دشمنی یهود و نصاری با اسلام به روزگار ظهور اسلام می رسد، یعنی روز فریاد کردن شعار توحید (قولوا: «لا اله الا الله» تفلحوا) و نفی «تثلیث» و نسخ و ابطال «عهدین». اما این دشمنی پس از غروب آفتاب در اندلس و افول ستاره ی اسلام در اسپانیا و جریان جنگ های صلیبی شکل خاص گرفت. به این معنی که جهان مسیحی در صدد انتقام جویی بر آمد، آن هم از راه رخنه در دیگر سرزمین ها و مملکت های اسلامی، که یکی از ظاهر الصلاح ترین این رخنه ها همان است که به دست گروهی وسیع از مستشرقین عملی شده است. در تألیفات آنان –به تناسب اقالیم مختلف اسلام- مسائلی تزریق شده است، یا از مسائل و مفاهیم و احکام و فلسفه ی اسلام به گونه ای برداشت شده است که بیشتر در جهت تحریف اسلام بوده است -دانسته و گاه ندانسته- یا بی اهمیت نشان دادن آن، یا تجزیه آفرینی در جامعه های اسلامی، یا تجزیه آفرینی داخلی در یک جامعه یا تقطیع ذهنی دادن به نسل های مسلمان و تشتت آفرینی در ذهن های توده های قرآنی، یا واداشتن ملت ها به توجه افراط آمیز به دوران باستانی و گذشته به منظور انصراف یافتن از دین زنده و متعهد اسلام.
چنان که مقداری از کارهای -به اصطلاح- محققانه ی آقایان برای آن بوده است که استعدادهای ممالک شرق را سرگرم چنین کارها و نسخه بدل پیدا کردن ها بگذارند، تا به جای آنکه به نو ترین داده های علم و تجربه بیندیشند، به کهنه ترین نسخه بدل های فلان جنگ یا دیوان مدایح فلان خان و حاکم عشق بورزند.
اگر مجموعه ی کتب و مقالات و دروسی را که به وسیله ی مستشرقین تألیف و تهیه و القا شده است، و آنچه در مجلات محلی آنان یا مجلات جهانی آمده است، و آنچه در دایرةالمعارف ها نشر یافته است، و آنچه –به نام تحقیق- درباره ی اسلام یا یکی از فرق آن تحریر شده است. و آنچه به عنوان درس در کلاس های مربوط به علوم شرقی و اسلامی و زبان عربی گفته شده است، و آنچه مستشرقان و اسلام شناسان وابسته به وزارت های امور خارجه ی کشورهای مسیحی یا غیر مسلمان برای مأمورین خود در کشورهای اسلامی تألیف کرده اند، اگر این مجموعه گردآوری شود و با خود اسلام و منابع و مآخذ اسلام و واقعیات اسلام و تاریخ اسلام و حقایق سره ی تشیع مطابقت داده شود و نقدی تطبیقی در مورد این همه به عمل آید، آنگاه معلوم خواهد شد که «مستشرقین چه کرده اند؟».
در مورد برخی اندک از اینان که احیانا روح علمی داشته اند خالی از هر گونه غرض دیگر، باز کار پذیرفتن آراء شان، چنانکه اشاراتی رفت، مشکل است. و از نظر اصول علمی پذیرفتن نظرات آنان، بدون تأیید مآخذ موثق خود اسلام غیر علمی است، زیرا بر سر راه آنان، در فهم درست و بی شائبه کلیت دستگاه اسلامی موانع چندی است که کارشان را از داشتن صورت نهایی و برخورداری از صحت و اطمینان کامل محروم می سازد. برخی از محققانی که در سال های اخیر به نقد آثار مستشرقین برخاسته اند به این موانع پی برده اند و بدان ها اشاره کرده اند.
از جمله محقق عرب، دکتر مصطفی الساعی -پس از ذکر شرحی طولانی در مسئله ی مورد بحث- می گوید:
بیشتر غربیانی که به مباحث شرق و اسلام می پردازند، تا هم امروز، یا از کشیشان و رجال دین یهود و نصارایند که قصدشان تحریف اسلام و بد معرفی کردن آن است، یا از رجال استعمارند که قصدشان ایجاد آشوب فرهنگی است در سرزمین های اسلام و ناهموار جلوه دادن چهره ی تمدن اسلامی در نظر خود مسلمین. بحث های اینان همواره با پدیده های زیر همراه است:
1. سوء ظن و کج فهمی نسبت به هرچه مربوط به اسلام است و اهداف و مقاصد اسلام.
2. سوء ظن به مسلمین و علما و بزرگان اسلام.
3. نشان دادن جامعه ی اسلامی در هر عصر، به ویژه عصر اول، به صورت جامعه ای از هم گسته که خودخواهی بر رجال و بزرگان آن مسلط بوده است.
4. نشان دادن نمدن اسلامی به صورتی که با واقعیت فاصله ی بسیار دارد، برای سبک جلوه دادن آن و آثار آن.
5. ناشناختن طبیعت جامعه ی اسلامی و جهل به حقیقت آن، آنگاه حکم کردن درباره ی اسلام از روی اخلاق و آداب مردمان و سرزمین ها.
6. تأویل نصوص اسلامی بر طبق پیشداوری های خود، سپس حکمروایی کردن خودسرانه در مورد همان نصوص بر پایه ی همان پیشداوری ها.
7. تحریف عمدی نصوص اسلامی در موارد بسیار و برداشت نادرست در موارد غیر قابل تحریف.
8. خودسرانه حکم کردن درباره ی مآخذ، مثلا با استناد به مکتب ادبی در تاریخ حدیث قضاوت کردن، و با استناد به مآخذ تاریخ عمومی در تاریخ فقه حکم دادن، یا مطلبی را که دمیری در «حیاة الحیوان» نقل کرده است صحیح فرض کردن و روایت مالک را در «الموطأ» تکذیب نمودن...
باید وجه نهی را نیز بر وجوه هشتگانه ی بالا افزود:
9. به طور کلی ایجاد احساس حقارت در مردم شرق، از طرق بی ارزش نشان دادن مبانی فرهنگی و اخلاقی و اعتقادی و تاریخی شرقیان و کوشش در راه شیفتگی خلق های مسلمان نسبت به تمدن مصرفی غرب به خاطر تبدیل مجموعه ی شرق به یک بازار مطیع و سر به راه مصرف.
محقق عراقی، استاد اسد حیدر النجفی، مؤلف کتاب علمی و عمیق و بس ارجمند «الامام الصادق و المذاهب الاربعة» (در 6 جزء) درباره ی مستشرقین و نشان دادن حقیقت آنان، به تفصیل سخن گفته است. او از این گروه از محققان مسلمان سخنانی تحقیقی و روشنگر درباره ی ماهیت تحقیقات مستشرقین نقل کرده است.
آنگاه پس از نقل اقوال این محققان می گوید:
ما از روی این اقوال و آرا که از این عده از استادان، درباره ی کارهای مستشرقین آوردیم، به این نتیجه می رسیم که چیز نوشتن مستشرقین درباره ی اسلام به منظور خدمت به حقیقت و تاریخ نبوده است -مگر منصفین آنان که در آن میان اندکند- بلکه مقصودشان از کتاب هایی که درباره ی اسلام نوشته اند، کینه توزی و دشمنی با اسلام و مسلمین بوده است. و با چنین قصدی دست به قلم بردن، باعث تباه شدن حق و ناهموار نشان دادن حقیقت می شود، در صورتی که نویسنده ی آزاده باید تنها پیرو حقیقت باشد. در اینجا مهم می دانم که به اثر سوء پذیرفتن سخنان مستشرقین اشاره کنم. آری بسیاری از نویسندگان ما گول آرای مستشرقین را خورده اند و سخنان خلاف واقع آنان را پذیرفته اند و این سخنان را چون وحی منزل خالی از ریب قبول کرده اند. شاید بسیاری از این گونه کسان که نظریات مستشرقین را مورد اعتماد قرار داده اند از روی عمد بوده است، چون دیده اند که در سخنان اینان برای حمله به طرف مقابل دستاویزهای بسیار پیدا می شود. و این کار را همواره در مورد اختلافات فرقه ای و مذهبی کرده اند.
بدین گونه پر روشن است که گفتار و انظار مستشرقین را، جز اندکی نمی توان پذیرفت. بلکه در همان اندک نیز باید با کمال دقت و احتیاط نگریست و آن را بر مآخذ و اصول عرضه کرد. و ای دریغ که این کار تنها از آگاهان و ناقدان و متخصصان ساخته است نه از همه ی کتاب خوانان.