سبب غزوه بنی قریظه
علت بر پا شدن این جنگ که در سال پنجم و به نقلی چهارم هجری رخ داده است پیمان شکنی یهودیان، بنی قریظه و خیانت آنها به سپاه اسلام بود. توضیح اینکه پیش از نبرد خندق روزی حیی ابن اخطب به مکه و نزد ابوسفیان رفته و به او می گوید: اگر شما به یثرب حمله کنید و به جنگ محمد بیایید من کاری می کنم که یهودیان بنی قریظه پیمان خود را با محمد (ص) شکسته و به یاری شما بیایند بر این اساس وقتی احزاب و گروههای مختلف مشرکین برای نبرد با پیامبر اکرم (ص) جمع شده و به سوی مدینه حرکت کردند حیی ابن اخطب به سرعت به مدینه رفته و شب هنگام خود ره به در خانه کعب ابن اسد یکی از بزرگان بنی قریظه رسانده و در زد کعب وقتی پشت در آمده و فهمید حیی پشت آن است در را باز نکرد، حیی فریاد زد: ای کعب! در را باز کن کعب گفت: حیی! تو فرد نامبارک و شومی هستی و برای مجبور کردن ما به پیمان شکنی و نقض عهد با محمد (ص) و یارانش آمده ای به همین جهت در را به رویت باز نمی کنم زیرا ما با محمد (ص) پیمان دوستی داریم در این مدت جز محبت و وفا چیزی از او ندیده ایم. حیی گفت: در را باز کن تا صحبت کنیم اما کعب پاسخ داد: باز نخواهم کرد پس وقت خود را بیهوده هدر نده و از همان راهی که آمده ای بازگرد. حیی ابن اخطب با شنیدن این سخنان بسیار ناراحت شده و به ذهنش چنین خطور کرد که باید سخنی گبویم تا کعب را به غیرت آورده و بدین طریق به خانه اش راه یابم فلذا گفت: به خدا سوگند علت آنکه تو در را باز نمی کنی تنها این است که می ترسی من لقمه ای از نان تو بخورم! نقشه حیی کارگر افتاد و کعب در را باز کرد، وقتی چشم حیی به کعب افتاد، گفت: وای بر تو! من عزت و سرافرازی همیشگی برایت آورده ام من یک دریا لشکر برای یاری تو آورده ام انگاه تو در را باز نمی کنی؟! ای کعب! این سپاه عظیم قریش است که من به همراه آنها به اینجا آمده ام. از آن سو بزرگان قبایل دیگر مانند غطفان، اشجع و بنی مره نیز با آنها همراه شده همگی یک دل و یک زبان تصمیم به هلاکت محمد و یارانش گرفته اند و نیز هم پیمان شده اند تا محمد و پیروانش را نابود نکنند از اینجا نروند ایشان هم اکنون در پشت دروازه یثرب مستقراند. وقتی سخنان حیی تمام شد کعب در جوابش گفت: به خدا سوگند این پیشنهاد و طرحی که برای من آورده ای ذلت و خواری ابدی است مثل این نقشه تو مثل ابری است بی بار که بارانش را در جای دیگر ریخته و تنها رعد و برقی بی ثمر دارد. ای حیی! ما را به حال خود واگذار چرا که ما از محمد جز خوبی و وفاداری ندیده ایم. با آنکه سخنان کعب بسیار نا امید کننده بود اما حیی مجددا اصرار کرده و آن قدر پافشاری نمود تا کعب به شکستن پیمانی که با پیامبر (ص) بسته بود تن داده و قول داد به هنگام جنگ با احزاب همکاری کند. البته بنی قریظه یک شرط برای همکاری خود گذاشتند و آن اینکه: چون ممکن است احزاب و قریش با تمام قدرتی که دارند نتواند محمد (ص) و یارانش را نابود سازند پس حیی ابن اخطب باید نزد ما مانده و در سرنوشت ما شریک شود. حیی این شرط را پذیرفت و سپس برای قریش نامه ای مشتمل بر بیان اوضاع و اخبار عهد شکنی بنی قریظه و آمادگی ایشان جهت همکاری با مشرکین نوشته و به سوی ابوسفیان ارسال داشت.
شروع جنگ:
تنها هفت روز از ماه ذی قعده سال پنجم هجری مانده بود که مسلمین با اطلاع یافتن از عقب نشینی سپاه دشمن و با کسب اجازه از رسول خدا (ص) به سمت منازل خود به راه افتادند. البته حضرت (ص) تعجیل مسلمین در مراجعت به خانه هایشان را خوش نمی داشت زیرا ممکن بود مشرکین مجددا به میدان جنگ باز گردند لذا پیامبر (ص) خود به همراه تنی چند از یارانش کنار خندق مانده و پس از اطمینان از بازگشت دشمن به سمت مدینه حرکت کردند. وقتی پیامبر به مدینه رسید به خانه فاطمه (س) رفته و سلاح خود را کنار گذاشت و می خواست استراحت کند که جبرئیل (ع) با دندانهایی خاک آلود، سوار بر استری که زین چرمی و جامه ای پرز دار بر آن بود نزد رسول الله (ص) آمده و دستور الهی مبنی بر حمره به سوی بنی قریظه را اعلام داشت. در این بخش منقولات متعددی وجود دارد که در آنها آمده است: جبرئیل در جایی که جنازه ها را می گذارند ایستاده و فریاد زد: ای محمد! بهانه ات برای ترک جنگ چیست؟ پیامبر هراسان بیرون آمده و به سوی جبرئیل نگاه کرد آنگاه جبرئیل گفت: چطور اسلحه ات را کنار گذاشتی در حالیکه فرشتگان سلاح خود را کنار نگذاشته اند؟ ما دشمن را تا حمراء الاسد راندیم و اکنون خداوند به تو فرمان می دهد که به سوی بنی قریظه رفته و با ایشان بجنگی من نیز به سوی ایشان می روم و حصارهای آن را متزلزل خواهم ساخت. ما این منقولات را به دلیل سخنان و لحنی که به جبرئیل نسبت داده شده و به دلیل اختلاف نقل و شاید ضعف سندشان نمی توانیم بپذیریم. اما جهت اطلاع بیشتر به صفحه 277 از جلد 11 کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص) از چاپ جلدی 35 جلدی مراجعه شود.