جستجو

کیفیت پیدایش جهنم با توجه به آیات قرآن

تمام این عالم وجود با همه این گسترش و پهناوری ای که دارد، از ملک و ملکوت، و عالم نفوس و ارواح و عقول و طبیعت، تماما تجلیات و ظهورات حضرت حق سبحانه و تعالی می باشند، که از کتم عدم و نیستی محض آنها را موجود نموده و به خلعت و لباس وجود مخلع و ملبس نموده است، و هر کدام از این مخلوقات که عین ظهور و نفس تجلی حق هستند دارای رتبه ای مخصوص و درجه و ماهیتی است که بدان از دیگران امتیاز پیدا نموده است. مثلا انسان دارای حد و حدودی است که او را انسان کرده، و دارای عقل و شعور و نفس ناطقه و غرائز مختص به خود کرده است، بطوریکه آنرا از سائر موجودات اعم از حیوان و جماد و نبات و عقول مفارقه و ارواح مجرده قدسیه جدا میکند، و اگر چنین خصوصیتی در او نبود، دیگر انسان نبود. و همچنین در بقیه از موجودات اگر خصوصیت های وجودیه آنان نبود، دیگر آنان نبودند؛ و یک وجود بحت بسیط، عالم را فرا گرفته بود، بدون هیچگونه تمیز و تشخصی.
این ماهیات مختلفه که مراتب و درجات وجودی موجودات را مشخص میکند، سبب تمایز موجودات و ظهور و تجلی حضرت حق می شود. و هر کدام به جای خود و در مرتبه خود مطیع و منقاد، و در همان حدی که برای وجود آنها مقرر شده است، آرام و ساکن، و طبق دستور تکوینی حضرت حق سبحانه و تعالی، فرمانبردار هستند. و همه در ذات و وجود خود مستقر و در حجاب ماهیت خود ثابت و استوارند. از میان این همه مخلوقات، انسان و جن دارای یک خصوصیتی هستند که علاوه بر ماهیت و تمایز وجودی، آنها را از سائرین جدا کرده است؛ و آن حس استقلال طلبی و انانیت و شخصیت و استکبار است که در انسان بطور شدید و در جن به طور ضعیف موجود است. و این حس موجب آن شده است که خود را بالاتر و برتر و ارجمندتر و عالی رتبه تر از آنچه که هست بنگرد، و صفاتی از بهترین و عالی ترین صفات چون علم و قدرت و حیات و فروع آنها را به خود نسبت دهد و از خود بداند، و خود را کانون و مبدأ این کمالات بداند و حق را یکسره فراموش کند. این حس، حجابی عظیم است. زیرا بر خلاف متن واقع و حقیقت امر است. حجابی است تخیلی و موهومی نه اساسی و اصیل چون سائر موجودات. حجابی است که یکایک از صفات حق را گرفته و کذبا به خود نسبت میدهد و از خود میداند.

خلقت شیطان، بر اساس مصلحت است
خداوند شیطان را آفرید و او را دارای خصیصه کبر و استکبار نمود، و نفوس بشری به واسطه انقیاد و متابعت از او اختیارا دارای این خصیصه شدند، و در نتیجه خود را بزرگ دیدند، و این بزرگ نگری مبدأ تمام خیالات فاسده و آراء و افکار باطله و کردار نکوهیده و بالاخره عقائد و ملکات خبیثه و سیئه گردید، و موجب فاصله افتادن بین آنان و بین حق شد، و این سیر انحرافی تشریعی بر خلاف سنت تکوین و متن واقع گشت. البته اصل خلقت شیطان از روی مصلحت بود، وگرنه خدا نمی آفرید. و اینک هم شیطان یک مأمور خداست که حکم بازرس دارد، و نمی گذارد اشخاص آلوده و مبتلا به غل و غش عالم طبیعت و نفوس اماره، در حرم خداوند قدم گذارند. بازرسی میکند، و تفتیش صحیح به عمل می آورد؛ آنانکه پاک هستند طبق آیه کریمه: «قال فبعزتک لاغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین؛ شیطان گفت: سوگند به عزت تو که تمام بنی آدم را من إغوا میکنم، مگر آنانکه از بندگان مخلص تو باشند.» (ص/ 82 و 83). شیطان را بدانها دسترسی نیست، و آنانکه بر خدا پیشی میگیرند و از استکبار و تکبر بهره کافی دارند، و صفات علیا و أسماء حسنای خدا را دزدیده و به خود نسبت میدهند، جلوی آنها را میگیرد و نمی گذارد در حرم خداوندی که جای خلوص است وارد شوند.
اگر شیطان نبود، عالم نزول و طبع و این دنیای پر غوغا نبود. زیرا شیطان سبب نزول و هبوط آدم بدین عالم شد؛ قبل از آن همه در بهشت بودند، ولی بهشت عالم ذر که فقط بهشت استعداد و قابلیت بود و انسان همانند فرشتگان و حوریان قابل ترقی و تکامل نبود. شیطان موجب نزول آدم در این عالم و حرکت و مجاهده و جستجوی حق و تدارک مافات شد، و بالاخره انسان از أسفل السافلین با قدم مجاهده با اراده پروردگار حی قیوم به أعلی علیین رسید. انسان از ملائکه هم اشرف شد، و این همه فضائل و درجات کسب نمود. اینها همه در اثر خلقت شیطان است، و فوائد آفرینش او؛ گرچه او چون خودش حجاب است و پیوسته منفور و ملعون ـ زیرا لازمه چنین حجابی که پیوسته موجب بعد و دوری شود چنین است ـ ولیکن اصل مصلحت آفرینش شیطان را از نظر نباید دور داشت، و شیطان را موجودی مستقل و جدا از حکومت حضرت حق دانست، و او را در کارهای خود فعال لما یشآء پنداشت؛ که این توهم عین شرک است، و ضعف دستگاه حضرت ربوبی را می رساند.
انسان را خداوند با اراده و اختیار آفرید، و لازمه این اختیار به این صورت و کیفیت که بتواند انتخاب کارهای خوب و یا کارهای بد را کند، تسلط شیطان و اغوای او به وسیله دعوت و ترغیب به زشتیهاست، تا آنکه انسان مجاهد و استوار شناخته شود و به مقام کمال و فعلیت برسد، و انسان هوسباز و هوسران نیز شناخته شود؛ «لیهلک من هلک عن بینة و یحیی' من حی عن بینة؛ تا آنکه کسی که هلاک میگردد، از روی بینه و بصیرت هلاک گردد؛ و هر کسی که زنده می شود و حیات طیبه می یابد، از روی بصیرت و بینه باشد.» (انفال/ 42) وگرنه خوب و بد و نیکی و زشتی از هم جدا نبودند، و همه میخواستند خود را جا زنند و در مقام و شکل اولیای خدا بر مسند قرب قرار گیرند. و با این بیان، اشکالات سبعه ابلیسیه تماما جواب داده می شود و همه بطور وضوح، عدم صحتش روشن میگردد.

سبب انحراف انسان، استکبار است
آنچه موجب انحراف انسان از سبب تکوین و جاده مستقیم شد، همین استکبار و خودپسندی بود که او را بر خلاف اصالت واقع در نظر خودش بلند و بالا جلوه میداد؛ و این باید بسوزد و نابود شود و در جهنم گداخته گردد، زیرا که جز حق و آثار حق و صفات حق، چه کسی در توان دارد که مستقلا از خود چیزی را بداند. در قرآن آمده: «فبئس مثوی المتکبرین؛ پس بد است جایگاه متکبران.» (غافر/ 76 و زمر/ 72) و جهنم جایگاه متکبران است. شیطان امر خدا را در سجده و فروتنی نسبت به آدم اطاعت نکرد، و استکبار ورزید. همه فرشتگان اطاعت کردند مگر ابلیس که إبا و امتناع نمود و از سجده کردن خودداری کرد، و از کافران شد: «إلا´ إبلیس أبی' واستکبر و کان من الکـ'فرین؛ بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده درافتادند» (بقره/ 34)، «إلا´ ابلیس استکبر و کان من الکـ'فرین؛ مگر ابليس [كه] تكبر نمود و از كافران شد» (ص/ 74)، «أستکبرت أم کنت من العالین؛ آيا تكبر نمودى يا از [جمله] برتری جويانى» (ص/ 75) ابلیس دعوی انانیت کرد و در مقابل حضرت حق، وجود و هستی را به خود نسبت داد و گفت: «أنا خیر منه؛ من از آدم بهترم» (اعراف/ 12)، چون مرا از آتش آفریدی و او را از گل! و چون آتش رو به بالا میرود و استکبار دارد، لذا خود را بر آب و خاک که گل را می سازند مقدم و برتر می بیند. همین استکبار بود که خطاب «اهبط» را به شیطان رسانید: «قال فاهبط منها فما یکون لک أن تتکبر فیها فاخرج إنک من الصـ'غرین؛ خداوند به ابلیس گفت: پائین برو از این بهشت، تو چنین توان و موقعیتی نداری که در بهشت خود را بزرگ ببینی و بزرگ بدانی و بزرگی کنی. پس خارج شو که حقا تو از پست شدگان می باشی.» (اعراف/ 13)

جهنم، از آن متکبرین است
استکبار ـ یعنی خود را بزرگ دیدن ـ موجب هبوط و نزول شیطان از بهشت شد، و او را ملعون و جهنمی نمود، و مطرود و منفور شد. چرا که در قبال حق، خود را ذی أثر دانست، و این خیالی است عظیم و گناهی است نابخشودنی. بر اثر همین کبر و تکبر و استکبار است که بشر هم پیوسته خود را از بهشت دور میکند و به جهنم و عالم بعد نزدیک می سازد. و همواره این استکبار او را به باطل گرایش میدهد، و به موهومات و تخیلات و امور اعتباریه دلبند میکند، و از حقائق دور و مهجور؛ و چنان در عالم خیالات و موهومات فرو میرود و زیست میکند که گویا در عالم خارج و هستی مطلق و ذات حضرت حی قیوم ذوالجلال و الاءکرام، غیر از وجود تخیلی خود چیزی نمی پندارد، و انکار حق را بالمره می نماید؛ رسولان خدا را کوچک می شمارد، و سخن حق را قبول نمی کند و زیر بار حق نمی رود. «أفکلما جآءکم رسول بما لا تهوی' أنفسکم استکبرتم ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون؛ (خداوند در مقام مؤاخذه در خطاب با یهودیان که سر از فرمان پیامبران می پیچیدند می فرماید:) «آیا هر وقت که رسولی چیزی برای شما آورد که نفوس شما بدان میل نداشت و آنرا نمی پسندیدید، استکبار و بلندمنشی می نمودید؟ پس جماعتی از آن رسولان را تکذیب نموده و به دروغ نسبت میدادید، و جماعتی از آنان را می کشتید!» (بقره/ 87)
«و أما الذین کفروا أفلم تکن ءایـ'تی تتلی' علیکم فاستکبرتم و کنتم قوما مجرمین؛ و اما کافران (در روز قیامت به آنان چنین خطاب می شود) آیا اینطور نبود که آیات ما چون بر شما خوانده می شد، شما استکبار می نمودید، و شما از طائفه مجرمان بودید؟!» (جاثیه/ 31)
«و الذین کذبوا بـایـ'تنا واستکبروا عنهآ أولـئک أصحـ'ب النار هم فیها خـ'لدون؛ آن کسانیکه آیات ما را تکذیب نموده و به دروغ نسبت دادند، و خود را از پذیرش آنها بالا و بلندتر دانستند، و ترفع و تکبر به خرج دادند؛ آنانند اهل آتش که در آن مخلد می مانند» (اعراف/ 36)
«فأما عاد فاستکبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من أشد منا قوة أولم یروا أن الله الذی خلقهم هو أشد منهم قوة و کانوا بـایـ'تنا یجحدون؛ و اما قوم عاد در روی زمین بلند منشی و استکبار نمودند بدون حقی که داشته باشند، و چنین گفتند که: کیست که از ما قوت و قدرتش بیشتر باشد؟ آیا آنان ندیدند که آن خداوندی که آنان را آفریده است از آنان قوت و قدرتش بیشتر است؟ و قوم عاد چنین بودند که آیات ما را إنکار می نمودند» (فصلت/ 15)
«و قال موسی إنی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب؛ (چون فرعون اراده کشتن موسی را نمود) موسی گفت: من پناه می برم به پروردگار خودم و پروردگار شما از هر شخص بلندمنش و سرکش و متکبری که ایمان به روز بازپسین نمی آورد» (غافر/ 72).

مهر خداوندی، بر تمام دل و اندیشه شخص متکبر و جبار
«کذ'لک یضل الله من هو مسرف مرتاب* الذین یجـ'دلون فی ایـ'ت الله بغیر سلطان أتباهم کبر مقتا عندالله و عند الذین ءامنوا کذ'لک یطبع الله علی' کل قلب متکبر جبار؛ (پس از آنکه خداوند فرمود: ما یوسف را با آیات و بینات فرستادیم، و پیوسته شما در آنچه آورده بود شک آوردید، تا چون بمرد گفتید: خدا بعد از او رسولی نمی فرستد، می فرماید:) «این طور است ای پیغمبر، که خداوند هر شخص اسراف کننده و متجاوز و شک آورنده و تردید کننده را گمراه میکند؛ آنانکه در آیات خداوند بدون حجت و دلیلی که داشته باشند مجادله می کنند. این گناه و هلاکت عظیمی است در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند. اینطور است ای پیغمبر، که خداوند مهر میزند بر تمام دل و اندیشه شخص متکبر و سرکش و جبار» (مؤمن/ 34-35).

آنانکه نزد خدا هستند، استکبار ندارند
این از طرفی، و از طرف دیگر در بسیاری از آیات قرآن، خداوند تمجید و تعریف میکند کسانی را که تکبر و استکبار نمی ورزند و از عبادت و اطاعت خدا سر باز نمیزنند و بلندمنشی و بلندپروازی ندارند؛ همچون آیه: «ذ'لک بأن منهم قسیسین و رهبانا و أنـهم لا یستکبرون» (و می یابی ای پیغمبر، نزدیکترین اهل مودت را به مؤمنین، آن کسانی را که میگویند: ما نصاری هستیم) به علت آنکه از میان آنها علماء روحانی و معنوی و رهبانان هستند، و به علت آنکه ایشان استکبار ندارند» (مائده/ 82).
و هم چون آیه: «إن الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته و یسبـحونه و له یسجدون؛ حقا آنانکه در نزد پروردگار تو هستند از عبادت او استکبار نمی ورزند، و تسبیح او را بجای می آورند و برای او سجده می کنند» (اعراف/ 206).
و هم چون آیه: «إنما یؤمن بـایـ'تنا الذین إذا ذکروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا یستکبرون؛ این است و جز این نیست که به آیات ما کسانی ایمان می آورند که چون بدان آیات متذکر شوند، به رو به زمین در سجده بیفتند و به حمد پروردگارشان تسبیح کنند، و ایشان استکبار نمی نمایند» (سجده/ 15).
و محصل و نتیجه مطلب آنست که این حس بلندپروازی و سرکشی و خودبینی و خودمحوری و خودنگری که بر أصالت واقع نیست، از نفس اماره به سوء و از حجاب غلیظ بین بنده و بین خدا ـ در اثر تسویلات شیطان و ابلیس ـ پدیدار می شود. و چون وجود ابلیس از آتش است، لذا این حجاب آتش خواهد بود. و هر کس بدین حجاب محجوب گردد با ابلیس هماهنگی نموده، و در اثر اتحاد و هم افق شدن با آن کانون آتش، آتشین خواهد شد؛ و در روز قیامت که این حجاب به صورت آتش جلوه گر است، در آن معذب و مخلد خواهد بود. عجیب است که خداوند به صورت استفهام تقریری سؤال میکند که «آیا اینچنین نیست که جهنم محل و منزلگاه متکبران میباشد؟» «ألیس فی جهنم مثوی للمتکبرین؛ آيا جاى سركشان در جهنم نيست» (زمر/ 60) و نیز به صورت حتم و جزم حکم میکند که «آن کسانیکه از عبادت من استکبار ورزند، بزودی به حال ذلت و خواری در دوزخ داخل می شوند»، «إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین» (غافر/ 60).

شرک و تمام گناهان و تجاوزها، از استکبار پیدا می شود
تمام گناهان و تجاوز به حقوق و تعدی به نوامیس و أعراض و اموال و قتل نفوس، همه از استکبار پیدا می شود. و بطور کلی فساد روی زمین از این حس خودپسندی است که انسان را از انقیاد و تسلیم در برابر حق باز میدارد، و پیوسته دیده دل و دیده بصر او را گرایش به باطل میدهد، و حس پذیرش موعظه و اندرز را در وجود او از بین می برد. و هر وقت به او نصیحتی شود، از روی غرور و خودپسندی در پیله کبر و نخوت میرود و در آن می خزد، و هزار تار عنکبوتی از عزت به گناه و مجاز و باطل به دور خود می تند. آیا این آتش نیست و سزاوار آتش قیامت نیست؟ «و من الناس من یعجبک قوله و فی الحیو'ة الدنیا و یشهد الله علی' ما فی قلبه و هو ألد الخصام* و إذا تولی' سعی' فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث والنسل و الله لا یحب الفساد* و إذا قیل له اتق الله أخذته العزة بالاءثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد؛ و بعضی از مردم (همچون أخنس بن شریق که یکی از منافقان بود) چنان در گفتار زیبا و دلفریب خود برای آنکه به متاع و بهره دنیوی برسد، چرب زبانی کند و دروغ بلافد که تو را ای پیغمبر، زیبائی گفتارش به تعجب درآورد. و از شدت نفاق و کژی ای که دارد، خدا را نیز بر صحت گفتار و نیت باطن خود گواه گیرد، در حالیکه سخت ترین و شدیدترین دشمنان است و چون از محضر تو دور شود، آنچه در توان دارد بکار میگیرد برای آنکه در روی زمین فتنه و فساد کند، و حاصل مردم را از زراعت تباه کند، و نسل بشر را قطع کند. و خداوند فساد را دوست ندارد. و چون به او از در نصیحت و اندرز گفته شود: از خدا بپرهیز و راه راستی و تقوی پیشه گیر، غرور و خودپسندی باطل و زشت او را فرا میگیرد. چنین کسی جهنم برای او کافی است؛ و جهنم بد آرامگاهی است.» (بقره/ 204-206). بلی این جهنم آتشی است افروخته برای متکبران و سرکشان که از حق تمرد می کنند، و این کبر و خودپسندی در هر صورت و لباسی پدید آید جهنم با او خواهد بود.

منابع

  • سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- صفحه 245-233

کلید واژه ها

دوزخ آفرینش شیطان تکبر خودپسندی قرآن مصلحت

مطالب مرتبط

چگونگی پیدایش جهنم شیطان در آتش نکوهش غرور در قرآن کریم عوامل ورود در جهنم (تکبر) عوامل ورود در جهنم (کبر و غرور) نامهای دوزخ (سقر) عذاب های مخصوص

اطلاعات بیشتر

حقیقت و واقعیت جهنم فلسفه خلقت جهنم برای دنیاپرستان

ابزار ها