بر حسب بینش انسانی در خصوص تاریخ، تاریخ مانند خود طبیعت، به حکم سرشت خود متحول و متکامل است، حرکت به سوی کمال است لازمه ذات اجزاء طبیعت و از آن جمله تاریخ است. و طبیعت تاریخ، نه یک طبیعت مادی محض، بلکه مانند طبیعت فرد انسان، طبیعتش مزدوج است از ماده و معنی. تاریخ صرفا یک حیوان اقتصادی نیست. تحول و تکامل تاریخ تنها جنبه فنی و تکنیکی ابزاری و آنچه بدان "تمدن" نام می دهند ندارد، گسترده و همه جانبه است، همه شؤون معنوی و فرهنگی انسان را در بر می گیرد و در جهت آزادی انسان از وابستگی های محیطی و اجتماعی است.
انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش، تدریجا از وابستگیش به محیط طبیعی و اجتماعی، کاسته و به نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان و ایدئولوژی، افزوده است و در آینده به آزادی کامل معنوی یعنی وابستگی کامل به عقیده و ایمان و مسلک و ایدئولوژی خواهد رسید.
انسان در گذشته با این که از مواهب طبیعت بر حسب این بینش، از ویژگیهای انسان، تضاد درونی فردی است میان جنبه های زمینی و خاکی و جنبه های آسمانی و ماورائی انسان، یعنی میان غرایز متمایل به پائین که هدفی جز یک امر فردی و محدود و موقت ندارد و غرایز متمایل به بالا که می خواهد از حدود فردیت خارج شود و همه بشریت را در بر گیرد و می خواهد شرافت های اخلاقی و مذهبی، و علمی و عقلانی را مقصد قرار دهد.
میل جان در حکمتست و در علوم *** میل تن در باغ و راغ و در کروم
میل جان اندر ترقی و شرف *** میل تن در کسب اسباب و علف
میل تن در سبزه و آب روان *** زان بود که اصل او آمد از آن
میل جان اندر حیات و در حی است *** زانکه جان لامکان اصل وی است
میل وعشق آن طرف هم سوی جان *** زین " یحب و یحبون " را بخوان
نبرد درونی انسان که قدما آن را نبرد میان عقل و نفس می خواندند، خواه و ناخواه به نبرد میان گروه های انسانها کشیده می شود، یعنی نبرد میان انسان کمال یافته و آزادی معنوی به دست آورده از یک طرف، و انسان منحط درجا زده و حیوان صفت از طرف دیگر. قرآن آغاز نبرد میان انسان به ایمان و آزادی معنوی رسیده با انسان منحط ماده پرست را در آستان دو فرزند آدم، هابیل و قابیل منعکس کرده است.