در قرآن کریم، بارها این حقیقت آمده است که خداوند حق را جاری می سازد و باطل را از میان می برد؛ و این عمل فقط کار اوست. این سخن بدین معناست که اجرای حق کاری است تکوینی و نه تشریعی. کار تشریع عصیان بدار و تخلف پذیر است، ولی در قلمرو تکوین، چنین نیست: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛ امر خداوند چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، می گوید: «پدید آ»، آنگاه پدید می آید.»
اگر خدا اراده کند که خود کاری را انجام دهد، آن اراده را «اراده تکوینی» می نامند. در این صورت، عصیان و تخلف در آن امر راه ندارد. قرآن بارها گواهی داده است که خداوند، خود، می خواهد حق را احیا سازد و باطل را از میان بر دارد. «و ترید الله ان یحق الحق» یا «لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره المجرمون».
به همین دلیل، خداوند در هنگام عذاب دادن اهل دوزخ می فرماید: «حق علیهم القول...» در اینجا «حق» به معنای «تبت» است و به کار بردن این واژه نه تنها برای آن است که از «ثبات» عذاب سخن بگوید، بلکه «به جا بودن» آن را نیز می رساند. یعنی کیفر دادن متجاوزان، هرچند خوشایند آنان نباشد، حق است. بدین سان، خداوند همانگونه که انعام را حق می داند، تعذیب را نیز حق می شمارد، زیرا اگر کسی به باطل بگراید، به ناچار گمراه می گردد. قرآن می فرماید: «فریقا هدی و فریق حق علیهم الضلاله» در مکان دوم، کلمه «فریق» مرفوع آمده است نه منصوب، تا بفهماند که اینان به دست خود گمراه شده اند و تباهی را بر خویشتن تحمیل ساخته اند.
بر همین پایه است که قرآن در آیات بسیار، حق را تکوینی می شمارد. در یک جا، آنگاه که از مجموعه نظام هستی سخن می گوید، می فرماید که همه این نظام پیرو حق است: «فقال لها و للارض انتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین؛ پس به آسمان و زمین گفت: «خواه ناخواه بیایید.» آن دو گفتند: فرمانبردارانه آمدیم.» این سخن از باب تمثیل نیست، بلکه به راستی پدیده های طبیعت شعور دارند و سخن می گویند. در جای دیگر ذکر شده که بر پا بودن موجودات هستی و در هم کوبیده شدنشان، هر دو، به اراده خداوند است. اینگونه نیست که هرگاه عمر زمین به سر آید، خود به خود، فرو ریزد. خسوف قمر و کسوف شمس و ریزش ستاره ها، همه، به فرمان خداست.
«والارض جمیعا قبضته یوم القیامه و السموات مطویات بیمینه؛ در روز قیامت، همه زمین گرفته شده در دست اوست و آسمان ها در دست راستش پیچیده شده اند.»
همچنین در بخش دیگر، در هم ریختن نظام طبیعت را حق می داند: «اذا السما انشقت واذنت لربها و حقت؛ آنگاه که آسمان بشکافد و از پروردگارش اطاعت کند، به حق و سزاواری.» همین تعبیر درباره شکافتن زمین نیز به کار رفته است.
نتیجه اینکه همه آفرینش بر پایه حق استوار است و اجرای حق عینی امری است تکوینی نه تشریعی؛ و از این رو هرگز تخلف و عصیان در آن راه ندارد. به علاوه، از همین مقدمات روشن می شود که بحث پیرامون حق تا چه اندازه در روشن شدن مبادی تصوری و تصدیقی تأثیر دارد.