جامعیت دین از مباحث مهم و اصیل فلسفه دین و کلام جدید است که میتواند در مورد هر دینی مطرح باشد، مثلا درباره دین اسلام بحث جامعیت تحت عناوین مختلف از قدیم الایام میان مفسرین، حکما و متکلمین رایج بوده است. در مورد جامعیت دین دو دیدگاه وجود دارد.
دین جامع همه علوم و معارف بشری است و در همه عرصه های زندگی مادی و معنوی، همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان می کند و تعالیم آن ما را از هرگونه تلاش فکری در شناخت انسان و جهان و ابعاد مختلف زندگی بی نیاز می کند. و لذا دین نظامهای لازم جهت اداره جامعه را در بر دارد و می توان علوم اجتماعی، سیاسی و تجربی نظیر جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد، علم سیاست، فیزیک و شیمی و حتی علوم کامپیوتری و... را از دین استخراج کرد. در نقد این رویکرد افراطی به جامعیت دین به طور اختصار می توان گفت: دین نمی تواند در همه عرصه های زندگی مادی و معنوی، همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان کند و جامع همه علوم و معارف بشری باشد و بتوان علوم انسانی و تجربی را از دین استخراج نمود؛ چرا که لازمه معارف بشری به علت تأثیر محدودیتهای تاریخی، اجتماعی، زبانی و معرفتی انسان، خطاپذیری است در حالی که دین الهی که از محدودیت های مذکور مصونیت داشته، دارای ویژگی حقانیت و خطاناپذیری است و به این جهت نمی تواند با علوم و معارف بشری هم آهنگ و همراه باشد؛ زیرا در صورت بطلان فرضیهها و داده های عقلانی بشر یا باید دین را تأویل برد و یا قایل به بطلان آن شد.
افزون بر آن که خود معارف و علوم بشری نیز با یکدیگر ناسازگاریهای فراوانی دارند. به عنوان نمونه برخی از دین داران ساده اندیش برای این که به گمان خود از قافله پرشتاب علم عقب نمانند، سعی در تطبیق باورهای دینی بر داده های علوم تجربی (که از سطح فرضیه فراتر نیستند) کرده اند. برای مثال مراد از آسمانهای هفتگانه مورد اشاره قرآن را فلکهای نه گانه هیئت بطلمیوس به شمار آورده، برای تکمیل عدد، عرش و کرسی را نیز به آنها افزوده اند! باطل شدن فرضیه هایی همچون فرضیه افلاک نه گانه، روشن کرد که چنین تلاشهای عجولانه ای برای هماهنگ جلوه دادن دین و علم، بزرگترین ضربه را بر پیکره دین وارد خواهد ساخت. از سوی دیگر اگر قایل شویم دین همه مسایل نظری و عملی را در سطح کلان و جزیی بیان کرده با جاودانگی آن در تضاد است؛ زیرا رمز جاودانگی قرآن آن است که خود را در قالب مخصوص و برنامهای محدود محصور نمی سازد و جزئیات و برداشت متناسب به زمان و مکان را به اندیشمندان دین می سپارد که متناسب با شرایط و دگرگونیها، از آن قالبهای کلی استخراج کنند.
به اعتقاد این گروه تنها وظیفه دین ارائه رهنمودهایی برای رسیدن به سعادت و کمال اخروی انسان است. و مدعیند دین برای اداره شئون دنیوی نیامده است و اساسا کاری به دنیای انسانها ندارد و جامعیت دین را در این می دانند که آن چه در هدایت به کمال و سعادت اخروی انسان نقش دارد در اختیار بشر قرار دهد و اما چگونگی شناخت علوم انسانی و تجربی، تشکیل حکومت، روش اداره حکومت، چگونگی مبارزه با مشکلات و مفاسد اجتماعی، مهار قدرت سیاسی در جامعه دینی، چگونگی ایجاد عدالت اجتماعی و دهها پرسش دیگر از قلمرو دین خارج است و این آدمی است که باید بدون استمداد از آموزههای دینی خود با ساماندهی مناسبات اقتصادی، سیاسی، و... جامعه بپردازد. و دین در این زمینه ها تنها به کلیات بسنده کرده و از راهکار معین پرهیز کرده است و در صورتی که به تدبیر امور دنیوی و تنظیم معیشت و تعیین نظام بپردازد خود نیز دنیوی و ایدئولوژیک می شود و این با جاودانگی آن در تضاد است.
در نقد این دیدگاه باید گفت از دیدگاه اسلام انسان یک موجود مادی محدود به این دنیا نیست بلکه موجودی فراتر از ماده و دارای زندگی جاوید است که همه شئون و اعمال او با سرنوشت نهایی او ارتباط دارد. یعنی هرگونه تلاشی در این زندگی در سعادت ابدی و یا شقاوت او تأثیر خواهد داشت. «الدنیا مزرعه الاخره» (بحارالانوار، ج 70، ص 225) «الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل» (بحارالانوار، ج 32، ص 354) از این رو نوع رفتار اجتماعی و سیاسی که انسان بر می گزیند به مانند رفتارهای فردی او تأثیر قطعی در سعادت و خوشبختی و یا شقاوت و بدفرجامی اخروی او دارد، و لذا دینی که علاوه بر مسایل فردی به مسایل اجتماعی انسان و سعادت و هدایت جامعه می اندیشد نمی تواند نسبت به اجرای احکام و چگونگی اداره جامعه، تعیین ساختار حکومت، اصل عدالت و قیام به قسط، ایجاد تعاون و امنیت در جامعه و... طرح و نظری نداشته باشد.
ثانیا با نگاهی به آیات و روایات به روشنی ثابت می شود که احکام، دستورات و رهنمودهای اجتماعی، سیاسی و... بسیاری جهت هدایت جامعه اسلامی در آنها یافت می شود. که اگر وجود این آیات در دین نشانگر گستردگی قلمرو دین در امور اجتماعی نباشد وجود چنین قوانین لغو خواهد بود و شکی نیست که خداوند فعل عبث انجام نخواهد داد.
جامعیت دین را باید در راستای هدف و رسالت آن ملحوظ داشت و باید از هرگونه افراط و تفریط در این زمینه پرهیز کرد. با نگاهی اجمالی به قرآن و روایات در می یابیم که هدف دین، تأمین سعادت دنیا و آخرت او است و چون امور دنیوی و مناسب اجتماعی تأثیر شگرفی در روحیات و کمال انسان و تأمین سعادت واقعی وی دارند، دین خاتم هرگز نمی تواند از دخالت در این امور چشم پوشی کند و باید برای تمام آنها برنامه ای جامعه ارائه دهد. به بیان دیگر، قرآن برنامه سعادت انسان را بر خداشناسی و اعتقاد به یگانگی خدا بنا نهاده است؛ آن گاه اعتقاد به معاد را از آن نتیجه می گیرد و سپس پیغمبر شناسی را از اصل معاد اخذ می کند؛ چرا که رسیدن به پاداش و جزای اعمال نیک و بد، که مهمترین فلسفه معاد است ممکن نیست، مگر آن که نخست از راه وحی و نبوت از طاعت و معصیت آگاه شویم. پس از این سه اصل اساسی، و علاوه بر اعتقادات دیگر به بیان اصول اخلاق نیکو و صفات حسنهای می پردازد که مناسب با اصول مزبور باشد، و آن گاه قوانین عملی را که در واقع حافظ سعادت حقیقی و پرورش دهند. اخلاق نیکو و بالاتر از آن، عامل رشد و ترقی اعتقادات درست و اصول اولیه می باشند، پایه ریزی می کند.
به این ترتیب قرآن مشتمل بر سه بخش کلی است: 1. اصول عقاید اسلامی، اعم از توحید، نبوت، معاد و سایر اعتقادات متنوع بر آنها؛ 2. اخلاق پسندیده و نیکو؛ 3. احکام شرعی و قوانین عملی، که کلیات آنها در قرآن آمده و تفاصیل و جزئیاتشان به پیغمبر اکرم (ص) واگذار شده است. و آن حضرت نیز بر اساس احادیث متواتری نظیر حدیث ثقلین، بیان اهل بیت (ع) را جایگزین بیان خود ساخته است. این برنامه هم چنان که با تأمل در محتوای آنها روشن است، مشتمل بر همه ابعاد زندگی انسان، اعم از فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی است. (اسلام) همان طور که برای وظایف عبادی قانون دارد، برای امور اجتماعی و حکومتی (نیز) قانون و راه و رسم دارد. بنابراین، مقصود از جامعیت دین آن است که در راستای هدف و رسالت خود رئوس کلی همه معارف لازم را برای تحقق این هدف در اختیار بشر قرار دهد، به گونه ای که بشر با تطبیق آن اصول کلی به صورت نظام مند بتواند هم معارف و راهنمون های مورد نیاز را برای رسیدن به سعادت خویش به دست آورد. بعد از روشن شدن مفهوم جامعیت، حال سؤال این است که از چه روشهایی می توان جامعیت دین اسلام را اثبات نمود؟ در پاسخ به سؤال فوق باید گفت: جامعیت دین خاتم را می توان از دو راه اثبات کرد: دلایل عقلی و نقلی.
برای بررسی این دلیل باید به موارد زیر توجه نمود:
1- خداوند حکیم آدمی را برای رسیدن به کمال نهایی و سعادت جاودانه آفریده است.
2- زندگی دنیا مقدمه زندگی آخرت است و سعادت و شقاوت ابدی در گرو چگونه زیستن در این جهان است. یعنی اعمال و رفتار ما در رسیدن به سعادت و یا محروم شدن از آن دخیل و مؤثرند.
3- شرط لازم برای سعادتمندی در جهان آخرت منوط به شناخت چگونگی رابطه اعمال با نتایج اخروی آن است؛ زیرا تا زمانی که رابطه اعمال و رفتارها با نتایج اخروی آن و رابطه آنها با سعادت و شقاوت آدمی روشن نباشد چگونه می توان برنامه صحیح و همه جانبه ای برای زندگی این جهان پی ریزی کرد
4- ابزار عمومی شناخت (حس و عقل) از درک چگونگی روابط اعمال و رفتار دنیوی با نتایج اخروی ناتوان است. ضعف و نارسایی حس و عقل از بررسی ویژگیهای این دو نوع ادراک هویدا می شود:
الف: برد و قلمرو شناخت ادراک حسی که از راه حواس ظاهری و در اثر ارتباط با جهان مادی حاصل می شود، بسیار محدود است و تنها چیزهایی که با ما در ارتباط پیدا می کنند، آن هم در حد ارتباطش و در زمانی که این ارتباط برقرار است مورد ادراک حس واقع می شود. به علت محدودیت برد ادراک حسی نمی توان توقع داشت که به وسیله آن مسیر صحیح زندگی در تمام ابعادش، و جنبه ارزشی اعمال و رفتارمان (به ویژه رابطه انسان با نتایج اخروی آن) را بشناسیم.
ب: اما ادراکات عقلی؛ آن چه عقل به تنهایی و صرف نظر از تجربه خارجی درک می کند یک سلسله مفاهیم کلی است که اصطلاحا به آنها بدیهیات اولیه می گویند؛ مانند محال بودن اجتماع نقیضین. این گونه مفاهیم نیز برای بازشناسی روابط پیش گفته کارایی ندارد؛ زیرا بدیهیات اولیه عقل بسیار محدود است و هرگز نمی تواند حکم صدها روابط ما با خدا، خودمان با دیگران و محیط زندگی را تعیین کند و جنبه ارزشی آنها را بیان نماید.
ج: ادراکات تجربی نیز که از همکاری حس وعقل حاصل می شود، در حدی است که در دایره تجربه انسان قرار گیرد، ولی آن چه جنبه ماورای مادی دارد در دام تجربه و آزمایش نمی افتد تا بتوانیم رابطه ماده و غیر ماده را هم از راه تجربه اثابت کنیم. بنابراین شناخت پدیده های اخروی و کشف و درک رابطه اعمال و رفتار آدمی با نتایج اخروی آن و آگاهی از تأثیر اعمال آدمی در نیک بختی یا تیره روزی نه توسط حس و نه عقل و نه حتی از همکاری آن دو حاصل نمی شود. و از سوی دیگر توانایی طراحی برنامه ای صحیح و جامع برای زندگی منوط به آگاهی و شناخت این تأثیر و تأثرها است. حال که شناختهای عمومی و همگانی برای رسیدن به هدف و غایت خلقت ناکافی و نارسانید مقتضای حکمت خداوند این است که با ارسال رسول و انزال کتب برنامه ای جامع و کامل فراروی انسان قرار دهد تا آدمی بر اساس آن، راه صحیح زندگی و برنامه سعادت خود را بشناسد.
آیات متعددی بر جاودانگی و جهانی بودن قرآن دلالت دارند که از آنها می توان جامعیت دین اسلام را ثبات نمود:
1- جهانی بودن دین خاتم و جامعیت آن: برخی از آیات قرآن، اسلام را دین جهانی معرفی می کند که خداوند آن را برای تمام بشریت هدیه کرده است، نه برای یک گروه و یا منطقه خاصی، مانند: «قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا؛ بگو ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم.» (اعراف/ 158) و «و ارسلناک الا رحمه للعالمین؛ و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستاده ایم.» (انبیا/ 107) لازمه جهانی بودن دین خاتم آن است که متناسب با جوامع مترقی دیگری غیر از جامعه جزیره العرب که نیازهای بشری داشته و معارف در سطح بالاتری را می طلبید، نیز سخنی داشته باشد تا مایه هدایت و راهنمایی آنها نیز باشد، و این امر شاهدی بر جامعیت دین اسلام باشد.
2- جاودانگی دین خاتم و جامعیت آن: یکی از ویژگیهای دین خاتم که آن را از سایر شرایع دیگر ممتاز می کند «جاودانگی» آن است که ظهورش توأم با پایان یافتن و مختومه شدن دفتر نبوت بوده است و احکام و تعالیم آن برنامه حیات بخشی را برای تمام انسانها در طول اعصار ارایه می دهد. «ما کان محمدا با احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.» (احزاب/ 40) «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا؛ بزرگ و خجسته است کسی که بر بنده خود فرقان (کتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل فرموده، تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد.» (فرقان/ 1؛ یوسف/ 104)
حال که قرآن آخرین دین الهی و آورنده آن خاتم پیامبران و تعالیم و احکام آن سند هدایت برای کل آدمی و او مکلف به وفاداری دایمی از آن است، چنین انتظاری پیش می آید که اسلام باید برای تمام انسانها در اعصار مختلف سخن داشته باشد و زمینه هدایت همه جوامع حتی پیچیدهترین آنها را فراهم و سعادت دنیوی و اخروی آنها را تأمین نماید. البته آیات دیگری نیز برای جامعیت دین خاتم مورد استناد قرار گرفته مانند آیاتی که تبیان بودن هر چیزی را در قرآن تأکید می کند: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدی و رحمه و بشری للمسلمین؛ و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.» (نحل/ 89) یکی از صفات عمومی قرآن این است که بیان هر چیزی است و به تعبیر خود قرآن «تبیان لکل شیء» است و از آن جا که قرآن کتاب تربیت و انسان سازی است، و برای تکامل فرد و جامعه، در همه ابعاد معنوی و مادی نازل گشته. منظور از «کل شی» در این آیه همه اموری است که برای پیمودن این راه هدایت لازم است.
به بیان دیگر آن چه که در سعادت و هدایت انسان تا روز قیامت مؤثر است اعم از مسایل ارزشی و اخلاقی، معارف حقیقی مربوط به جهان بینی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و یا مسایل مربوط به جهان هستی، در آن بیان شده است. روایات فراوانی نیز از معصومین درباره جامعیت دین خاتم نقل شده از جمله رسول اکرم(ص) در سفر حجه الوداع فرمود: «ای مردم، هیچ چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک و از آتش جهنم دور کند، مگر آن که شما را به آن امر نموده ام، و هیچ چیزی نیست که شما را به آتش جهنم نزدیک و از بهشت دور کند، مگر آن که شما را از آن نهی کرده ام.» (کلینی/ اصول کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب 18، حدیث 5)
از امام صادق (ع) نیز نقل شده که فرمود: «همانا خداوند تبارک و تعالی قرآن را بیانگر هر چیزی قرار داده است حتی به خدا سوگند که رها نکرده چیزی را که بندگان خدا به آن احتیاج داشته باشند، تا آن جا که کسی نمی تواند بگوید: ای کاش خداوند آن را در قرآن بیان می کرده و نکرده است.» (حویزی/ نورالثقلین، ج 3، قم، مطبعه الحکمه، حدیث 174، ص 74)
جامعیت دین اسلام آن را پاسخگوی تمام نیازهای فطری، طبیعی انسان ها قرار داده است. توجه به نقش مال و ثروت در زندگی انسان ها و جهت دادن به آنها در راستای چگونگی استفاده بهینه از آن برای دستیابی بهتر و سریع تر به اهداف مهم زندگی و بهره گرفتن از آن برای کمال و تأمین سعادت راستین از برنامه های این آئین مقدس است. بعضی جمادت به خرج می دهند خیال می کنند که چون دین اسلام دین جامعی است پس باید در جزئیات نیز تکلیف معینی را روشن کرده باشد. نه اینطور نیست یک حساب دیگری در اسلام است. اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب می کند که اساسا در بسیاری امور دستور نداشته باشد نه اینکه هیچ دستوری نداشته باشد بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند. از جمله حدیثی است به این مضمون: «ان لله یحب ان یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بفرائمه؛ خداوند دوست دارد مردم را در مسائلی که آزاد گذاشته است، مردم هم آزاد باشند.»
یعنی مسائل آزاد را آزاد تلقی کنند، از خود چیزی درنیاورند. امیرالمؤمنین می فرماید: «ان الله حدد حدودا فلا تعتدوها و فرض فرائض فلا تترکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها؛ خداوند یک چیزهایی را واجب کرده است، آنها را ترک نکنید، یک چیزهایی را هم ممنوع اعلام کرده است به آنها تجاوز نکنید و در مورد بعضی از مسائل سکوت کرده است البته نه از روی فراموشی بلکه خود خواسته که سکوت کند و بندگانش در آن مسائل آزاد و مختار باشند.»
ادیان الهی اسلام جامعیت خاتمیت هدایت سعادت انسان باورها در قرآن