در حساب مردم در روز قیامت، ظلم و جوری نیست: «و لا تزرو وازرة وزر أخری؛ حساب کسی را از کس دیگر نمیگیرند» (انعام/ 164)، و از کسی بدون جهت بازپرسی نمیکنند، و زیاده بر گناه او بر او تحمیل نمی نمایند؛ لیکن ممکن است که در حساب مداقه شود و بر اساس عدل رفتار شود، و البته این نسبت به متعدیان و مجرمان و ستمگران به حقوق فقرا و ضعیفان و مستضعفان است. و ممکن است بر اساس عفو و إغماض در حساب، دقت به عمل نیاید؛ بلکه با مختصر بررسی، مؤمن مورد رحمت قرار گیرد و از وقوف طویل المده و عواقب آن مصون بماند؛ و این نسبت به مؤمنانی است که از روی جهالت خطائی از آنها سر زده است و جنبۀ استکبار و خودمحوری نداشته اند.
اولویت عدل بر عفو
عفو خداوند نسبت به جمیع بندگان، یک قانون حتمی و عقلی نیست؛ قاعدۀ عفو در اختیار خدا و به ارادۀ اوست، هر کس را که بخواهد عفو میکند. و البته بر اساس حکمت، کسانی هستند که استحقاق عفو و مغفرت را دارند. و هر کس را که بخواهد عفو نمی کند، و این نیز بر مبنای مصلحت است نسبت به مردمی که متعدی و متجری بوده و کوس انانیت و کبریائیت زده، و در مقابل پروردگار ایستادگی نموده و خود را حائز مقام انانیت و شخصیت و استکبار دانسته اند. البته عدل یک قانون کلی است که خداوند میتواند بر اساس آن رفتار کند، ولی الزامی ندارد که حتما بطور عدل در مجازات عمل نماید و بنده را مورد رحمت قرار ندهد. پس قاعده و قانون اولی، عدل است، و عفو و اغماض امر ثانوی است که در تحت اختیار و ارادۀ حاکم است. و بنابراین نادیده گرفتن حسنات مخالف عدل است، اما نادیده گرفتن سیئات موافق عفو است. و مخالفت نمودن با وعده ها مخالفت عدل است؛ اما مخالفت نمودن با وعیدها و بیم خلاف عدل نیست، بلکه موافق عفو و در اختیار حاکم است: «إن الله لا یخلف المیعاد؛ خداوند خلاف وعده ای که نموده است عمل نمی کند» (آل عمران/ 9)، و چه بسیار وعده هائی را که به مؤمنان و نیکوکاران داده است مانند آیه: «وعد الله الذین ءامنوا منکم و عملوا الصالحـات لیستخلفنهم فی الارض؛ خداوند به کسانی که از شما که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، وعده داده است که آنان را خلیفه خود در روی زمین قرار دهد» (نور/ 55) و آیه: «وعدالله الذین ءامنوا و عملوا الصـالحـات منهم مغفرة و أجرا عظیما؛ خداوند به کسانی که از آنها ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، وعدۀ مغفرت و پاداش بزرگی را داده است» (فتح/ 29).
و اگر بنا باشد خلاف وعده رفتار کردن مجوز عقلی داشته باشد، تمام وعده های خدا ضامن تحقق ندارد، و هیچکس نمی تواند بدان تکیه زند و اعتماد کند. و بر این اساس، وعدۀ بردن به بهشت بر اثر اعمال صالحه، لغو و بیهوده خواهد بود. وفای به عهد از جمله صفات حسنه است. و میدانیم که صفات و اسماء حسنی برای خداست، و خلاف آن که نقض عهد باشد زشت است؛ و آن کار خدا نیست بلکه کار شیطان است و خود شیطان به هر دو از این امور اعتراف میکند؛ آنجا که در روز قیامت به مستکبران و نیز به مستضعفان مقصر خطاب نموده و میگوید: «إن الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فأخلفتکم؛ حقا خداوند به شما وعده داد، وعدۀ حق! من هم وعده دادم ولی خلاف آنرا کردم» (ابراهیم/ 22).
عدل در حساب یعنی وقت در حساب
و از آنچه گفته شد معلوم شد که مراد از سوء حساب که در آیه کریمه آمده است، این نیست که خداوند حسنات را به حساب نیاورد؛ چون خداوند وعده فرموده که نیکوکاران را به بهشت برد، و خلاف وعده نمودن ظلم است و خداوند ظالم نیست: «إن الله لا یظلم مثقال ذرة؛ خداوند حقا به اندازۀ سنگینی یک ذره ظلم نمی کند» (نساء/ 40) بلکه مراد استقصاء است، یعنی خوب به حساب رسیدن، و از جزئیات سؤال کردن و در بازپرسی موشکافی نمودن و حساب را به نهایت دقت استوار نمودن است. چنانچه در تفسیر این آیه و یخافون سوء الحساب آمده است که حسنات را به حساب نمی آورند و سیئات را به حساب می آورند، معنایش این است. چون در حسنات استقصاء و دقت به عمل می آید معلوم میشود که حسنه نبوده است. حسنه آنستکه انسان برای تقرب بسوی خدای تعالی خالصا لوجهه الکریم انجام دهد، و در نیت خود غیر خدا را داخل نکند و شریک قرار ندهد، و به نیات نفسانیه و بر اساس آراء دنیویه و مقاصد اعتباریه شهویه کاری را انجام ندهد. و با این معیار چون حسنات انسان که همه بصورت ظاهر حسنه هستند، از نماز و روزه و جهاد و انفاق و ساختن مسجد و مدرسه و بیمارستان و پل و غیرها سنجیده شود، چه بسا بسیاری از آنان در حاق معنی برای خدا خالصا و مخلصا نبوده است؛ و بنابراین در میزان سنجش واقعی، حسنات نیست. گرچه در ظاهر بسیار چشمگیر است، و نام انسان را در دنیا به نیکوکاری بلند کرده اند و جزء خدمتگزاران و انفاق کنندگان میدانند، ولی در حقیقت ارزشی ندارد. و چون مهر تقرب به آنها نخورده است، اگر خداوند بخواهد استقصاء و مداقه کند، مهر باطل شد به آنها میزند و همه را از درجه اعتبار ساقط میکند.
پس در صورت استقصاء چون معلوم میشود که حسنات، حسنات نبوده است لذا بشمار نمی آید؛ و اما سیئات انسان معلوم است که زشتی و بدی بوده و همه به حساب می آیند اما خلاف وعید عمل کردن اشکالی ندارد. وعید عبارت است از ترساندن از عواقب وخیم عمل زشت، و پاداش سخت معین نمودن، و به عذاب و عقاب تهدید کردن ولی اشکال ندارد که شخص حاکم از شخص محکوم درگذرد، و جرم و جنایت او را ببخشد و او را مورد عفو و مغفرت خود قرار دهد. البته این اختیاری است که برای حاکم است، و اجبار و الزامی هم ندارد که حتما ببخشد، تا آنکه وعیدهای او لغو و بیهوده گردد و مجرمان و تبهکاران بر عفو و اغماض او تکیه زنند و دست به جنایت و خیانت بیالایند. و بنابراین، حاکم حق، چون خداوند تبارک و تعالی میتواند در صورت وعیدها مجرمان را عذاب کند و میتواند مورد عفو و رحمت قرار دهد؛ ولی چون این امری الزامی نیست، هیچ بندۀ مجرمی اطمینان و اتکاء بر عفو و مغفرت نمی تواند پیدا کند و بر این اساس بر جرم و جنایت خود ادامه دهد زیرا ممکن است حاکم در خصوص این مورد، عمل به عدل کند نه عمل به عفو؛ و مورد پاداش سخت و عذاب قرار دهد نه مورد اغماض و چشم پوشی. و همین عدم اطمینان و احتمال عقاب و عذاب کافی است که انسان را از منهیات و زشتی ها باز دارد. پس نفس احتمال و امکان عذاب، برای ردع و بازداشتن بندگان از منکرات کافی است؛ و قطع یقین به عذاب، علاوه بر آنکه حاصل نیست -زیرا عذاب در دست خداست نه در اختیار بنده- موجب یأس و نومیدی از رحمت خداست. و یأس از رحمت خدا بزرگترین گناه است.
این بحثی را که در اینجا نمودیم یک قاعده و قانون عقلی و عقلائی است. در محاکم دنیا برای هر حاکمی نادیده گرفتن خوبیها و عمل ننمودن به وعده ها صحیح نیست، و خلاف شئون حق و کرامت شمرده میشود. و اما نادیده گرفتن بدیها و عمل نکردن به وعیدها صحیح است، و چه بسا موجب کرامت و شرافت حاکم و سلطان ذی قدرت شمرده میشود، و نفس احتمال مبتلا شدن به وعیدهای محکمه ها و قوانین، مردم را از مخالفت ها باز میدارد.