از روزگاران پیش ظهور اسلام، دو قبیله «بنی هاشم» و «بنی امیه» در مکه می زیستند. این دو قبیله در نیا به هم می پیوستند: بنی هاشم، فرزندان عمرو بن مناف بودند که ملقب بود به «هاشم»، و بنی امیه فرزندان امیه بن عبد شمس بن عبد مناف. یکی از نیاکان این دو قبیله، یعنی نصر بن کنانه، ملقب بود به قریش. پس بنی هاشم (فرزندان هاشم، هاشمیان) و بنی امیه (فرزندان امیه، امویان)، هر دو از قریش بودند و به نام قریش و قرشی خوانده می شدند.
شهر مکه از قدیم، محل آمد و شد کاروانهای بازرگانی و اقوام مختلف بود. و به علت توجهی که اعراب از روزگاران کهن به کعبه داشتند و آن را خانه ای مقدس می دانستند که نیای بزرگشان ابراهیم خلیل ساخته است، یا در نظر برخی از آنان چون بتهای خویش را در آن جای داده بودند، این خانه، و به خاطر آن، شهر مکه، همواره مورد احترام مردم جزیرةالعرب بود (چنانکه در پیش نیز بدین امر اشاره کردیم) و مردمان قبایل گوناگون، برای دیدار آن خانه و انجام دادن سنتهای خویش به مکه سفر می کردند.
بدینسان مکه موقعیتی بس مهم داشت، و دو خاندان هاشم و امیه برآن ریاست داشتند. لیکن این ریاست، از نظر ماهیت، به طور کامل، جدا ومتباین بود. ریاست بنی هاشم جنبه معنوی داشت، ریاست بنی امیه جنبه مادی و استثمار و بهره کشی.
افرادی از بنی هاشم، به عنوان مردان بزرگ و موثق اجتماع آن روز مکه، همواره، پناهگاه مردم بودند و به رفع مشکلات خلق و حل مسائل شهر، و رفع گرفتاریهای تازه واردان و ساکنان اطراف و چادرنشینان آن سرزمین می پرداختند. اینان از ملاکهای معنوی معنویت برخوردار بودند و به ارزشهای معنوی آن روزگار ایمان داشتند. مثلا عبدالمطلب جد پیامبر (ص) و علی نمونه عالی این ایمان بود.
اجداد و نیاکان پیامبر اکرم (ص) و علی بن ابیطالب، همه از مردان آراسته بوده اند و صاحب شخصیت و کمالات ظاهری و باطنی، از جمله هاشم بن عبد مناف که نام او عمرو بود، و او را علت علو مرتبت، عمرو العلا می گفتند. و او برادرش مطلب، را به جهت جمال و زیبایی بسیاری که داشتند، «البدران» می خواندند، یعنی: دو ماه شب چهارده. هاشم از فتوت و مردمی چنان بود که مردم مکه را در سایه حمایت خویش می داشت. و چون سالی در مکه قحطی پیش آمد او هر صبح و شام یک شتر می کشت و می پخت و نان در آبگوشت خرد (تریت)، می کرد و به مردم می خورانید. از این رو او را هاشم لقب دادند از مصدر هشم، یعنی نان تریت کردن. به علت بزرگی و عظمت مقام هاشم، فرزندان او، به نام او بنی هاشم، یا هاشمیین خوانده شده اند و خوانده می شوند. سادات همه «هاشمی» هستند.)
او هنگامی به علت نذری که کرده بود خواست یکی از پسران خود (عبدالله، پدر پیامبر) را در پیشگاه خدا، در برابر کعبه قربانی کند. این بود چگونگی حال و روحیه بنی هاشم. اما بنی امیه، ریاستی مادی و مالی داشتند، و کارشان حفظ منافع شخصی و انتفاع و بهره کشی بود، و شغل رسمی آنان بازرگانی. و به دلیل همین روحیه سودجویی و بهره کشی از دیگران بود که چون سران بنی هاشم پیمانی منعقد کردند که «حق ستمدیده را بگیرند و به او بازگردانند، با همدردی و گذشت زندگی کنند، توانا را از بر ناتوان و خودی را از تجاوز به غریب و بیگانه باز دارند»، بنی امیه در این پیمان وارد نشدند، بلکه با آن در افتادند. زیرا این گونه پیمانها با روش آنان و سودپرستی و مادی اندیشی ایشان بیگانه بود. می توان گفت، این دو روش، تا اندازه بسیاری، به روحیات و شالوده ذات و اخلاق افراد این دو قبیله بستگی داشت. و به حکم توارث، همین روحیات پدران، درفرزندان نیز پدید آمد. به طوری که از میان فرزندان هاشم، محمد و علی و عبدالمطلب و ابوطالب و حمزه و جعفر صرف نظر از تربیت اسلامی به وجود آمدند، و از میان فرزندان امیه، ابوسفیان، معاویه، یزید، حکم بن ابی العاص و مروان حکم.