آشنایی با آیین پیامبر (ص) پیش از برانگیخته شدن به رسالت، در گرو این است که وضع آیین نیاکان و برخی از اعمال آنها، روشن گردد زیرا معمولا ایمان و توحید و یا ضلالت و گمراهی کودک، شاخه ای از درختی است که در دل بیت می روید و شاخ و برگ می کشد، اگر ایمان و توحید شخصیتهایی مانند «عبدالمطلب» و «ابوطالب» و والدین پیامبر (ص) به روشنی ثابت گردد، شک و تردید در ایمان پیامبر (ص) قبل از بعثت و گرایش او به آیین توحید، وسوسه ای بیش نخواهد بود.
ایمان عبدالمطلب
مقصود از «ایمان» در این بحث، اعتقاد به خدا و اذعان به وجود او نیست زیرا قاطبه عرب به جز انگشت شماری از آنان، به وجود خالق یکتا معتقد بودند و اعتقاد به خدا جزء فرهنگ رسمی عرب به شمار می رفت که از ابراهیم (ع) به یادگار مانده بود، بلکه مقصود از آن یکتا پرستی و پرهیز از پرستش اصنام و بت ها است که اکثریت قریب به اتفاق عرب را فرا گرفته بود و جز افراد معدودی از «احناف» همگان «بت» را می پرستیدند ولی سران بیت هاشمی از این پلیدی به دور بودند هر چند برخی از آنان از محیط متأثر بوده و افرادی در آن بیت مانند «ابولهب» از آن دفاع می کردند ولی در اخلاص و توحید عبدالمطلب در یکتا پرستی کافی است که به سخنان مورخان درباره ی او گوش فرا دهیم.
1 ـ یعقوبی، تاریخ نگار قرن سوم، می نویسد: «نیای پیامبر (ص) «عبدالمطلب»، پرستش بتان را ترک گفت و توحید در عبادت را پیشه ی خود ساخت و به نذر خود در راه خدا وفا نمود.» و سنتهایی را پی ریزی کرده بود اشاره می کند.
2 ـ در حمله ی «ابرهه» به سرزمین مکه به قصد تخریب خانه ی خدا، توحید و یکتا پرستی «عبدالمطلب» و روگردانی او از «بتان» قریش، به خوبی دیده می شود او وقتی از تصمیم ابرهه آگاه شد و گزارش رسید که شتران او را سپاه پیل به یغما برده است، یکسره به اردوگاه «ابرهه» رفت و مورد تجلیل و احترام او قرار گرفت، تنها چیزی که از او درخواست کرد این بود که دستور دهد اموال به غارت رفته ی او را باز گردانند. «ابرهه» از درخواست کوچک او در برابر تصمیم خطرناکی که او نسبت به تخریب کعبه نموده بود، در شگفت فرو رفت و گفت «من از درخواست ناچیز تو در شگفتم من آمده ام خانه ای را ویران کنم که مایه ی افتخار قبیله و نیاکان تو است ولی تو از شترهایی که به غارت رفته سخن می رانی چه بهتر بود که از من درخواست می کردی تا از این کار صرف نظر کنم.»
«عبدالمطلب» با چهره ی باز و قلبی مطمئن گفت: «من صاحب شترم و برای مطالبه ی آن آمده ام خانه نیز صاحبی دارد، که از آن حفاظت می کند.»
ابرهه گفت چیزی نمی تواند مانع از تصمیم من گردد این سخن را بگفت فورا دستور داد که شتران او را بازگردانند او نیز پس از تحویل، همه را نذر کعبه کرد و در حرم رها نمود که هر نوع دست درازی به آنها، مایه ی ظهور خشم الهی گردد آنگاه به سوی قریش آمد و همگان را از تصمیم ابرهه آگاه ساخت، سپس یکسره به سوی کعبه رفت و حلقه باب کعبه را با گروهی از قریش به دست گرفت و به مناجات با خدای خود پرداخت و ضمن گفتگوی خود با خدا، چنین گفت: «پروردگارا، به جز تو به کسی امیدی ندارم، آنان را از حریم خانه ی خود باز دار، دشمن خانه ی تو، دشمن تو است، آنان را از تخریب جلوگیری نما.» اگر نیای پیامبر یک فرد بت پرست بود در این لحظات حساس باید بسان دیگر مشرکان به بتان کعبه پناه ببرد، و دست حاجت به سوی آنها دراز نماید.
3 ـ در یکی از سالها، که آسمان از ریزش باران بخل می ورزید، در چنین شرایطی، قریش حضور «عبدالمطلب» رسیدند و همگان بر فراز کوه «ابی قبیس» قرار گرفتند عبدالمطلب پیامبر را در حالی که آن روز کودکی بیش نبود همراه خود به کوه آورد و با خدای خود سخن می گفت ناگهان رحمت حق فرود آمد، بیابانها و گودالها را پر آب نمود.
در این مورد سرایندگان اشعاری در ستایش عبدالمطلب سروده اند که یک بیت آن را می انگاریم:
مبارک الاسم یستسقی الغمام *** به ما فی الأنام له عدل و لا خطر
مبارک نام، نامی که به وسیله ی او از ابر آسمان، باران طلبیده می شود در میان مردم برای او لنگه و همتایی نیست.
در این مورد ابوطالب قصیده ای دارد که در سیره ی حلبی و غیره نقل شده است.
4 ـ شهرستانی در ملل و نحل سرگذشت «استسقاء» عبدالمطلب را روشنتر نقل می کند و می گوید، دو سال گذشت قطره ای باران از آسمان مکه به سرزمین آن فرود نیامد، وی به ابوطالب دستور داد که فرزند او را «محمد» که در آن روزها کودک شیرخواری بیش نبود حاضر کند، او نوه ی خویش را روی دست گرفت و رو به کعبه ایستاد، و گفت: «خدایا به حق این کودک ما را از باران رحمت خود سیراب نما.» این جمله ها را می گفت در حالی که نوه ی خود را به سمت بالا می انداخت، و می گرفت، دعای او به هدف اجابت رسید، و چیزی نگذشت که باران رحمت به شدت بارید تا آنجا که ترسیدند که به مسجدالحرام آسیبی وارد شود. سپس می نویسد: «او در پرتو این نور (محمد (ص)) فرزندان خود را به اخلاق نیک و روشهای ستوده دستور می داد، و می گفت پس از این جهان سرای دیگری است که در آنجا نیکوکاران به پاداش کار خود و بدکاران به کیفر اعمال خود خواهند رسید.»
5 ـ در سایه ی اختلافی که میان او و قریش پس از حفر چاه زمزم رخ داد، قریش برای رفع اختلاف تصمیم گرفتند که همراه عبدالمطلب به کاهنی که در جانب شام زندگی می کرد، مراجعه کنند در نیمه ی راه، عطش بر آنان غلبه کرد و همگی در آستانه ی مرگ قرار گرفتند، در این موقع تصویب شد که هر فردی از آنان برای خود گودالی به عنوان قبر بکند، که اگر مرگ او فرا رسد کسی که در کنار او است او را در گودال دفن کند و بدین صورت همگی جز آخرین نفر، در زیر خاک قرار گیرند و طعمه ی درندگان نشوند. هر فردی برای خود قبری کند و در انتظار فرا رسیدن مرگ خود نشست و همگی در این حالت به سر می بردند که ناگهان «عبدالمطلب» گفت «برخیزید در این بیابان گشت بزنیم شاید بر آبی دست یابیم زیرا دراز کشیدن و در انتظار مرگ نشستن جز ناتوانی، چیزی نیست.» گشت زنی آغاز گردید، افراد در اطراف بیابان پراکنده شدند، ناگهان آبی از زیر پای شتر عبدالمطلب فوران کرد «عبدالمطلب» و یاران او تکبیر گفتند و با شادی و خرسندی خاصی از آن نوسیدند و ظرفها را پر کرده و در همان نقطه از مخاصمه با عبدالمطلب دست برداشتند و گفتند: «خدایی که در این بیابان تو را با این آب زلال سیراب کرده همان خدا نیز زمزم را در اختیار تو نهاده و لازم است همگی به مکه بازگردیم و سرپرستی «سقایت حجاج» را تو بر عهده بگیری.»
6 ـ ام ایمن می گوید: «سرپرستی محمد (ص) (پس از بازگشت از صحرا) بر عهده ی من بود، روزی از او غفلت کردم ناگهان «عبدالمطلب» را بر بالین خود دیدم و به گفت من فرزندم را در نقطه ای به نام «سدره» یافتم مبادا از او غفلت ورزی. اهل کتاب می گویند او پیامبر این امت است و من از شر آنان نسبت به او در امان نیستم.»
ام ایمن افزود: «عبدالمطلب غذایی صرف نمی کرد مگر اینکه می گفت: فرزندم را حاضر کنید و او را گاهی در منار خود و گاهی روی زانو می نشاند و در همه چیز او را برخود مقدم می داشت.»
7 ـ او به هنگام مرگ، حکومت مکه و امور مربوط به کعبه را به فرزند خود «زبیر» و سقایت زمزم و سرپرستی پیامبر را به فرزند دیگرش «ابوطالب» واگذار کرد و وجود محمد را در خانواده ی خویش شرف عظیم خواند و اشعاری به هنگام مرگ سروده که مضمون آن تأکید بر سعی و کوشش در حفظ پیامبر (ص) از گزند دشمنان می باشد.
با توجه به این قضایا و نظائر آن در تاریخ، دیگر نباید در ایمان عبدالمطلب و توحید و یکتا پرستی او، شک و تردید نمود، مردی که پیوسته مورد عنایت گسترده الهی می باشد، محال است گرد بت بگردد، از عبادت خدای یکتا روی گرداند و به مخلوق چوبین و آهنین او متوسل گردد.
پس از درگذشت پیامبر گرامی (ص) و مطرح شدن خلافت عترت و پیدایش محدثان عثمانی که پیوسته در پایین آوردن مقام علی و فرزندان او کوشش می نمودند، خصوصیات زندگی نیاکان پیامبر (ص) به دست فراموشی سپرده شد زیرا نقل هر نوع رویدادی که از کرامت و فضیلت این بیت حکایت می کرد مایه ی سرفرازی امام بود از این جهت، غرض ورزیها و یا خوف و ترس سبب شد که این بخش از زندگی بیت نبوی به صورت سیار کمرنگ در تاریخ مطرح گردد و این مقدار کمی که نقل گردیده در پرتو الطاف الهی از گزند دشمنان مصون مانده است.
پیامبر اکرم نیاکان تاریخ اسلام زندگینامه بعثت توحید داستان تاریخی عبدالمطلب