جابر ابن عبدالله در این باره می گوید: من خود جوانان بنى اسلم و غفار را دیدم که بالاى حصار مصعب تکبیر مى گویند. و سوگند به خدا آن قدر خوراکى در آنجا یافتیم که هرگز گمان نمى کردیم این همه جو، خرما، روغن و عسل، زیتون و چربى گوشت وجود داشته باشد. منادى پیامبر (ص) ندا داد که هر چه مى خواهید بخورید، و به حیوانات خود علوفه بدهید، ولى چیزى را به منظور بردن به سرزمین خود برندارید. مسلمانان به میزان احتیاج در مدت اقامت خود خوراکى و علوفه چهارپایان خویش را برداشتند و هیچ کس از اینکه به اندازه نیاز خود بردارد، منع نشده بود، ضمنا از خوراکی ها، خمس هم برداشته نشد همچنان در آن حصار مقدار زیادى پارچه و ظرف یافتند و خمهاى بزرگ شراب آنجا بود که دستور داده شد آنها را بشکنند، به طورى که شراب بر روى زمین داخل حصار روان شد، و آن خم ها چندان بزرگ بود که امکان حمل آن به خارج از حصار نبود.
نکته: در فقه شیعه که پر است از ظرافت ها و دقت ها، در صورتی که جام شرابی یافت شود اجازه نداریم جام را شکانده و شراب و جام را با هم از بین ببریم بلکه باید شراب را دور ریخته و ظرف آن را پس از تطهیر در صورت قابل استفاده بودن استفاده کنیم. پس علت اینکه در روایت فوق گفته شده خم ها را بشکنند این بوده که نمی شد آنها را حمل کرد و قابل استفاده یا قابل تطهیر نبودند. و گفته شده: پس از فتح حصار مصعب، مسلمانان در آن مقدار زیادى ظرفهاى مسى و سفالى نیز یافتند که یهودیان در آنها غذا مى خوردند و مى آشامیدند. در مورد استفاده از آنها از پیامبر (ص) سئوال شد حضرت (ص) فرمود: آنها را بشویید، و آب در آنها بجوشانید، و سپس مورد استفاده قرار دهید. و هم فرمود: یک مرتبه در آنها آب بجوشانید و دور بریزند و بعد مى توانید در آنها طبخ کنید. از آن حصار مقدار زیادى گوسفند و گاو و خر و ابزارهاى جنگى فراوان نیز بدست آمد، از جمله یک منجنیق و چند زره پوش و ساز و برگهاى دیگر. و از بعضى کوشک هاى حصار صعب بن معاذ بیست عدل پارچه گرانبهاى یمنى به دست آمد، و یک هزار و پانصد قطیفه. گفته شده: هر مردى از مسلمانان براى همسر خود یک قطیفه آورد. و گفته شده در این حصار ده بار چوب هم یافتند که دستور داده شد تا آنها را به بیرون حصار آورده و آتش بزنند که تا چند روز مى سوخت. و گفته شده: در آن روز مردى از مسلمانان شراب نوشید که او را به حضور پیامبر (ص) آوردند و پیامبر (ص) را خوش نیامد که او را به حضورش آورده اند و با کفش خود به او زد، و کسانى هم که حضور داشتند با کفش او را زدند. به او عبدالله خمار مى گفتند، و او مردى بود که نمى توانست از آشامیدن شراب خوددارى کند و پیامبر (ص) چند مرتبه او را زده بودند. عمر بن خطاب گفت: خدا او را لعنت کند، چقدر در این مورد کتک مى خورد! پیامبر (ص) به عمر فرمودند: او را لعنت مکن که به هر حال خدا و رسول را دوست مى دارد.
به نظر ما آنچه در این روایت آمده اعم از سوزاندن چوب ها و لگد کردن شرابخوار توسط رسول الله نمی تواند صحیح باشد زیرا چوب بخصوص در آن زمان کاربری های بسیار زیادی داشته است و از لوازمی مانند خوراکی های غیر ماکول در میان مسلمین نیست تا بگوییم در بین مسلمانان کار بری ای ندارد لذا باید سوزانده شود و نیز از لوازمی نیست که بعلت اینکه در دست یهودیان بوده محکوم به نجاست باشد پس دلیل سوزاندن چوبها چه بوده است؟
و اما در مورد لگد کردن شرابخوار: اولا آنچه از خلق کریم پیامبر (ص) حتی در مورد دشمنان منقول است مانع می شود تا باور کنیم او در مورد مسلمانان چنین رفتاری کند. ثانیا یا در آن موقع حد شرابخواری معلوم بوده و تشریع شده است یا نه. اگر بله پس چرا او را لگد زده اند اگر تشریع نشده باز محلی برای لگد زدن وجود ندارد الا اینکه حضرت از باب صاحب شریعت بودن از اختیارات خاص خود استفاده فرموده باشد که در این صورت هم ما محلی برای لگد زدن دیگر مسلمین نمی یابیم. و اصلا چطور ممکن است پیامبری که اگر کسی به جرم خود اعتراف کرده و خواستار جاری شدن حد بود، به او می فرمود: شاید اشتباه کرده ای و به هر طریق سعی می کرد او را از این مطلب منصرف کند، حال، در اینجا شرابخوار را لگد بزند و مسلمین را از لگد زدن به او منع نکند؟ و الله عالم. مسلمانان در حصار صعب بن معاذ خوراک بیشتر از یک ماه خود را فراهم کردند، چهارپایان خود را هم از لحاظ علوفه سیر کردند و کسى مانع ایشان نبود و در مورد علوفه چهار پایان و خوراکیها خمس هم نپرداختند. همچنین مقدار زیادى پارچه و مهره هاى قیمتى به دست آمد که با غنایم دیگر به فروش رسید. به ام عماره گفتند: چه کسى این غنایم را مى خرید؟ گفت: گروهى از مسلمانان، و برخى از یهودیانى که در لشکر باقى مانده و امان خواسته بودند، و هم بعضى از اعراب که به همین منظور آمده بودند و همه اینها خرید می کردند، البته مسلمانان هر چه را مى خریدند قیمت آن از سهم غنیمت ایشان حساب مى شد.
تقریبا همه یهودیان از تمام حصارهاى منطقه ناعم و حصار صعب بن معاذ، و دیگر حصارهاى منطقه نطاة کوچیدند، و به حصارى پناه بردند که به قلعه زبیر شهرت داشت قلعه ی زبیر از حصارهای منطقه نطاة بود. پیامبر (ص) همراه مسلمانان به آن محل رفتند و آنها را محاصره کردند. یهودیان حصار را بستند و آن حصار بسیار مرتفع بود و بالاى قله اى قرار داشت که نه اسب مى توانست آنجا برود و نه پیادگان. راه آن بسیار دشوار و مرتفع بود. پیامبر (ص)، سه روز کسانى را که در قلعه زبیر بودند، در محاصره گرفت، در این موقع مردى از یهودیان به نام غزال آمد و گفت: اى ابوالقاسم، اگر تو را راهنمایى کنم که از شر مردم نطاة خلاص شوى و به سراغ اهل شق بروى آیا امانم خواهى داد؟ این را هم بدان که اهالى شق از ترس تو نزدیک به هلاک و نابودى هستند. گوید: رسول خدا (ص) او را از لحاظ جان و مال و خانواده اش امان داد. مرد یهودى گفت: اگر یک ماه هم در اینجا بمانى و آنها را در محاصره داشته باشى براى آنها مهم نیست، چه اینها آبهاى زیرزمینى و کاریزهایى دارند که شبانه بیرون مى آیند و آب مى خورند و بر مى دارند، و سپس به حصار خود بر مى گردند و خود را از تو حفظ مى کنند، و اگر آبشخورهاى ایشان را قطع کنى درمانده و بیچاره خواهند شد. پیامبر (ص) در محل کاریزها حاضر شدند و آنها را قطع فرمودند، و چون آبشخورهاى آنها قطع شد، به واسطه تشنگى نتوانستند طاقت بیاورند و از حصار بیرون آمدند و جنگ سختى کردند. در آن روز تنى چند از مسلمانان و ده نفر از یهودیان کشته شدند، و پیامبر (ص) آن حصار را که آخرین حصار منطقه نطاة بود گشودند، و چون از گشودن حصارهاى منطقه نطاة فارغ شدند، دستور حرکت به سوی منطقه شق را صادر فرمودند.
وقتی پیامبر (ص) به ناحیه شق که آنجا هم چندین حصار با ساز و برگ داشت کوچیدند، اولین حصارى که آن را محاصره فرمود، حصار ابى بود. پیامبر (ص) در دهکده اى که سمران نامیده مى شد، اقامت فرمود، و در آنجا با اهل حصار ابى جنگ شدیدى کردند. در آنجا بود که مردى از یهودیان به نام غزول بیرون آمد و هماورد خواست. حباب بن منذر به جنگ او رفت و چند ضربه رد و بدل کردند، و حباب در یکى از حملات خود دست راست غزول را از وسط بازویش قطع کرد و شمشیر از دست او به زمین افتاد، و بدون سلاح شد، و به سوى حصار گریخت. حباب او را تعقیب کرد و پى پاشنه هاى او را زد، و چون به زمین افتاد سرش را برید. مرد دیگرى از حصار بیرون آمد و هماورد طلبید. مردى از مسلمانان که از خاندان جحش بود به مقابله او رفت. مرد جحشى کشته شد و یهودى بر جاى ایستاده و همچنان هماورد مى طلبید. ابودجانه در حالى که بالاى کلاهخودش دستمال سرخى بسته بود و مى خرامید به مبارزه او رفت و بر او پیشى گرفت، و با ضربتى هر دو پاى او را قطع کرده و سپس سرش را جدا کرد و زره و شمشیر او را برداشت و به حضور پیامبر (ص) آورد. رسول خدا (ص) آنها را به خود ابودجانه بخشیدند. یهودیان از جنگ گریختند، و مسلمانان تکبیر گویان بر حصار حمله کرده و وارد آن شدند، و ابودجانه پیشاپیش آنها حرکت مى کرد. در آن حصار اثاثیه و کالا و گوسفندان و خوراکى زیادى یافتند و هر کس در آن جا بود از مقابله و جنگ با مسلمانان گریخته و خود را به حصار نزار رساندند. هر کس هم که بیرون مانده بود، همچنان از فراز قله ها خود را به حصار نزار رساند، سپس در آن را بستند و به شدت مشغول دفاع از خود شدند. پیامبر (ص) همراه یاران خود به آنجا رفت و با آنها به جنگ پرداخت.
در برخی منابع تاریخی قتل مرحب در حصار نزار و پیش از فتح حصار صعب ابن معاذ گزارش شده است. در این منابع فتح حصار نزار به امیرالمومنین علی (ع) نسبت داده شده. اما در برخی دیگر گفته شده: پس از فتح حصار ابی توسط مسلمین یهودیان به حصار نزار گریختند. مسلمانان به تعقیب آنها رفتند و وقتی به حصار نزار رسیدند، یهودیان شروع به تیر اندازی و سنگ باران کردند. پیامبر (ص) خود نیز همراه سپاه مشغول مبارزه بود و حتی تیرى به جامه آن حضرت خورد و از آن آویخته ماند. گفته شده است: مدتی که از درگیری گذشت پیامبر (ص) تعدادی از تیرها را جمع فرمود و سپس مشتى سنگ ریزه برداشت و به سوى حصار پرتاب کرده و آنگاه حمله کردند و آن حصار فرو ریخت و با خاک یکسان شد و با زمین همواره برابر گردید، به طورى که مسلمانان آمدند و اهل آن را گرفتند. صفیه دختر حیى و دختر عموى او هم در آن حصار بودند. رسول خدا (ص) حصار نزار را گشودند، ولى چند حصار دیگر در ناحیه شق باقى مانده بود که اهل آنها همگى گریخته و به نواحى کتیبه و وطیح و سلالم رفتند. از قول محمد بن مسلمه گفته شده است: پیامبر (ص) به حصار نزار نگریستند، و فرمودند: «این آخرین حصار خیبر است که براى فتح آن نیاز به جنگ داشتیم، چون این حصار را بگشاییم جنگى نخواهد بود». همینکه آن را گشودیم پس از آن دیگر جنگى نبود، تا رسول خدا (ص) از خیبر رفت.
1- در برخی منابع تاریخی قتل مرحب در حصار نزار و پیش از فتح حصار صعب ابن معاذ گزارش شده است. در این منابع فتح حصار نزار به امیرالمومنین (ع) نسبت داده شده، اما ظاهرا صحیح تر آن است که قتل مرحب در حصن قموص صورت گرفته باشد. در هر صورت فتح قلعه قموص و قتل مرحب هر دو بدست امیرالمومنین (ع) صورت گرفته است.
2- در برخی از منابع تاریخی گفته شده است: پس از فتح نزار دیگر درگیری رخ نداد تا رسول خدا (ص) از خیبر رفت. این سخن صحیح نمی باشد زیرا فتح قلعه قموص پس از فتح قلعه نزار صورت گرفته است.
تاریخ اسلام روایات احادیث ساختگی پیامبر اکرم جنگ خیبر مسلمانان