کمال دین عبارت است از به فعلیت رساندن همه استعدادهای انسانی در دو قلمرو فردی و اجتماعی در حد امکان، برای به ثمر رساندن شخصیت انسانی در حرکتش به سوی ابدیت در قلمرو ارتباطات چهارگانه: 1. ارتباط انسان با خویشتن؛ 2. ارتباط انسان با خدا؛ 3. ارتباط انسان با جهان هستی؛ 4. ارتباط انسان با همنوع خود.
کمال فقهی اسلام یکی از دو رکن اساسی مکتب اسلام است، و شامل کمال حقوقی و برنامه ریزی حیات اجتماعی که پاسخگوی مسایل ارتباط انسان با همنوع است، نیز می باشد. حال که تا حدودی تمایز میان کمال دین و کمال فقه مشخص شد، به بررسی ویژگیهای فقه اسلامی می پردازیم:
ویژگی نخست: فقه عبارت است از علم به احکام شرعیه از روی دلایل تفصیلی آنها. موضوع فقه عبارت است از همه اعمال انسانی، اعم از درونی و بیرونی و گفتارها و ترک آنها. از این تعریف در می یابیم که فقه غیر از منابع فقهی است. لذا می توان گفت: نظریات فقهی که در ادوار مختلف به وسیله فقها به وجود می آید، در زمینه منابع اسلامی است، یعنی با توجه به منابع اسلامی (کتاب، سنت، اجماع و عقل) است، ولی چنان نیست که فقه اسلامی به طور مطلق، همان نظریات فقهی، فقها باشد. این قضیه درباره فلسفه اسلامی و فلاسفه مسلمین نیز وجود دارد به این معنی که همه فیلسوفان اسلامی در زمینه مکتب اسلام اندیشیده اند و به اعتقاد خود، نظریات خود را بر اسلام تطبیق و هماهنگ ساخته اند، ولی چنان نیست که فلسفه اسلامی عبارت باشد از نظریات آن فیلسوفان. بلی، واقعیات موجود در منابع اسلامی چیزی است و برداشت فقها از آنها به عنوان فقه چیز دیگر، و معنای انقسام فقها به مصیب و مخطی، همین است.
بنابراین، منبع اصلی کمال فقهی، کمال نظام حقوقی و احکام و برنامه را در کتاب و سنت و اجماع و عقل باید جستجو نمود، اگرچه اطلاع از فهم فقها و نتایج استنباطهای آنان از منابع اولیه نیز موجب افزایش آگاهی و اشراف به ابعاد و جوانب گوناگون قواعد و مسایل فقهی می شود به ویژه با توجه به این مطلب که استشمام فقهی فقها، گاه در مسیر استنباطات، راهگشای با ارزشی است.
ویژگی دوم: با نظر به مجموع منابع و مآخذ دین اسلام، این یک حقیقت ضروری است که محور اصلی دین اسلام عبارت است از انسان در حیات معقول که هدف آن به ثمر رسیدن شخصیت وی در حرکت به سوی ابدیت است. به همین جهت است که حق حیات شایسته در سرتاسر منابع فقهی، اصیلترین حکم شناخته شده است، و اخلال به آن از هر جهت که تصور شود، حرام (ممنوع جدی) است. در عظمت و اصالت حیات و شخصیت آدمی از دیدگاه منابع فقهی اسلام به چند دلیل اشاره می کنیم:
از دیدگاه ارزش الهی هر یک از افراد انسان، مساوی همه انسانها است: «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا؛ و از این جهت است که به بنی اسرائیل مقرر داشتیم هر کس نفسی را بدون علت قصاص یا فساد در روی زمین بکشد، مانند این است که همه مردم را کشته است و هر کس نفسی را احیاء نماید مانند این است که همه انسانها را احیاء کرده است.» (مائده/ 32)
فرمول ارزش انسان با نظر به این آیه و منابع دیگر اسلامی بدین ترتیب است: همه=1 و 1=همه. توضیح این نکته را هم باید در نظر داشته باشیم که مقصود از بنی اسرائیل نژاد و قومی معین نیست، بلکه مقصود مردمی هستند که حقیقتاً از دین حضرت ابراهیم خلیل (ع) تبعیت نموده اند، و هر قوم و ملتی که پیرو دین ابراهیمی است، فرمول مزبور را باید اصلی مسلم تلقی کند. از این جهت است که باید گفت اسلام و مسیحیت و هر دین دیگری که ابراهیمی بودن آن اثبات شده باشد، باید تابع اصل فوق باشد.
هیچ قانون و تکلیفی در اسلام وجود ندارد، مگر اینکه در صورت اضرار به حیات انسانی (به جهت موقعیتهایی خاص که پیش می آید) از فعلیت می افتد و متوجه شخص مضطر نمی گردد، مانند سقوط وجوب وضو از کسی که استعمال آب برای او مضر است. و سقوط وجوب حج از کسی که توانایی سفر کردن را ندارد. هر انسانی که در زندگی خود، ذلیل و مستضعف شود و بتواند خود را از ذلت و استضعاف نجات بدهد، با این حال به ذلت و پستی تن دهد، مشمول عذاب الهی خواهد گشت: «ان الذین توفاهم الملائکه ظالمی انفسهم قالو فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها فاولئک ماواهم جهنم و ساءت مصیرا؛ کسانی را که فرشتگان در حالی که به خویشتن ظلم روا داشته اند دریابند می گویند: در چه حال بودید؟ آنان می گویند: ما در زمین مستضعف بودیم. فرشتگان به آنان می گویند: مگر زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید (و خود را از بینوایی نجات بدهید؟) منزلگاههای آنان دوزخ است و دوزخ سرنوشت بدی است.» (نساء/ 97)
منابع فقه اسلامی درباره حقوق حیوانات 32 ماده دارد. آن دین الهی که چندین قرن پیش، برای حیوانات (اگرچه دارای منفعت نباشند) 32 ماده حقوقی (نه اخلاقی یا احساساتی) مقرر می کند، معلوم است که چه فقه و حقوقی برای انسانها تعبیه کرده است. با توجه به این دو مطلب با کمال وضوح اثبات می شود که منابع فقه اسلامی مبانی خود را بر انسان محوری (انسانی که خلقت او دارای عالیترین هدف، یعنی قرار گرفتن در جاذبیت کمال الهی است)، استوار ساخته است. بنابراین، گسترش فقه اسلامی و عمق آن به اندازه گسترش شئون انسان و عمق آنها در عرصه حیات معقول است.
ویژگی سوم: مقصود از فقه یا نظام حقوقی اسلام، کمال حکمی است که با در نظر گرفتن انفتاح باب اجتهاد در همه دورانها، پاسخگوی همه مسائل حیات است. در سالهای قبل، در شعبه حقوق، انجمن دولتی حقوق تطبیقی در دانشکده حقوق دانشگاه پاریس، کنگره ای به منظور بحث در فقه اسلامی تحت عنوان هفته فقه اسلامی منعقد شد و جمعی از مستشرقین و استادان حقوق و قانون در کشورهای اروپایی و اسلامی دعوت شدند. دبیرخانه انجمن، پنج موضوع فقهی را معین کرده بود که اعضا درباره آنها کنفرانس دادند و در اثنای کنفرانسها، دانشمندان حقوق فرانسه و دیگر ممالک و مستشرقین نامی به عظمت و اهمیت و جامعیت فقه اسلامی اعتراف نمودند و صلاحیت آن را برای جوامع بشری در همه ادوار تصدیق کردند. در روزهای کنفرانس، رئیس وکلای پاریس چنین گفته است: من نمی دانم میان این دو امر متناقض چگونه سازش بدهم: از یک طرف با تبلیغات گوناگون، همه جا انتشار می دهند که فقه اسلامی با جمودی که دارد صلاحیت ندارد که مبنای قانونگذاری برای نیازهای اجتماعات دوران کنونی قرار بگیرد، از طرف دیگر در این کنفرانسها ضمن تحقیقات عالمانه و کنجکاویهای محققانه که متخصصان فن در این کنفرانس ها ابراز می دارند، مطالبی را می شنویم که بطلان آن تبلیغات را با براهین محکم و با استناد به نصوص و قواعد موجود و متقن فقهی آشکار می سازد. در پایان این کنفرانسها، قطعنامه ای به امضای اعضای کنگره که حقوقدانان و قانونگذاران بودند، رسانیدند که همه آنان عظمت و استحکام فقه اسلامی را تصدیق نموده و صلاحیت آن را برای پاسخگویی به همه مسایل جوامع بشری اعلام کردند در خاتمه اعضای کنگره تمایل خویش را نسبت به ادامه هفته فقه اسلامی اظهار نمودند ولی متأسفانه از ناحیه عده ای از استمرار این فعالیت جلوگیری به عمل آمد.
ویژگی چهارم: مقصود از کمال دینی عبارت است از اعتقادات فطری و عقلی مستند به دلایل روشن هدایت انسان در همه ابعاد مادی و معنوی او و کمال فقهی عبارت است از فقهی که شامل پاسخگویی به تمامی مسایل حقوقی فردی و اجتماعی در ارتباط های چهارگانه (ارتباط انسان با خویشتن، با خدا، با جهان هستی و با همنوع خود) باشد. بنابراین، هر مکتب و نظام حقوقی و حتی اخلاقی هر اندازه که با اعتقادات و فقه و حقوق اسلامی، تطابق و توافق داشته باشد، به همان اندازه اسلامی می باشد. به عنوان مثال، در آن جوامع که مردم آن به خداوند یکتا و صفات جلالیه او معتقدند، به همین اندازه از اعتقادات اسلامی برخوردارند. جوامعی که مردم آن، از قتل نفس، زنا، شراب، خیانت، دروغ، بهتان و پایمال کردن حقوق انسانها اجتناب می کنند، به همین اندازه از احکام اسلامی برخوردارند. جوامعی که در زندگی خود نظم و قانون و درستکاری را ضروری می داند و به آنها عمل می کنند به همین اندازه از اسلام بهره مند می باشند. از همین جاست که یکی از شخصیتهای آگاه از مکتب اسلام پس از سفر به بعضی از کشورهای غربی و مطالعات مناسب در زندگی آنان، موقعی که به کشور اسلامی خود بازمی گردد، در پاسخ به این سؤال که: اوضاع آن کشورها را چگونه دید؟ و آنها را با کشور اسلامی خود چگونه مقایسه می کنید؟ می گوید: اگر کسی از یک کشور رسماً اسلامی، به بعضی از کشورهای غربی مسافرت کند و گمان کند که از یک جامعه صد در صد اسلامی به یک یا چند جامعه صد در صد غیراسلامی رفته است، چنین شخصی قطعاً دچار اشتباه شده است.