ابن عربی پدر عرفان اسلامی به حساب می آید. محی الدین که احیانا به نام ابن العربی نیز خوانده می شود، مسلما از بزرگترین عرفای اسلام است. نه پیش از او و نه بعد از او کسی به پایه او نرسیده است. به همین جهت او را "شیخ اکبر" لقب داده اند. عرفان اسلامی از بدو ظهور قرن به قرن تکامل یافت. در هر قرنی عرفای بزرگی ظهور کردند و به عرفان تکامل بخشیدند و بر سرمایه اش افزودند.
این تکامل تدریجی بود ولی در قرن هفتم به دست محی الدین عربی "جهش" پیدا کرد و به نهایت کمال خود رسید. محی الدین عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد که سابقه نداشت. بخش دوم عرفان یعنی بخش علمی و نظری و فلسفی آن به وسیله محی الدین پایه گذاری شد. عرفای بعد از او عموما ریزه خوار سفره او هستند. محی الدین علاوه بر اینکه عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد یکی از اعاجیب روزگار است. وی انسانی است شگفت و به همین دلیل اظهار عقیده های متضادی درباره اش شده است. برخی او را ولی کامل، قطب الاقطاب می خوانند و بعضی دیگر تا حد کفر تنزلش می دهند. گاهی ممیت الدین و گاهی محی الدین اش می خوانند. صدرالمتألهین شیرازی فیلسوف بزرگ و نابغه عظیم اسلامی نهایت احترام برای او قائل است. محی الدین در دیده او از ابن سینا و فارابی بسی عظیمتر است.
محی الدین بیش از دویست کتاب تألیف کرده است. بسیاری از کتاب های او و شاید همه کتاب هایی که نسخه آنها موجود است در حدود سی کتاب چاپ شده است. مهمترین کتابهای او یکی "فتوحات مکیه" است که کتابی است بسیار بزرگ و در حقیقت یک دائرة المعارف عرفانی است. دیگر کتاب فصوص الحکم است که اگر چه کوچک است ولی دقیقترین و عمیقترین متن عرفانی است. شروح زیاد بر آن نوشته شده است. در هر عصری شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند. به هر حال ابن عربی پایه گذار عرفان نظری ست، که بر افکار بسیاری از بزرگان حکمت این مرز و بوم و فراتر از آن، سیطره داشته است. می توان گفت در این زمینه همه جیره خوار او هستند. بیش از 110 شرح بر فصوص الحکم او نوشته اند که هنوز ادامه دارد. بزرگانی چون صدرالمتألهین شیرازی به عظمت از او یاد کرده اند، هم چنین امام خمینی او را با عنوان شیخ کبیر خوانده است. علاوه بر این همه تکریم، شاید بیش از همه نیز بر او عناد ورزیده اند و مذمت کرده اند تا جایی که او را با تعریض به لقبش که محی الدین (زنده کننده دین) است، ممیت الدین (میراننده دین) خوانده اند (قول شیخ احمد احسایی).
آثار ابن عربی همواره محل نزاع و چالش بوده است. گستره تأثیر ابن عربی تنها به آنان که به علوم اسلامی اشتغال دارند، محدود نیست که در مطالعات تطبیقی میان فلسفه های شرقی- غربی باز محی الدین رخ می نماید. داریم افرادی را که در نقد غرب به عرفان محی الدین رجوع کرده اند. این همه نشان از گستره وسیع افکار ابن عربی و لزوم شناخت آن دارد.
دوره حیاتی یک سنت دینی به گونه ای است که در بعضی از مراحل بعدی آن نوعی بازگشت به عصر طلایی آغازین وجود دارد، عصری که نفوذ نیروهای معنوی در آن در بالاترین حد خود بوده و سنت نزدیک ترین دسترسی را با منبع آسمانی خود داشته است. چنین مرحله ای در تاریخ اسلام در طول قرن هفتم ه.ق (سیزدهم م)، قرنی که گواه بر وجود حیاتی به غایت معنوی و یادآور عصر خود پیامبر بوده، قابل مشاهده است. کافی است تا به قله های اوج تصوف این دوره نظیر ابن عربی، صدرالدین قونوی، جلال الدین محمد مولوی، نجم الدین کبری و کل مکتب آسیای مرکزی اندیشید تا به سرشت این فصل شگفت آور تاریخ اسلام و به ویژه تصوف پی برد.
از مهم ترین ویژگیهای این عصر، تأسیس مکتب ابن عربی بود که به بخش مهمی از تصوف جلوه نوینی بخشید، بسیاری از جریانات مختلف معنوی را متحد ساخت و اساس بسیاری از پیشرفت های بعدی آن قرار گرفت. گسترش تعالیم ابن عربی در سرزمین های شرقی اسلام، بدون شک، یکی از حوادث برجسته معنوی و عقلی این عصر است. در سرزمین های شرقی اسلام، تعالیم ابن عربی مناسب ترین زمینه را برای رشد بعدی خود پیدا کرد. در اینجا بود که آموزه های وی هم زبان عرفان نظری را دگرگون ساخت و هم بر الهیات و حکمت یا فلسفه سنتی تأثیر نهاد. مدت هفت قرن تمام سلاسل حکما و اولیاء بر آثار وی شرح نوشتند و شاهکار وی «فصوص الحکم» تا به امروز در محافل دینی سنتی و نیز در مجامع صوفیه و عرفا تعلیم داده می شود.
اثر پذیری از تعالیم ابن عربی
با تقسیم بندی پیروان و اثرپذیران از تعالیم ابن عربی در چندین طبقه متمایز می توان گسترش تعالیم وی را در این سرزمینهای شرقی و به ویژه در «ایران» به بهترین نحوی مورد مطالعه قرار داد.
الف. صوفیه
از میان این اثرپذیران، پیش از همه، خود صوفیان مشهور قرار دارند که بسیاری از آنان خود استادان زبان فارسی نیز بوده، عناصری از تعالیم محیی الدین را به اشکال مختلف در آثارشان می توان دید. جلال الدین مولوی، بزرگ ترین شاعر فارسی زبان اهل طریقت، که در جهان ترک زبان و نیز در شبه قاره ی هند و پاکستان نیز صاحب نفوذ بود، خود از طریق صدرالدین قونوی، شاگرد ابن عربی و دوست و مصاحب نزدیک مولوی، با ابن عربی مربوط است. بعضی مثنوی معنوی را «فتوحات» به شعر فارسی خوانده اند. هرچند تردیدی وجود ندارد که در مواردی بین این دو استاد سرآمد عرفان اسلامی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، اما باید این را نیز به خاطر داشت که مولوی نماینده صورت و شکل دیگری از تصوف است که مکمل طریقه و شکل خاص تصوف ابن عربی است، نه اینکه صرفا مأخوذ از آن باشد.
پس از مولوی، دیگر نویسندگان مشهور اهل طریقت، نظیر عزیزالدین نسفی و سعدالدین حمویه، گرچه به مکتب آسیای مرکزی نجم الدین کبری تعلق دارند، ولی عمیقا خود را مرهون شروح نظری عقاید ابن عربی می دانند. حتی علاءالدوله سمنانی، که برخی از اقوال ابن عربی را به نقادی کشیده، خود از او متأثر بوده است.
در بین شعرای برجسته اهل طریقت این عصر، در حالی که برخی، نظیر حافظ و سعدی، از زبان و تصاویر خیالی سنایی، عطار و مولوی پیروی می کردند و یا در حالی که از زبان رمزی و تمثیلی مشابهی استفاده می کردند، ابعاد جدیدی در همان چارچوب بدان افزودند، دیگران، به تعالیم ابن عربی رو کردند و آنها را در عالی ترین مضامین نظم و نثر فارسی تشریح کردند. «لمعات» فخرالدین عراقی، یکی از شاگردان صدرالدین قونوی، به ویژه آن گونه که جامی در «اشعة اللمعات» به شرح آن پرداخته، نمونه ای کامل از این دست است. همان طور که اشعار اوحدالدین کرمانی و «گلشن راز» شیخ محمود شبستری نیز همان جهت گیری را دارند. «گلشن راز»، که حاوی نکات اصلی همه عقاید اهل طریقت به شیوه محیی الدین است، در ابیاتی زیبا و آسمانی سروده شده که میراث مشترک همه فارسی زبانان گشته است و در پاکستان و در میان مسلمانان هند نیز بسیار مشهور است.
علاوه بر این، شیخ محمد لاهیجی، مشهورترین مفسر گلشن راز و یکی از بنیادگذاران طریقه نوربخشیه، خود عمیقا تحت تأثیر شیخ الاکبر (لقب مشهور ابن عربی در شرق) بود. شاه نعمت الله ولی، شیخ بزرگ دیگری از صوفیه ایران و بنیان گذار طریقه نعمت اللهی، که امروزه گسترده ترین طریقه در ایران با شاخه هایی در پاکستان و دیگر سرزمین های مسلمان نشین است، «فصوص» را به زبان فارسی ترجمه کرد. او همچنین اشعار «فصوص» را به شعر فارسی درآورده و شرحی بر آن نوشت. شاه نعمت الله در اشعار زیر آشکارا به ارتباط خود با ابن عربی اقرار می کند:
کلمات «فصوص» در دل ما *** چون نگین در مقام خود بنشست
از رسول خدا رسید به او *** باز از او به روح ما پیوست
برای نشان دادن ارتباط عمیق ابن عربی با پرنفوذترین شیخ صوفیه در تاریخ اخیر ایران، گواهی روشن تر از این نیاز نیست. شاعر بزرگ، عبدالرحمن جامی، که در انتشار تعالیم ابن عربی کوشش بسیار مبذول کرد، به همین طبقه از شعرا و شیوخ اهل طریقت متعلق است. او با شروحی که بر آثار شیخ الاکبر نوشت، با تألیف آثار جدید مبتنی بر تعالیم نظری ابن عربی و با تصنیفات شعری مستقل خود، بر معاصران و نسلهای بعدی صوفیه فارسی زبان، تأثیر بسیار زیادی نهاد. سرمشق وی را شعرای متأخرتری نظیر صفایی اصفهانی، شاعر برجسته اهل طریقت که به دو نسل قبل تعلق داشت و عمیقا متبحر در «فصوص» و نوشته های صدرالدین قونوی و سراینده برخی از زیباترین اشعار عرفانی فارسی بود، پی گرفته اند.
ب. متکلمان شیعه
دومین طبقه متأثر از تعالیم ابن عربی، متکلمان تشیع هستند که با وارد کردن تعالیم وی در ساختار اعتقادی شیعه دوازده امامی، زمینه را برای پدید آمدن تلفیق فکری عصر صفویه (که به موجب آن، بخش اعظم ایران به مذهب تشیع درآمد) فراهم ساختند. موضوع ارتباط نظریات ابن عربی و عرفان شیعی، که با چنین سهولتی با آن عرفان تلفیق شد، امری است که رسیدگی و تفحصی دقیق می طلبد. بلافاصله پس از انتشار تعالیم ابن عربی، وی در بین متکلمان و عرفای شیعی پیروانی پیدا کرد چون سیدحیدر آملی، که شرحی نیز بر فصوص نگاشت؛ ابن ترکه، که «تمهیدالقواعد» وی مقدمه ای بر «فصوص» است و شرح مهمی نیز بر این اثر نوشته است؛ و ابن ابی جمهور، که در کتاب «المجلی» خود منعکس کننده بسیاری از نظریات شیخ الاکبر است.
ج. نویسندگان اسماعیلی
همچنین، می باید از نفوذ ابن عربی بر نویسندگان اسماعیلی یاد کرد که بسیاری از آنها، گرچه موطن بعدی آنها هند بود، ولی به زبان فارسی می نوشتند. تا به امروز، پرخواننده ترین تفسیر قرآن کریم در میان اسماعیلیه، تفسیر منسوب به ابن عربی است که بسیاری از اسماعیلیه به گونه ای شگفت او را یکی از خود به شمار می آورند. مجموعه نویسندگان فارسی نویس اسماعیلی در طی قرون هفتم و هشتم ه.ق و تا زمانی که اسماعیلیان در ایران فعالیت مخفیانه آغاز کردند، یکی از با ارزش ترین و ساعی ترین گسترش دهندگان تعالیم ابن عربی در جهان اسلام به شمار می روند.
د. مکتب ملاصدرا
با ظهور صفویه، رنسانسی در فلسفه اسلامی در ایران صورت پذیرفت، که نقطه اوج آن ظهور صدرالدین شیرازی یا ملاصدرا است. این حکیم بزرگ با ترکیب فلسفه مشائی و نظریات اشراقی با عرفان ابن عربی، موفق به خلق چشم انداز عقلی جدید و مکتبی شد که تا به امروز در ایران زنده و باقی است. ملاصدرا عمیقا متأثر از تعالیم ابن عربی بود. مهم ترین اثر وی، «اسفار»، مشحون از نقل عبارات «فصوص» بوده، به خصوص در نظریات مربوط به قوای روح و معادشناسی، نظریات شیخ الاکبر را منعکس می سازد.
می توان گفت در بسیاری از محافل و به ویژه در مکاتب رسمی دینی ایران، در طول این چند قرن گذشته، عقاید ابن عربی عمدتا از طریق آثار ملاصدرا و شاگردان وی نظیر ملانعیم طالقانی، ملاعلی نوری، حاج ملاهادی سبزواری، ملاعلی زنوزی و آقامحمدرضا قمشه ای شناخته شده است. با وجود این، نقش ابن عربی در تأسیس این مکتب مهم حکمت، جنبه ای دیگر و در واقع یکی از مهم ترین جنبه های نفوذ و تأثیر وی در قلمروهای شرقی جهان اسلام به شمار می رود.
ه. مفسران و شارحان ابن عربی
سرانجام، می باید به نقش مفسران و شارحان بلاواسطه آثار ابن عربی، که وارثان بلافصل وی و ادامه دهندگان تعالیم وی به شمار می روند، توجه کرد. در میان این چهره ها، تا آنجا که به عموم سرزمین های شرقی اسلام و به خصوص ایران مربوط می شود، مهم تر از همه صدرالدین قونوی، شاگرد و پسرخوانده اهل قونیه ابن عربی است که تعالیم شیخ از طریق وی به این سرزمین ها رسیده است. قونوی، که خود شیخی بزرگ از اهل طریقت بود، علاوه بر تألیف آثار مستقلی نظیر «نصوص»، «فکوک» و «مفتاح الغیب» که در کنار شرح حمزه فناری بر آن (مصباح الانس)، در ایران پیشرفته ترین متن فلسفی صوفیه به شمار می رود به شرح و تفسیر آثار شیخ الاکبر نیز پرداخت.
در ایران، شرح قونوی بر «فصوص»، همراه با شروح عبدالرزاق کاشانی و داود قیصری، در بالاترین سطح نسبت به شروح دیگر ارزیابی می گردد. گرچه شروح متعدد دیگری بر «فصوص»، چه به عربی و چه به فارسی و نیز ترکی، نوشته شده است، ولی شروح علی همدانی، علاءالدوله سمنانی و شرح مشهور جامی از لحاظ زبان فارسی، اهمیت ویژه داشته اند. این شروح در سطحی پایین تر از سه شرح فوق الذکر قرار دارند و در موارد بسیاری، مثلا در مورد شرح جامی، مأخوذ از آن شروح به حساب می آیند. در حقیقت، کاشانی و قیصری، پس از قونوی، مهم ترین مبلغان نظریات ابن عربی در شرق هستند؛ قیصری به دلیل شرح مهمی که با مقدمه مستقلی حاوی یک دوره کامل متافیزیک اهل طریقت، آغاز می گردد و کاشانی به خاطر شرح خود و نیز کتاب «تأویل القرآن» و بسیاری از آثار مشهور دیگر.
راجع به شروح قابل ذکر دیگر «فصوص»، نظیر شروح بالی افندی و نابلسی و نیز آثار شعرانی، که در روشن ساختن تعالیم ابن عربی نقش داشته اند، باید گفت گرچه اینها در جهان عرب مشهور گردیده اند، ولی در شرق تعداد قلیلی آنها را می شناسند و هرگز در ایران، پاکستان و هند به اندازه شروحی که در بالا ذکر شده، شهرت نداشته و مورد توجه نبوده اند. سنت تعلیم و شرح نویسی بر «فصوص» و دیگر آثار ابن عربی در خلال دوران حاکمیت عثمانی ها، صفویان، مغولها و حتی پس از آن و تا به امروز ادامه یافته است. گرچه تاریخ تفصیلی آن به هیچ وجه روشن نیست.
در ایران، شیوخی نظیر ملاحسن لنبانی، میر سیدحسن طالقانی، ملاجعفر آباده ای، سیدرضی مازندرانی و میرزاهاشم رشتی، که بعضی از شاگردانش در قید حیاتند، ظاهر شدند که دوره ای از زمان، یعنی قرن یازدهم و دوازدهم ه.ق، را به امروز می پیوندند. به همین ترتیب شارحان عرب، ترک، هندی پاکستانی بسیاری ظاهر شدند که قسمت اعظم آثار آنان هنوز به درستی مورد مطالعه قرار نگرفته است.
شروحی در چین، مالایا و اندونزی نیز وجود داشته است که از شروح شناخته شده تر در ایران و جهان عرب مأخوذ بوده اند. بسیاری از شیوخی که بر «فصوص» شرح نوشته اند، آن را در حلقات مدرسه و یا در محافل خصوصی در خانه خود، درس هم داده اند و بعضی نیز شروحی بر آثار صدرالدین قونوی نگاشته اند. علاوه بر این، اینان سبب انتقال شفاهی یک سنت متافیزیکی بوده اند که در هر نسلی برداشت جدید خود آنان و دیگر شیوخ از حقایق معنوی که حاصل سلوک شیوه های معنوی باطن گرایی اسلامی است به آن شادابی و جوانی نبخشیده است.
همه گروههای فوق، که به اجمال نام برده شدند، نماینده جنبه های مختلف گسترش تعالیم ابن عربی در ایران و دیگر سرزمینهای شرقی جهان اسلامی می باشند.
تعالیم شیخ الاکبر در تمام سرزمینهای اسلامی منتشر شد و ثمرات معنوی با عطر و طعم گوناگون در هر سرزمینی با خود به همراه داشت. این تعالیم به جزء اصلی آن مجموعه عظیم متافیزیک و عرفان اهل طریقت مبدل شدند که پرتو خود را در اشکال و الوان گوناگون بر تمام سرزمینهای دارالاسلام افکنده است و مکتب اهل طریقت، جزء اصلی و ماندگار حیات فکری این جهان، که در آن جریانهای گوناگون در همین بافت فکری و روحانی تا به امروز می توان پیدا کرد، به شمار می رود.