در روز غدیر هنگام بیعت مردم با امام علی (ع) حسان انصاری شاعر معروف که در آن اجتماع بزرگ حاضر بود گفت: «یا رسول الله، اجازه بده شعری درباره علی بگویم و تو خود بشنوی.» پیامبر (ص) فرمودند: «بگو، با برکت خداوندی.» حسان ایستاد و گفت:
ای سران قریش! من اکنون در پی این بیعت، شعری می گویم، از آنکه پیامبر خدا، در مورد ولایت (سرپرستی امت)، شهادتی قاطع و نافذ داد (و درباره آن به صراحت سخن گفت) آن گاه حسان چنین خواند:
ینادیهم یوم الغــدیر نیهم *** بخم، و أسمع بالرسول منادیا
فقال: فمن مولاکم و نبیکم؟ *** فقالوا، و لم یبـــدوا هناک التعامیا:
إلـهک مولانا، و أنت نبــینا *** ولم تلق منا فی الولایه عاصیا!
فقال له قم علی فاننی *** رضیتک من بعدی أماما و هادیا،
فمن کنت مولاه، فهذا ولـیه *** فکونوا له أ تباع صدق موالیا
هناک دعا اللهم و ال ولـــیه *** و کن للذی عاذی عــلیا معادیا
پیامبر اسلام، در روز غــدیر خم، با بانگ رسا آنان را فرا خواند، و شگفتا، که چگونه فرستاده خدا، بانگ برآورده بود ( تا همگان بشنوند).
پیامبرگفت: مولا و سرپرست و پیامبر شما کیست؟ و همه بدون هیچگونه پرده پوشی گفتند:
خدای تو مولای ماست، و تو پیامبر ما هستی، و از ما کسی نخواهی دید که درباره امر ولایت، با گفته تو مخالفت کند.
آن گاه به علی گفت: یا علی برخیز (و برابر مردم بایست)، چون همانا تو را برگزیدم که بعد از من امام و هادی باشی.
پس هرکس من مولای او بودم، اکنون این علی مولی و ولی اوست، و شما نسبت به علی پیروانی صادق و دوستدار باشید.
و در آنجا دعا کرد: خداوندا دوست و یار علی را دوست بدار، و با آن کس که با علی دشمنی کند، دشمن باش!