پس از دعوتهای سری، و تبلیغ بستگان که منجر به ایمان گروهی از بستگان و غیره گردید پیامبر از جانب خدا مأموریت یافت که حصار دعوت خصوصی را بشکنند و به تبلیغ عموم بپردازد آنجا که می فرماید: «فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین* إنا کفیناک المستهزئین؛ به آنچه مأمور هستی آشکار کن و از مشرکان روی برگردان، ما تو را از شر استهزا گران، کفایت می کنیم.» (حجر/ 94- 95)
به طورى که از بعضى از روایات استفاده مى شود آیات «فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین إنا کفیناک المستهزئین» در مکه نازل شد، بعد از آن که پیامبر اسلام سه سال مخفیانه دعوت کرد و عده قلیلى از نزدیکان پیامبر (ص) به او ایمان آوردند که نخستین آنها، از زنان خدیجه و از مردان على (ع) بود.
بدیهى است دعوت به توحید خالص و در هم ریختن نظام شرک و بت پرستى در آن زمان و در آن محیط کار عجیب و وحشتناکى بود و به همین جهت از همان آغاز این مسأله نمایان بود که گروهى به استهزاء برمى خیزند به همین جهت خداوند به پیامبرش قوت قلب مى دهد که از انبوه دشمنان و استهزاء کنندگان نهراسد و دعوت خود را آشکارا و علنى سازد، و به یک مبارزه پیگیر منطقى در این راه دست بزند. از این لحظه که خدا او را مأمور به هدایت جهانیان و گسترش دعوت خود نمود، مسئولیت بس سنگین و بزرگی بر دوش او نهاد، و آنچه را که در آیه ی زیر وعده داده است، تحقق پذیرفت آنجا که می فرماید: «إنا سنلقی علیک قولا ثقیلا؛ ما به همین زودی سخن سنگینی بر تو القا می کنیم.» (مزمل/ 5)
مفسران هر چند در تفسیر «قول ثقیل» دچار اختلاف شده اند و برخی آن را به عمل به قرآن، و یا عمل به حدود و فرائض آن تفسیر کرده، و بعضی نیز آن را به نزول وحی (قرآن) تفسیر نموده اند؛ ولی به هیچ وجه بعید نیست که مقصود معنای وسیعی باشد که مسئولیت بزرگ رهبری امت را نیز در بر گیرد، به گواه این که در همین سوره می فرماید: «واصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا؛ بر آنچه که می گویند، صبر کن و از آنان دوری گزین.» (مزمل/ 10)
این مرحله از دعوت از اهمیت خاصی برخوردار بود؛ زیرا پیامبر باید یک تنه با پشتیبانی گروه اندکی از یاران خود که در دو مرحله ی نخست به مکتب او گرویده اند، جهان عرب را که در شرک و دوگانه پرستی فرو رفته بودند، نجات بخشد. قرآن برای تقویت اراده ی او بار دیگر وی را در ابتدای سوره ی مدثر، مورد خطاب قرار می دهد. بدون شک مخاطب در این آیات شخص پیامبر (ص) است، هر چند تصریحى به این عنوان در آن نشده، ولى قرائن موجود در این آیات بیانگر این واقعیت است. نخست مى فرماید: «یا أیها المدثر؛ اى در بستر خواب آرمیده، و جامه خواب به سر کشیده.» (مدثر/ 1) «قم فأنذر؛ برخیز و انذار کن و عالمیان را بیم ده.» (مدثر/ 2) که وقت خواب و استراحت گذشته، و زمان قیام و تبلیغ فرا رسیده است.
تکیه بر خصوص "انذار" با اینکه پیامبر (ص) هم "بشیر" است و هم "نذیر" به خاطر آن است که "انذار" مخصوصا در آغاز کار تاثیر عمیقترى در بیدار کردن ارواح خفته دارد. در اینکه چرا پیامبر (ص) در بستر آرمیده بود که این خطاب او را دعوت به قیام کرد مفسران احتمالات زیادى داده اند، اما آنچه به نظر مناسبتر می رسد این است که؛ مشرکان عرب در آستانه موسم حج جمع شدند، و سران آنها مانند ابوجهل، و ابوسفیان، و ولید بن مغیره، و نضر بن حارث، و... به مشورت پرداختند که در برابر سؤالات مردمى که از خارج به مکه مى آیند، و جسته گریخته مطالبى درباره ظهور پیامبر اسلام (ص) شنیده اند چه بگویند؟
اگر هر کدام بخواهند جواب جداگانه اى بدهند، یکى کاهنش خواند، و دیگرى مجنون، و دیگرى ساحر، این تشتت آراء اثر منفى خواهد گذاشت، باید با وحدت کلمه به مبارزه تبلیغاتى بر ضد پیامبر (ص) برخیزند! بعد از گفتگو به اینجا رسیدند که بهتر از همه این است که بگویند "ساحر" است زیرا یکى از آثار پدیده "سحر" جدایى افکندن میان دو همسر، و پدر و فرزند است، و پیامبر با عرضه آئین اسلام چنین کارى را انجام داده بود! این سخن به گوش پیامبر (ص) رسیده سخت ناراحت شده و بیمارگونه، غمگین به خانه آمد و در بستر آرمید که آیات فوق نازل شده و او را دعوت به قیام و مبارزه کرد.
قابل توجه اینکه جمله "فانذر" (انذار کن) بیان نمى کند درباره چه چیز؟ و چه موضوع؟ انذار کند، و این در حقیقت براى بیان عمومیت است، یعنى درباره بت پرستى و شرک و کفر و ظلم و بیدارگرى و فساد، درباره عذاب الهى و حساب محشر و... به مردم هشدار ده (و به اصطلاح حذف متعلق دلالت بر عموم دارد) در ضمن هم شامل عذاب دنیا مى شود و هم عذاب آخرت و هم نتائج سوء اعمال انسان که دامنگیر او خواهد شد.