صبح روز دوم پیامبر (ص) دستور داد تیراندازان پیش رفته و برای تیراندازی آماده شوند مدتی بعد خودش نیز به همراه بقیه اصحاب، پیش رفته و حصارهای بنی قریظه را محاصره کردند. تیراندازی آغاز شد. مسلمانان هر سو بر قریظیان تیر و سنگ می باریدند و محاصره همچنان ادامه داشت تا آنکه روزهای متعددی گذشت در مدت محاصره اختلاف زیادی وجود دارد برخی بیست و یک روز برخی یک ماه گروه دیگر ده روز و افراد دیگر نظرهای دیگر داده اند. ظرف این مدت بنی قریظه نیز، گاه تیراندازی کرده و گاه از جوانب قلعه هایش بیرون آمده و مبارزه تن به تن می نمود (مراجعه شود به الصحیح من سیره النبی ج 12 به نقل از تاریخ الخمیس ج 1 ص 494 و سبل الهدی و الرشاد ج 5 ص 13). پیامبر (ص) بعضی از اکابر اصحابش را به سوی بنی قریظه فرستاد تا قلعه های ایشان را فتح کنند اما همگی یکی پس از دیگری شکست خورده و نتوانستند دژهای بنی قریظه را بگشایند مگر علی (ع) این ماجرا از زبان امام حسن مجتبی (ع) در جلد 12 از کتاب 35 جلدی الصحیح من سیره النبی الاعظم به نقل از شرح نهج البلاغه، معتزلی ج 6 ص 289 چنین آمده است به درستیکه رسول خدا (ص) بزرگان اصحاب خود را به سوی بنی قریظه روانه داشت پس بنی قریظه از حصارهایشان فرود آمده و بزرگان اسلام از ترس بازگشتند سپس علی (ع) را با پرچم سپاه فرستاد علی آنها را شکست داده و به حکم خداوند فرو نشاندشان و وقتی علی (ع) بازگشت پیامبر (ص) فرمود: ای گروه قریش من شما را به توصیه ای وصیت می کنم پس آن را حفظ کنید بدرستی که علی ابن ابی طالب پس از من امام شماست و خلیفه من در بین شما و جبرئیل مرا به همین مطلب توصیه نمود.
مطالبی که بر وصی بودن علی دلالت دارد:
در اینجا مطالبی چند که بر شهرت امیرالمومنین (ع) به لقب وصی یا وصی رسول خدا در میان اصحاب پیامبر (ص) دلالت می کنند می آوریم:
1- وقتی خوارج خروج کردند در مورد علی (ع) می گفتند: زعم انه وصی فضیع الوصیه (تاریخ یعقوبی ج 2 ص 19)، یعنی علی گمان می کند که او وصی رسول الله (ص) است اما وصایت را ضایع کرد.
2- وقتی پس از رسول خدا (ص) ابوبکر به خلافت رسید جماعتی از اصحاب بر او خرده گرفته و گفتند این خلافت حق علی بود از جمله این افراد و شاید اولین آنها خالد ابن سعید بود که نزد ابوبکر رفته و به او گفت: از خدا بترس و بر آنچه بر علی (ع) گذشته است نظاره کن آیا نمی دانی نبی اکرم (ص) به ما فرمود در حالی که دور حضرت حلقه زده بودیم و تو نیز با ما بودی در غزوه بنی قریظه که ای گروه قریش به درستیکه علی ابن ابی طالب امام شماست پس از من و خلیفه ی من است در میان شما. و در اثر همین فرمایشات پیامبر (ص) بود که علی (ع) حتی در دوران حیات پیامبر (ص) به لقب وصی یا وصی رسول الله ملقب شد.
اسلام آوردن تنی چند از بنی قریظه:
وقتی بنی قریظه تحت فشار قرار گرفت دو تن از ایشان با نام های ثعلبه ابن سعیه و اسید بن سعیه که با هم برادر بودند و عموی ایشان که اسد ابن عبید نام داشت رو به بنی قریظه کرده و گفتند: ای بنی قریظه والله که شما می دانید او (یعنی رسول الله (ص)) فرستاده خداست و بدرستی که صفات او در میان ما شناخته شده و معلوم است پس بیایید دست از لج بازی برداشته و همه تسلیم شویم اما بنی قریظه گفتند: نه. ما از تورات جدا نمی شویم و هرگز اسلام نمی آوریم. وقتی آن سه نفر اوضاع را اینطور دیدند در شبی زا شبهای محاصره از قلعه بیرون آمده و اسلام آوردند پیامبر (ص) نیز به همین جهت پناهشان دادهو خانواده واموالشان را نیز محترم شمرد. در سبب اسلام آوردن این سه تن گفته شده است:
پیش از اسلام روزی فردی یهودی به نام ابن هیبان که از علمای یهود، شام بود به سوی بنی قریظه آمده و نزد ایشان اقامت نمود او در ایام قحطی برای آنها طلب باران نمود و اتفاقا در اثر دعایش باران بارید مدتی بعد مرگ ابن هیبان فرا رسید و هنگام موت به بنی قریظه خبر داد سبب خروجش به سوی یثرب انتظار رسالت پیامبری است که زمان ظهورش فرا رسیده و سپس آنها را به تبعیت از این پیامبر توصیه نمود. وقتی سپاه اسلام بنی قریظه را محاصره نموده و بدست امیرالمومنین (ع) بر آنها غلبه یافت، ثعلبه ابن سعیه و اسید این سعیه و اسد ابن عبید گفتند: ای گروه یهود. به خداقسم که او (پیامبر اسلام (ص)) همان کسی است که ابن هیبان توصیفات او را برای ما ذکر کرده است بنی قریظه گفتند: نه او آن کسی که ابن هیبان گفت نیستان سه تن گفتند: چرا قسم به خدا که او (محمد (ص)) با همان صفات کسی است که ابن هیبان توصیف نمود. و سپس از حصارها پایین آمده و اسلام آوردند.
رایزنی نباش ابن قیس با پیامبر اکرم (ص)
پس از محاصره وقتی بنی قریظه یقین کردند که اگر ادامه دهند شکست خورده و هلاک خواهندشد نباش ابن قیس یکی از بزرگان یهود را برای رایزنی با پیامبر (ص) فرستادند. نباش با پیامبر (ص) سخن گفته و در ضمن از حضرت خواست تا همانطور که بنی نضیر تسلیم شدند و با همان شرائط تسلیم شوند یعنی اموال و اسلحه خود را تسلیم مسلمین کنند اما جنشان محفوظ باشد و به همراه زنان و کودکان از مدینه خارج شوند و از دارایی خود به اندازه باریک شتر از غیر اسلحه ببرند پیامبر (ص) این پیشنهاد را نپذیرفت بنی قریظه گفتند: ما همان بار شتر را نیز نمی خواهمی فقط اجازه دهید خون ما محفوظ ماند و زن و فرزندان را نیز به خودمان واگذارید. پیامبر (ص) این پیشنهاد را نیز نپذیرفت و فرمود: به هیچ وجه موافقت نمی کنم مگر اینکه کاملا تسلیم فرمان من شوید. نباش با شنیدن این فرمایش از رایزنی مایوس شده و نزد بنی قریظه بازگشت.