یقین نقطه مقابل شک است، همانگونه که علم نقطه مقابل جهل است، و به معنى وضوح و ثبوت چیزى آمده است، و طبق آنچه از اخبار و روایات استفاده می شود به مرحله عالى ایمان یقین گفته می شود، امام باقر (ع) فرمود: ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است، و تقوى یک درجه از ایمان بالاتر، و یقین یک درجه برتر از تقوا است سپس افزود: «و لم یقسم بین الناس شیء اقل من الیقین؛ در میان مردم چیزى کمتر از یقین تقسیم نشده است.» راوى سؤال می کند یقین چیست؟ می فرماید:«التوکل على الله، و التسلیم لله، و الرضا بقضاء الله، و التفویض الى الله؛حقیقت یقین توکل بر خدا، و تسلیم در برابر ذات پاک او، و رضا به قضاى الهى، و واگذارى تمام کارهاى خویش به خداوند است.» (بحارالانوار/ جلد 70 صفحه 138 حدیث 4) برترى مقام یقین از مقام تقوى و ایمان و اسلام چیزى است که در روایات دیگر نیز روى آن تاکید شده است (همان مدرک صفحه 135- 137)
در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) می خوانیم: «من صحة یقین المرأ المسلم ان لا یرضى الناس بسخط الله، و لا یلومهم على ما لم یؤته الله ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة فى الیقین و الرضا و جعل الهم و الحزن فى الشک و السخط؛ از نشانه هاى صحت یقین مردم مسلمان این است که مردم را با خشم الهى از خود خشنود نکند، و آنها را بر چیزى که خداوند به او نداده است ملامت ننماید (آنها را مسئول محرومیت خود نشمارد) خداوند به خاطر عدل و دادش آرامش و راحت را در یقین و رضا قرار داده، و اندوه و حزن را در شک و ناخشنودى!» از این تعبیرات و تعبیرات دیگر به خوبى استفاده می شود که وقتى انسان به مقام یقین می رسد آرامش خاصى سراسر قلب و جان او را فرا می گیرد.
براى یقین مراتبى است که در آیات «کلا لو تعلمون علم الیقین* لترون الجحیم* ثم لترونها عین الیقین؛ چنان نیست که شما خیال می کنید اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید (به سراغ این موهومات و تفاخرها نمی رفتید) شما قطعا جهنم را خواهید دید! سپس (با ورود در آن) آن را به عین الیقین مشاهده خواهید کرد.» (تکاثر/ 5- 7) و آیه 95 سوره واقعه «إن هذا لهو حق الیقین؛ این است همان حق الیقین.» به آن اشاره شده است و آن سه مرحله است (بحارالانوار/ جلد 70 صفحه 143)
1- علم الیقین و آن این است که انسان از دلائل مختلف به چیزى ایمان آورد مانند کسى که با مشاهده دود ایمان به وجود آتش پیدا می کند.
3- عین الیقین، و آن در جایى است که انسان به مرحله مشاهده می رسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده می کند.
3- حق الیقین و آن همانند کسى است که وارد در آتش شود و سوزش آن را لمس کند، و به صفات آتش متصف گردد، و این بالاترین مرحله یقین است.
محقق طوسى در یکى از سخنان خود می گوید: یقین همان اعتقاد جازم مطابق و ثابت است که زوال آن ممکن نیست، و در حقیقت از دو علم ترکیب یافته، علم به معلوم، و علم به اینکه خلاف آن علم محال است، و داراى چند مرتبه است: علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین. (مطابق نقل بحار الانوار جلد 70 صفحه 143) در حقیقت مرحله اول جنبه عمومى دارد و مرحله دوم، براى پرهیزگاران است و مرحله سوم مخصوص خاصان و مقربان. و به همین جهت در حدیثى آمده است که خدمت پیامبر اکرم (ص) عرض کردند: شنیده ایم بعضى از یاران عیسى روى آب راه می رفتند؟! فرمود: «لو کان یقینه اشد من ذلک لمشى على الهواء؛ اگر یقینش از آن محکمتر بود بر هوا راه می رفت!»
مرحوم علامه طباطبائى بعد از ذکر این حدیث می افزاید: همه چیز بر محور یقین به خداوند سبحان، و محو کردن اسباب جهان تکوین از استقلال در تاثیر دور می زند، بنابراین هر قدر اعتقاد و ایمان انسان به قدرت مطلقه الهیه بیشتر گردد اشیاء جهان به همان نسبت در برابر او مطیع و منقاد خواهد شد. (المیزان جلد 6 صفحه 200 ذیل آیه 105 سوره مائده) و این است رمز رابطه یقین و تصرف خارق العاده در عالم آفرینش. قرآن کریم گاهی می گوید که اصلا این آسمان آیه است، زمین آیه است، یعنی این مجموع دستگاه را به منزله یک آیه تلقی می کند، ولی گاهی می گوید در این آسمان آیات است، می خواهد بگوید این جنبه هایی دارد، معناهایی دارد، از جنبه های مختلف می شود پی برد. در این آیه «ان فی السموات و الارض لایات للمؤمنین؛ بی شک در آسمانها و زمین نشانه هاى (فراوانى) براى مؤمنان وجود دارد.» (جاثیه/ 3)
یک نگاه جمعی کلی به همه عالم کرده است، ولی بعد به طور خصوصی بعضی موضوعات را که مهمتر بوده ذکر کرده است و کلمه ای بالاتر از کلمه مؤمنین یعنی درجه کاملی از ایمان را هم برایش ذکر فرموده: «و فی خلقکم و ما یبث من دابة آیات لقوم یوقنون؛ در خلقت شما انسانها و در آنچه که خدا می پراکند یعنی متفرق و پخش می کند و به حرکت وا می دارد از جنبنده ها آیه هایی برای اهل یقین است.» (جاثیه/ 5) در اینجا انسان مطرح است بالخصوص و سایر جنبنده ها، یعنی از میان همه مخلوقات عجالتا جنبنده ها انتخاب شده است و از جنبنده ها انسان به طور خصوصی انتخاب شده است. این برای آن است که انسان یک آیه مخصوص و خیلی عجیب و پر معنایی است. مسلم آیه بودن گیاهها از آیه بودن جمادها بیشتر است چون وجود کاملتری است، آیه بودن حیوانها از آیه بودن گیاهها بیشتر است و آیه بودن انسان از آیه بودن هر موجود دیگری بیشتر است و مضاعف است. این است که در قرآن کریم راجع به آیه بودن خود انسان یک عنایت خاصی هست، یعنی حساب این (موجود) را جدا می کند، مثل اینکه در سوره والذاریات می فرماید: «و فی الارض ایات للموقنین؛ در زمین آیه هایی هست برای اهل یقین.» (ذاریات/ 20)
انسان هم جزو موجوداتی است که در زمین هستند، ولی او را یک امر جداگانه ذکر می کند: «و فی انفسکم افلا تبصرون؛ و در خود شما، نمی بینید؟» (ذاریات / 21) این در خود شما حسابش جداگانه است، با کلمه «افلا تبصرون» هم ذکر شده: و در خود شما، آیا نمی بینید؟ یا در آیه سوره فصلت: «سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق؛ به زودى نشانه هاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است.» (فصلت/ 53) همه چیز را به نام آفاق نام برده است ولی برای انسان یک حساب جدا باز کرده، با اینکه انسان هم به یک اعتبار جزو موجودات آفاقی است. این برای این است که آیه بودن انسان از هر موجود دیگری بیشتر است. قرآن درباره انسان می فرماید: «و نفخت فیه من روحی؛ و از روح خودم در او دمیدم.» (ص/ 72) این مظهری از روح الهی است. چیزی در انسان هست که در غیر انسان وجود ندارد. این خودش یک منطقی است در قرآن که «و فی انفسکم»
بزرگترین آیتهای الهی در جان و روح آدمی است، یا بگوییم بزرگترین آئینه های الهی خود انسان است و به همین جهت در اینجا کلمه ایقان به کار رفته. آنجا فرمود: «و فی الارض ایات للموقنین و فی انفسکم»، در اینجا هم می فرماید: «و فی خلقکم و ما یبث من دابة ایات لقوم یوقنون» برای مردمی که به یقین می رسند، یعنی این یک چیزی است که انسان را به مرحله یقین می رساند. مقصود از مرحله یقین این است که ایمان مطلق مثل ایمان از پشت پرده هاست، ایمان داریم که در پشت پرده ها چیزی هست، ولی یقین آن مرحله ای است که یا شهود است یا مثل شهود، یعنی دیگر پرده ها برداشته شده است. امام علی (ع) می فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده کنار رود بر یقینم چیزی افزوده نخواهد شد.» (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 10 ص 142)
انسان یک موجود ملکوتی است، اگر انسان خودش را آنچنان که هست بشناسد، به عالم ملکوت آشنا شده و عالم ملکوت را شناخته است، و شناختن انسان خودش را مساوی است با پی بردن به عالم ملکوت، و اگر کسی پی نبرده است به دلیل این است که خودش را آنچنان که باید نشناخته است. در داستان حضرت ابراهیم (ع) می خوانیم: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین؛ و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.» (انعام/ 75) صحبت ارائه ملکوت که (پیش) می آید. اسم ایقان در کار می آید.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «و بالآخرة هم یوقنون؛ و به آخرت یقین دارند.» (بقره/ 4) در این جمله اعتقاد راسخ مومنان به آخرت را به ایقان تعبیر کرده، و این بدان جهت است که به لازمه یقین، که عبارت است از فراموش نکردن آخرت، نیز اشاره کرده باشد، چون بسیار می شود انسان نسبت به چیزى ایمان دارد و هیچ شکى در آن ندارد، اما پاره اى از لوازم آن را فراموش می کند، و در نتیجه عملى منافى با ایمانش انجام می دهد، به خلاف یقین که دیگر با فراموشى نمی سازد، و ممکن نیست انسان، عالم و مؤمن به روز حساب باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و به یاد آن باشد، به یاد روزى باشد که در آن روز به حساب کوچک و بزرگ اعمالش می رسند، و در عین حال پاره اى گناهان را مرتکب شود، چنین کسى نه تنها مرتکب گناه نمی شود، بلکه از ترس، به قرقگاه هاى خدا نزدیک هم نمی گردد.
همچنان که خداى تعالى در این باره فرموده: «و لا تتبع الهوی، فیضلک عن سبیل الله، إن الذین یضلون عن سبیل الله، لهم عذاب شدید، بما نسوا یوم الحساب؛ خواهش نفس را پیروی مکن، که تو را از راه خدا گمراه می کند، کسانى که از راه خدا گمراه می شوند، عذابى شدید دارند، به خاطر اینکه روز حساب را فراموش کردند.» (ص/ 26) و فهمانید که ضلالت از راه خدا تنها به خاطر فراموشى روز حساب است، و بدین جهت در آیات مورد بحث فرمود: (و بالآخرة هم یوقنون)، چون به یاد آخرت بودن، و به آن یقین داشتن، تقوى را نتیجه می دهد.
باورها در قرآن یقین خدا علم الهی جهان بینی اسلامی انسان ایمان