحة الز *** هر الغطارفة العلویة الغرر
و البیض من هاشم و الأکرمون أولو ال *** - فضل الجلیل و من سادت بهم مضر
فافطن بعقلک هل فی القدر غیرهم *** قوم یکاد إلیهم یرجع القدر
أعطوا الصفا نهلا أعطوا النبوة من *** قبل المزاج فلم یلحق بهم کدر
و توجوا شرفا ما مثله شرف *** و قلدوا خطرا ما مثله خطر
حسبی بهم حججا لله واضحة *** یجری الصلاة علیهم أینما ذکروا
هم دوحة المجد و الأوراق شیعتهم *** و المصطفی الأصل و الذریة الثمر
ترجمه: «ای ملامت گر من در ولای اهل بیت آیا با دوستی پیامبر موافقی یا مخالف؟ قومی که هرگاه با قلم ها برای نوشتن از دریاها استفاده کنند و درختهای دنیا قلم گردد. و انس و جن نویسنده فضائلشان باشد و ظرفیت صبح و شام صفحه کاغذ باشد. به اندازه یک دهم فضائلشان را نمی گنجد بل جهد و کوششان در برابر فضل آنها، ناچیز است. افتخار آفرینان، و مرکز و مدار جهان، که روزگار به امرشان می گردد. دودمان احمد، بزرگ سادات درخشان، جوانان علوی سپید چهره. سپیدان بنی هاشم. و جوانمردان با فضیلت، بزرگانی که دودمان «نضر» به بزرگی آنان نازند. با عقلت بیندیش، آیا کسی دیگر به قدر آنان رسد، قومی که تقدیر الهی را به کف گرفته اند. به اینان، قبل از خلقتشان، صفا عطا شده و نبوت، چون آب صافی، بی کدر، داده شده است. و آنان را تاج شرافتی بیمانند و بزرگواری و شخصیت بی رقیبی عطا گردیده است مرا این گونه حجتهای واضح الهی بسنده است، اینان که هر گاه یاد شوند درود بر آنها فرستید. اینان درخت عظمتند و شیعیانشان برگهای آن، ریشه این درخت، مصطفی و ذریه ی او میوه آنند.»
در رثای اهل بیت او راست که گوید:
یا آل أحمد ما ذا کان جرمکم *** فکل أرواحکم بالسیف تنتزع
تلفی جموعکم شتی مفرقة *** بین العباد و شمل الناس مجتمع
و تستباحون أقمارا منکسة *** تهوی و أرؤسها بالسمر تقترع
أ لستم خیر من قام الرشاد بکم *** و قوضت سنن التضلیل و البدع
و وحد الصمد الأعلی بهداکم *** إذ کنتم علما للرشد یتبع
ما للحوادث لا تجری بظالمکم *** ما للمصائب عنکم لیس ترتدع
منکم طرید و مقتول علی ظمأ *** و منکم دنف بالسمر منصرع
و هارب فی أقاصی الغرب مغترب *** و دارع بدم اللبات مندرع
و مقصد من جدار ظل منکدرا *** و آخر تحت ردم فوقه یقع
و من محرق جسم لا یزار له *** قبر و لا مشهد یأتیه مرتدع
و إن نسیت فلا أنسی الحسین و قد *** مالت إلیه جنود الشرک تقترع
فجسمه لحوامی الخیل مطرد *** و رأسه لسنان السمر مرتفع
ترجمه: «ای دودمان احمد، گناه شما چه بوده است که باید ارواح شما با شمشیر از بدنتان جدا شود. اجتماع شما را با سنگ تفرقه میان مردم به جدائی انداخته اند، در حالی که اجتماع مردم به هم پیوسته باشند. ماههای چهره شما از بدنهاتان به زیر افتاده و سرها بر سر شاخسار نیزه ها قرار گرفته است. آیا شما بهترین رهبر هدایت نبودید؟ آیا شما روش گمراهی و بدعت را نشکستید؟ آیا خدای یگانه، بی نیاز و برتر، به راهنمائی شما که پرچم دار، و مقتدای هدایتید به یگانگی پرستیده شد؟ پس چرا حوادث بر دشمنان ستمگر شما، نمی گذرد و چرا مصیبتها از شما، دست نمی دارد؟ بعضی از شما روی خاک افتاده و با لب تشنه، کشته شده اید و پاره ای سر بریده اش فراز نیزه است. برخی در بلاد غربت، دورترین نقطه مغرب گریخته و با خونهای لاله گون، بر خود زره بسته است. کسانی از شما را سوزانده و خاکسترش بر باد رفته که قبری و آرامگاهی برای توبه کنندگان مشهدش بجای نگذاشته اند. اگر همه را فراموش کنم، چگونه حسین را که سپاه شرک با کوبیدن شمشیر و نیزه بر او تاختند توانم فراموش کرد. پیکرش برای تاختن اسبان سیاه، روی خاک افتاده و سرش بر فراز نیزه ها جای گرفته است.»
و نیز در مرثیه اهل بیت (ع) گوید:
بنو المصطفی تفنون بالسیف عنوة *** و یسلمنی طیف الهجوع فأهجع
ظلمتم و ذبحتم و قسم فیئکم *** و جار علیکم من لکم کان یخضع
فما بقعة فی الأرض شرقا و مغربا *** و إلا لکم فیها قتیل و مصرع
ترجمه: «ای فرزندان مصطفی! با شمشیر بر شما حمله کنند و من به خواب آرام رفته شب استراحت کنم؟ شما را ستم کنند، بکشند و اموالتان تقسیم گردد، و در برابر این همه جور و جفا چه کسی بر شما خضوع کند و حق شما را ادا نماید؟ هیچ سرزمینی در شرق و غرب نباشد مگر اینکه کشته ای از شما یا به خاک افتاده ای در آن باشد.»
در رثای امام سبط شهید گوید:
أعاتب عینی إذا أقصرت *** و أفنی دموعی إذا ما جرت
لذکراکم یا بنی المصطفی *** دموعی علی الخط قد سطرت
لکم و علیکم جفت غمضها *** جفونی عن النوم و استشعرت
أمثل أجسادکم بالعراق *** و فیها الأسنة قد کسرت
أمثلکم فی عراص الطفوف *** بدورا تکسف إذ أقمرت
غدت أرض یثرب من جمعکم *** کخط الصحیفة إذ أقفرت
و أضحی بکم کربلا مغربا *** کزهر النجوم إذا غورت
کأنی بزینب حول الحسین *** و منها الذوائب قد نشرت
تمرغ فی نحره وجهها *** و تبدی من الوجد ما أضمرت
و فاطمة عقلها طائر *** إذ السوط فی جنبها أبصرت
و للسبط فوق الثری جثة *** بفیض دم النحر قد عفرت
و فتیته فوق وجه الثری *** کمثل الأضاحی إذا جزرت
و أرؤسهم فوق سمر القنا *** کمثل الغصون إذا أثمرت
و رأس الحسین أمام الرفاق *** کغرة صبح إذا أسفرت
ترجمه: «هر گاه از گریه چشمانم کوتاهی کند، توبیخش کنم و چون سرشگم جاری شود تا پایان بگریم. به یاد شما ای فرزندان مصطفی سرشگم بر چهره رقم کشیده است. برای شما و بر شما پلکهایم از به هم آمدن سرباز زده نخوابید و هشیار مانده است. من برای پیکرهای شما که در عراق نیزه ها بر آنها کارگر شده خوردش کرده، تشبیهی دارم. و شما را در عرصه کربلا، به ماههای درخشنده ای که کسوف کند مانند کرده ام؟ دیگر سرزمین مدینه از جمع شما خالی شد مانند لوحه ای است که خطوطش را بزدایند. و زمین کربلا با شما عملی کرد، مانند درخشنده ستارگانی که فرو ریزد. گویا زینب را می بینم گرد حسین با گیسوانی پریشان است. صورت به رگهای بریده گردنش فرو برده و آه و ناله از دل دردمندش بیرون می دهد. و می بینم فاطمه را حیران است وقتی تازیانه به پهلوی زینبش می نگرد. و سبط پیامبر را که پیکرش روی خاکها مانند قربانی سر بریده فتاده است. و سرهای بریده آنان بر فراز نیزه ها همسان شاخسارهای میوه دار است. و سر حسین در پیشاپیش سایر سرها مانند سپیدی صبح می درخشد.»
و در رثای آن حضرت (ع) گوید:
ابکی یا عین ابکی آل رسول ال *** - له حتی تخد منک الخدود
و تقلب یا قلب فی ضرم الحزن *** فما فی الشجا لهم تفنید
فهم النخل باسقات کما قال *** سوام لهن طلع نضید
و هم فی الکتاب زیتونة النور *** و فیها لکل نار وقود
و بأسمائهم إذا ذکر الله *** بأسمائه اقتران أکید
غادرتهم حوادث الدهر صرعی *** کل شهم بالنفس منه یجود
لست أنسی الحسین فی کربلاء *** و هو ظام بین الأعادی وحید
ساجد یلثم الثری و علیه *** قضب الهند رکع و سجود
یطلب الماء و الفرات قریب *** و یری الماء و هو عنه بعید
یا بنی الغدر من قتلتم لعمری*** قد قتلتم من قام فیه الوجود
ترجمه: «ای دیده ها سرشگ فرو بارید سرشگ فرو بارید بر آل پیامبر خدا تا گونه ها از آن ها اثر پذیرد. و ای دلها در آتش اندوه زیر و بالا شوید که اندوه آنان را پایانی نیست. از آنجا به نخل های بلند خوش ترکیب که شکوفه هایش به هم بسته، تعبیر شده است. از آنان در کتاب الهی به زیتون نور، و برای روشنی فروغ هدایت به گیرایه، تعبیر شده است. اسامی آنان چون یاد خدا شود به اسامی خدا به شدت مقرون گردد. حوادث روزگار هر یک از آن بزرگواران به خاک انداخته و به نزع افتاده اند. من حسین را در کربلا فراموش نمی کنم حالی که بین دشمنان تشنه و تنها است. و در حال سجود صورت بر خاک نهاده، و به رکوع و سجود پردازد و شمشیر آبدار بر او کشیده اند. با نزدیکی آب فرات، آب می جوید و آنرا می بیند، ولی از آب دور است. ای ستمگران می دانید چه کسی را کشتید؟ به جانم سوگند کسی را کشته اید که هستی در وجودش خلاصه شده است.»
و در مدح اهل البیت (ع) گوید:
قوم سماؤهم السیوف و أرضهم *** أعداؤهم و دم النحور بحورها
یستمطرون من العجاج سحائبا *** صوب الحتوف علی الزحوف مطیرها
و حنادس الفتن التی إن أظلمت *** فشموسها آراؤهم و بدورها
ملکوا الجنان بفضلهم فریاضها *** طرا لهم و خیامها و قصورها
و إذا الذنوب تضاعفت فبحبهم *** یعطی الأمان أخا الذنوب غفورها
تلک النجوم الزهر فی أبراجها *** و من السنین بهم تتم شهورها
ترجمه: «من از قومی سخن گویم که آسمانشان شمشیر، و زمینشان دشمنان، و خون گلوهای دشمنان دریاهای آنانست. از گرد و غبار میدان نبرد به عنوان ابر باران می طلبند، باران مرگ بر گروه دشمنانشان. و چون تاریکیهای فتنه، تیرگی فزاید، خورشید و ماه آن را اراء و افکارشان تشکیل دهد. به فضل اینان می توان بهشت را خرید و باغهای آن همه و خیام و قصورشان از آن آنها است. وقتی گناهان متراکم شد به مهر آنان گنهکار می توان غفران یابد. اینانند اختران رخشان در برجهای فلک و سال به تعداد آنان ماههایش تکمیل می شود.»
شرح حال زاهی را، از این مآخذ گرفتیم: تاریخ بغداد 11/ 350، یتیمة الاهر 1/ 198، انساب سمعانی، مناقب ابن شهر آشوب، معالم ابن شهر آشوب، تاریخ ابن خلکان 1/ 390، مرآة الجنان 2/ 349، مجالس المؤمنین 459، بحارالانوار 10/ 255، الکنی و الالقاب 2/ 257، دائرة المعارف بستانی 9/ 161، الاعلام زرکلی 2/ 659.
شعرا ادبیات عرب ابوالقاسم الزاهی تشیع مدح اهل بیت (ع) امام علی (ع) غدیر