به تعبیر حضرت زینب (س)، بنی امیه تمام اقطار زمین و آفاق السماء را آن چنان گرفته بودند که نامی از حضرت علی (ع) در دنیا وجود نداشته باشد و حرفی از او نباشد.
یک عامل اساسی برای اینکه علی (ع) در دنیا باقی ماند (عوامل ظاهری طبیعی را بیان می کنیم) این بود که حضرت علی (ع) سخنانی دارد در نهایت زیبایی. نهج البلاغه واقعا نهج البلاغه است. دشمن هم دلش می خواهد سخنان علی را ضبط و حفظ کند. چقدر فصحا و بلغای عرب از علی تعریف کرده اند؟ آنها که با علی میانه خوبی نیز ندارند؟ وقتی از آنان می پرسیدند که تو از کجا به این مقام از فصاحت رسیدی؟ یکی می گوید صد خطبه از علی حفظ داشتم. بعد ذهنم جوشید که جوشید. دیگری می گوید هفتاد خطبه حفظ داشتم. و سومی می گوید: حفظ کلام الاصلع؛ یعنی از حفظ کلام امام علی (ع).
عبدالحمید کاتب خیلی معروفی است. یک نویسنده ایرانی است در دربار آخرین خلیفه اموی معروف به مروان حمار، نویسنده خیلی فوق العاده ای است که گفته اند: بدإت الکتابه بعبد الحمید و ختمت بابن الحمید؛ یعنی نویسندگی شروع شد به عبدالحمید و خاتمه یافت به ابن الحمید.
او یا به خاطر تقیه و یا واقعا، با علی (ع) میانه خوبی ندارد. به او گفتند تو فن نویسندگی را از کجا آموختی؟ گفت: «حفظ کلام الاصلح؛ یعنی با حفظ کردن سخنان آنکه جلوی سرش مو نداشت؛ یعنی علی (ع)». دشمن هم نمی توانست کلام علی (ع) را حفظ و ضبط نکند.
اینهایی که می گویند «نهج البلاغه» ساخته سید رضی است و این حرفهای دروغ را می زنند، باید توجه داشته باشند که مسعودی درست صد سال قبل از سید رضی بوده است. او یک مورخی است که همه قبولش دارند و معلوم نیست شیعه است یا سنی. مسلم اگر شیعه باشد این جور شیعه ای که ما امروز هستیم نیست.
اندک تمایلی به علی (ع) دارد و لااقل دشمن علی (ع) نیست. نمی شود او را شیعه حسابی دانست.
او در کتاب «مروج الذهب» که آن را صد سال قبل از سید رضی نوشته، در بابی تحت عنوان «ذکر لمع من کلامه و أخباره و زهده» (ذکر برقهایی از کلام او و اخبار و زهد وی) که در آن جمله هایی از کلمات علی (ع) را نقل می کند، می گوید: «الان چهارصد و هشتاد و بضع – یعنی چهارصد و هشتاد و اندی - خطبه از علی (ع) نزد مردم محفوظ است؛ در صورتی که آن چه در نهج البلاغه هست دویست و سی و نه خطبه است، یعنی سید رضی کمتر از نصف آن چه را که مسعودی صورت می دهد آورده است».
بنابراین آن فصاحت خارق العاده حضرت علی (ع) یعنی آن زیبایی فوق العاده سخنش که درباره آن گفته اند: «دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق؛ یعنی از کلام خالق فروتر و از کلام مخلوق فراتر است»، نگذاشت این کلمات از بین برود و هنوز هم نگذاشته است و عامل فوق العاده مؤثری است. پس شعر، فصاحت، بلاغت، نثر عالی، تمام این ها از مقوله زیبایی است؛ ولی این ها زیبایی فکری است نه زیبایی حسی. یعنی مربوط به چشم و گوش و لامسه و ذائقه و شامه نیست. فقط و فقط مربوط به فکر انسان است.
سید رضی راجع به سخن علی (ع) می گوید سخنی چند جانبه است و در همه جوانب زیباست. در همه جوانب، علی سخن گفته و زیبا گفته، چون روحش یک روح همه جانبه و به اصطلاح امروز یک روح چند بعدی است. نه تنها چند بعدی است بلکه در عین چند بعدی بودن نوعی توازن و تناسب میان ابعاد مختلف آن برقرار است. این است که در روح ها و عقل ها جای دارد. این دیگر مربوط به چشم یا گوش یا شامه و یا ذائقه و به طور کلی مربوط به حسن نیست، مربوط به روح انسان است.
انسان ها بدون اینکه بتوانند زیبایی علی را تعریف بکنند آن را درک می کنند، چون زیبایی کشش دارد مجذوب علی می شوند. چهارده قرن می گذرد، قرنی نگذشته است که در آن علی هزارها و بلکه میلیونها مجذوب و محب نداشته باشد. حب علی چرا ایمان است؟ زیرا حب علی (ع) یعنی عشق به یک روح متعادل متوازن، عشق به انسان کامل، عشق به کمال انسانیت، عشق به آنچه خدا و پیغمبر (ص) به آن دعوت می کنند. و این شخص پرستی نیست، حتی شخص دوستی هم نیست، بالاتر از این است.
آنکه واقعاً علی را دوست دارد، خودش را دارد ستایش می کند که من درک می کنم آن زیبایی خارق العاده آن روح بزرگ را، من درک می کنم آن تعادل و توازن کامل را، من درک می کنم معنی انسان کامل را. مردی که تاریخ زمان خودش او را به کلی مطرود و منکوب و مظموم کرده است، باز می بینیم بانگ ستایش اوست که از اعماق تاریخ این چهارده قرن بر می خیزد نه تنها از زبان آنهایی که نامشان شیعه است، بلکه از زبان اهل تسنن، و نه فقط از زبان مسلمین، بلکه از زبان کافر، مسیحی و یهودی. هر کس که یک وجدانی دارد ستایشگر علی واقع می شود.
زیبایی فصاحت بلاغت سخن امام علی (ع) نهج البلاغه ویژگی های امام محبت