جستجو

مولوی به عنوان یک متأله خوشبین

نقطه مقابل بدبینان فلسفی، فلاسفه و حکما خوش بین می باشند. الهیون عموما یا اکثرا از این گروه می باشند. مولوی عارف بزرگ سخن گوی این گروه می باشد. در سراسر گفته های او عشق و شور و حال دیده می شود. انسان از نظر این عارف بزرگ کانون خوشی و لذت و سعادت است، اما به شرط آنکه بخواهد از این کانون رایگان بهره برداری کند. هیچ غمی در جهان نیست که قابل تبدیل به سرور و بهجت نباشد.
او انسان هایی را که لذت را منحصرا از می یا جماع یا سماع می خواهند، مورد تحقیر قرار می دهد. انسان را مخاطب ساخته و می گوید:
باده کاندر خم همی جوشد نهان *** زاشتیاق روی تو جوشد چنان
ای همه دریاچه خواهی کردنم؟ *** وی همه هستی چه می جویی عدم؟
تو خوشی و خوب و کان هر خوشی *** تو چرا خود منت باده کشی؟
تاج کرمنا ست بر فرق سرت *** طوق اعطیناک آویز برت
علم جویی از کتب های فسوس! *** ذوق جویی تو ز حلوای سبوس!
می چه باشد یا جماع و یا سماع *** تا تو جویی زان نشاط و انتفاع
آفتاب از ذره کی شد وا مخواه؟ *** زهره ای از خمره کی شد جا مخواه؟

منابع

  • مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 98

کلید واژه ها

مولوی عارف شعرا ادبا

مطالب مرتبط

مولوی (جلال الدین محمد بلخی) صائب تبریزی ابن ابی الحدید سید شریف رضی سعید نفیسی جبران خلیل جبران فرخی یزدی

اطلاعات بیشتر

ابزار ها