پس از اینکه موضوع پایمال شدن مقاصد غدیر و حق علی (ع) همواره بین مردم مطرح بود، و در سراسر بلاد اسلام بازگو می گشت، و در تاریخ موضوعی روشن تلقی گردید، و تا آنجا مسلم بود که مظاهر حزن انگیز طبیعت نمونه ای از این مظلومیت عجیب به شمار رفت، و بیابان پیمایان در میان راهها و دشتها این سخن را با یکدیگر می گفتند؛ پس از اینکه معاویه در جواب نامه محمد بن ابی بکر نوشت: «ما از همان روزگار که پدرت زنده بود، فضل و مقام پسر ابوطالب را می شناختیم و رعایت حق او را لازم می دانستیم، لیکن هنگامی که پیغمبر اکرم درگذشت، پدر تو و فاروقش، نخستین کسانی بودند که حق علی را گرفتند و در امر او مخالفت کردند، و در این کار با هم اتفاق و اتحاد داشتند.... و اگر نبود آنچه پدرت پیش از این انجام داد ما با علی بن ابیطالب مخالفت نمی کردیم و امر را به او تسلیم می نمودیم، لیکن دیدیم پدرت این کار را نسبت به او انجام داد ما هم به روش او رفتیم.»
پس از اینکه عمر به ابن عباس گفت: «ای ابن عباس! فکر می کنم علی مظلوم واقع شد.»
پس از اینها همه یکی از متکلمین شبهه ای که هیچ موضوع نداشت القا کرد، که مقصود از مولی، دوست، یاور، پسر عمو و امثال آن است. سپس نیز چند تن از متکلمین جدلسرای خیالباف، که مانند وی از تضییع عمر بشر و انحراف افکار و تحریف حقایق و تغافل از ندای سعادت بخش پیامبر باکی نداشتند، پی این شبهه را گرفتند و گمان کردند حقیقتی روشن را که قرنها بر وقوع و تأثیر و انعکاس آن گذشته است و همه می دانستند که موضوع مسلم است ولی بدان عمل نشده است، می توانند واژگون کنند، و برای کسانی که از «محتوای غدیر» سرباز زدند عذری بسازند. باید به اینان گفته شود: بزرگواران! کدام لغت است، به خصوص در زبان عرب، که دارای چند معنی نباشد؟ و کجاست که اگر لغت دارای معانی چندی شد از به کار بردن آن اجتناب ورزند؟ آیا در تمام سخنهایی که بزرگان تاریخ و استادان علوم در مقام معرفی شخصیتهای برجسته گفته اند، می توان یک کلمه مشترک را گرفت و مرتب اشکال تراشی کرد؟ و آیا کدام معنی، مناسب خطبه آنچنانی «غدیر» و آن شرایط حساس و تاریخی و مهم است؟
مأمون عباسی به دانشمندان مجلس خود گفت: «این موضوع که به بچه ای روا نیست داده شود، چطور به پیغمبر نسبت می دهید، که مرادش از «مولی»، در آن هنگامه پهناور و با آنهمه مقدمات، پسر عمو و امثال آن باشد؟»
جالب توجه است که این اشکال کنندگان نه عرب بوده اند و نه حق قضاوت در لغت عرب داشته اند؛ از این رو در برابر طبیعت جمله، و درک عمومی فصحا و شعرا، و قرائن مقالی و مقامی، و تصریح لغت دانان بزرگ و کارشناسان زبان عرب، دیگر به گفته آنان گوش فرا داده نمی شود. و این موضوع، که مربوط به لغت شناسی تخصصی است، از اشخاصی غیر فنی و غیر عرب امثال فخر رازی، عبدالحق دهلوی، عضد ایجی، سناء الله پانی پتی، پذیرفته نمی گردد. و فخر رازی که القا کننده این شبهه است کافی است درباره معلوماتش راجع به لغت، سخن ابن شحنه حنفی (م: 815ق) مورخ معروف اهل سنت که می گوید: «او در علوم ید طولانی داشت جز در ادبیات عرب»؛ نیز ابوحیان غرناطی (م:745ق)، نحودان معروف و صاحب روش خاص در این علم، و مولف تفسیر «البحر المحیط» در تفسیر خود می گوید: «تفسیر فخر رازی از هنجارها و مفاهیم کلام عرب خارج است.»
علامه امینی، درباره معنای «مولی» نیز، با همان پژوهش و پیگیری علمی ویژه خویش بحث را گسترده است، و حقایقی سرشار و قرائنی بسیار و ادله ای استوار در شصت صفحه نگارش داده است؛ بیش از چهل تن از عالمان اهل سنت و لغویان (واژه شناسان) و مفسران سلف را نام برده است، که «مولی» را به معنای «اولی» ( اولی به تصرف، صاحب حق اولویت) دانسته اند.
ما دراین جا شماری از آنان را نام می بریم تا کسانی که با تاریخ ادبیات عرب آشنایند ببینند که در میان این عالمان و ادیبان شخصیتهایی وجود دارند که خود از مآخذ و مراجع فرهنگهای زبان عرب بشمارند، سخنشان همواره درباره معانی واژه های عربی حجت است:
1- محمد بن سائب کلبی، مفسر نسابه
2- یحیی بن زیاد فراء، نحوی کوفی
3- ابو عبیده معمر بن مثنی بصری
4- ابوالحسن اخفش اوسط نحوی
5- ابوزید أوس لغوی بصری
6- محمد بن اسماعیل بخاری، صاحب «صحیح»
7- ابوالعباس ثعلب شیبانی نحوی
8- محمدبن جریر طبری، مفسر و مورخ معروف
9- ابوبکر انباری، لغوی نحوی
10- علی بن عیسی رمانی، نحوی معروف
11- ابونصر فارابی جوهری، مولف «صحاح اللغه»
12- ابوالحسن واحدی، مفسر معروف
13- حسین بن مسعود فرابغوی
14- جارالله زمخشری
15- ابوالبقاء عکبری
16- محمد بن ابی بکر رازی، مولف «مختار الصحاح» و «غریب القرآن»
17- علاء الدین خازن بغدادی، مفسر
18- سعدالدین تفتازانی
19- جلال الدین محلی شافعی
20- شهاب الدین خفاجی حنفی