پس از ابلاغ پیام الهی توسط جبرئیل (ع) مبنی بر دستور حمله به بنی قریظه، رسول خدا (ص) امیرالمومنین علی (ع) را فرا خوانده و پرچم مسلمین را بدست او داد و فرمود: در پناه و برکت خداوند حرکت کن که خدای متعال به شما پیروزی و بدست آوردن اراضی و محله بنی قریظه را وعده داده است. پس علی (ع) به همراه تنی چند از اصحاب به راه افتاده و به سمت بنی قریظه حرکت کرد. پیامبر (ص) به بلال نیز و به نقلی به علی (ع) دستور می دهد هیچ یک از مسلمین نباید نماز عصر خود را در جایی غیر از محله بنی قریظه بخواند (کنایه از اینکه به سرعت باید به آن منطقه لشکرکشی بشود)، سپس خود حضرت نیز زره و مغفر، زرهی که زیر کلاهخود بر سر می گذاشتند و کلاهخود بر تن کرده و نیز و سپری به دست گرفته و بر اسبش سوار شد اصحاب که پیش از پیامبر (ص) آماده شده بودند دور حضرت (ص) را گرفته و همگی با هم به سوی بنی قریظه حرکت کردند. این سپاه نسبتا کوچک که تنها 36 اسب داشت روز چهارشنبه هفت روز مانده از ماه ذی قعده به راه افتاد. و رسول الله (ص) به هنگام حرکت ابن ام کلثوم را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین نمود. وقتی پیامبر (ص) و یارانش به محله صورین رسیدند به گروهی از بنی نجار که حارثه ابن نعمان نیز در میان آنها بود برخوردند که همگی مسلح و به صف ایستاده بودند. حضرت از ایشان پرسید: آیا کسی بر شما گذر کرده و دستوری به شما رسیده است که اینطور آماده بر رزم به صف ایستاده اید؟ گفتند: بله، دحیه کلبی سوار بر استری که بر آن زین و قطیفه ای از استبرق (پارچه ای که از ابریشم و زر ببافند)، انداخته بود بر ما گذشت و به ما دستور داد مسلح شویم پس ما اسلحه گرفته و صف کشیدیم سپس به ما گفت: رسول الله (ص) نیز همین الان نزد شما خواهد آمد. پیامبر (ص) فرمود: او دحیه نبوده بلکه جبرئیل بوده است که به شکل دحیه خود را بر شما نشان داده. پس از این گفتگو افراد مذکور از بنی نجار به سپاه اسلام ملحق شده و همگی با هم به سوی بنی قریظه به راه افتادند. وقتی پیامبر (ص) و همراهانش به منطقه بنی قریظه رسیدند حضرت (ص) در کنار چاه لنا (در برخی نصوص بئر أنا آمده است) و در پایین سنگلاخ های بنی قریظه فرود آمد.
اوضاع بنی قریظه پس از غزوه خندق:
وقتی مشرکان از جنگ خندق بازگشتند بنی قریظه به شدت ترسیده و با یکدیگر گفتند: قطعا محمد به سراغ ما آمده و کارمان را یکسره خواهد کرد. زیرا آنها عهد خود را با رسول الله (ص) شکسته و بر علیه مسلمین اقدام نموده بودند و می دانستند در صورت شکست قریش و یارانش برخورد قاطعی از سوی پیامبر اسلام (ص) خواهند دید. چنانچه خواب زن نباش ابن قیس نیز حاکی از همین مطلب بودو همسر نباش ابن قیس هنگامی که مسلمانان در حصار خندق بودند خواب دید که خندق خالی شده و مردم بسوی بنی قریظه آمده اند و آنها در حصارها و دژهای خود همچون گوسفندان کشته شدند. او خوابش را برای همسرش نقل کرد. نباش ابن قیس نیز این خواب را برای زبیر ابن باطا تعریف نمود. زبیر گفت: او را چه می شود خدا خواب را از چشمانش ببرد قریش رفته و محمد ما را محاصره خواهد کرد آری تعبیر خواب او همین است!
فحاشی بنی قریظه نسبت به رسول الله (ص)
علی (ع) که بیشتر به دستور پیامبر (ص) حرکت کرده و به بنی قریظه رسیده بود قبل از ورد حضرت به منطقه بنی قریظه نزدیک حصار قریظیان رفته و پرچم سپاه اسلام را در پایین حصار برافراشت. بنی قریظه با دیدن علی (ع) و یارانش شروع به دشنام به پیامبر (ص) و همسرانش کردند. مسلمانان گفتند: ما به شما دشنام نمی دهیم لیکن شمشیر میان ما و شما حاکم خواهد بود. مشاجره لفظی میان دو گروه همچنان ادامه داشت که ناگاه چهره مبارک پیامبر (ص) از دور نمایان شد، امیرالمومنین علی (ع) با دیدن آن حضرت (ص) به ابوقتاده دستور داد از پرچم حراست کند تا خود نزد پیامبر (ص) رفته و از جلو آمدن حضرت (ص) جلوگیری کند. زیرا دوست نمی داشت پیامبر (ص) فحاشی و ناسزا گویی بنی قریظه را بشنود.
و نقل است که اسید ابن حضیر جلوی قلعه بنی قریظه رفته و گفت: ای دشمنان خدا از پای حصارهای شما تکان نخواهیم خورد تا همگی از گرسنگی تلف شوید اکنون شما چون روباه در سوراخ هستید. آنها گفتند: ای پسر حضیر، ما در برابر خزرجیان دوستان و همیاران شما اوسیان بوده و هستیم پس از ما دفاع کرده و یاریمان بده. اسید گفت: میان من و شما هیچ عهد و پیمانی نیست. و گفته شده است که پس از فحاشی بنی قریظه به رسول خدا (ص) حضرت در میان حلقه ای از یارانش مقابل بنی قریظه رفته و فرمود: ای خودکان و بوزینگان و ای بندگان طاغوت ها مرا دشنام می دهید؟ آنها با آنکه خود بدترین ناسزاها را گفته بودند برای آنکه پیامبر (ص) را وادار به عقب نشنیی کنند گفتند: ای ابوالقاسم! تو که فرد ناسزاگویی نبودی! پس حضرت (ص) خجالت کشیده و کمی به عقب رفت بعد دستور داد خیمه اش را در مقابل حصارهای بنی قریظه برپا کنند.
تاریخ تاریخ اسلام جنگ بنی قریظه پیامبر اکرم روایات امام علی (ع)