عبدالله ابن عمر، کنیه او، عبدالرحمان، از صحابه پیامبر اسلام. پدرش عمربن الخطاب (خلیفه دوم) و مادرش زینب نام داشت. در آغاز سال بعثت یا اندکی قبل از آن در مکه، به دنیا آمد، با مسلمان شدن پدرش، مسلمان شد و همراه مهاجرین از مکه به مدینه رفت. او نخستین بار در سن 15 سالگی در جنگ خندق شرکت کرد بعد از آن در جنگ موته و بعضی از جنگ های دوران خلفا مانند جنگ یرموک در سال 7 هـ ق و فتح آفریقا، فتح مکه و جنگ با مسلیمه کذاب، در لشکرکشی مسلمانان به جرجان و طبرستان در سال 30 هـ ق و غیره شرکت داشت. عبدالله بن عمر، علاقه زیادی به آثار به جا مانده از رسول گرامی اسلام از خود نشان می داد و خود را ملزم کرده بود به هر جایی که رسول الله (ص) رفته، سر بزند و در جایی که پیامبر نماز خوانده، نماز بخواند.
عبدالله بن عمر در حکومت خلفا
او در شورای شش نفره، بنا به نظر پدرش (عمر) فقط جنبه مشاور داشت و هیچ حقی برای خلافت نداشت. در ماجرای قتل عثمان (خلیفه سوم) بی طرف بود، فقط به عثمان توصیه کرده بود که از خلافت، کناره گیری نکند حتی اگر کشته شود. بعد از مرگ عثمان، "مروان حکم" در صدد بود که با او بیعت شود، ولی عبدالله نپذیرفت. منصب قضا را نیز از ترس اینکه نتواند احکام الهی را اجرا کند، قبول نکرد. در خلافت علی بن ابیطالب (ع) و در بیعت با او، تعلل نشان داد و یکی از معدود کسانی بود که با حضرت بیعت نکرد و او را «فتنه» نامید. بعد از آن نیز از یاری امام (ع)، در جنگ جمل و جنگ صفین و نهروان خودداری کرد. هرچند که بعدها از این مسئله پشیمان شد. عبدالله در وقایع بعد از خلافت علی بن ابیطالب، ضعف و ناتوانی خود را بیشتر نشان داد و با معاویه بیعت کرد و در زمان "حجاج ابن یوسف ثقفی" که از طرف عبدالملک بن مروان، به مکه رفته بود، نزد حجاج رفت و به عنوان بیعت با عبدالملک شبانه به منزل او رفت و گفت: «از رسول خدا شنیده ام که هرکس بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است. پس دستت را بده تا با تو برای عبدالملک بیعت کنم.» حجاج که می دانست او از ترس جانش چنین می گوید: او را احمق گفت و برای تحقیرش پایش را دراز کرد و دستور داد تا با پای او بیعت کند. عبدالله بن عمر، از کسانی بود که در قیام امام حسین (ع)، معترض بود و از خونریزی هراس داشت. او به حکومت یزید رضایت داد و برای این بیعت توجیه می نمود. (مختار ثقفی در جریان زندانی شدنش با وساطت عبدالله بن عمر، آزاد شد). از مجموع آنچه که درباره عبدالله بن عمر، نقل شده چنین بر می آید که وی اصولی را باور داشته که از جمله:
1- هر نوع اختلاف بر سر حکومت را به هر دلیل، فتنه می دانست.
2- تنها راه رهایی از فتنه را توافق همگان بر یک خلیفه می دانست، چه با زور یا با بیعت به خلافت رسیده باشد.
3- از هر نوع جنگ و خونریزی به هر دلیلی در میان مسلمانان، متنفر بود و تحمل هیچ مخالفت یا جنگ و نزاعی را نداشت و از این قبیل مسائل دیگری را برای خود، لحاظ کرده بود.
4- این نوع موضع گیری های او که بعد از خلافت امام علی (ع) تا پایان عمرش ادامه داشت، وسیله ای برای تثبیت حکومت ها شد و این اصول تأثیر خود را در فقه سیاسی اهل سنت برجا گذاشت.
خصوصیات اخلاقی و شخصیتی
عبدالله مردی نادان و کم خرد بود و دشمنی نسبت به علی بن ابیطالب را از گذشتگان خود به ارث برده بود و اینکه حضرت علی (ع) برادرش را به خاطر قتل هرمزان، مهدورالدم دانسته بود، به زهد معروف بود، آنچنان که گفته اند هرگز دکمه پیراهن و لباسش را نمی بست. البته بیشتر «زاهدنمایی» می کرد تا «زهد ورزی» و به دلیل اعتقاد به «پرهیز از جنگ و خونریزی، هر چند که بر حق باشد»، ضعف اعتقادی داشت. وی چون پدرش عمر، در تفکر دینی و سیاسی اهل سنت، از اهمیت برخوردار بود، از طرفی فرزند خلیفه دوم و راوی احادیث نسبتا زیادی است و اهل تسنن او را از بزرگان اهل حدیث دانسته و در مسائل فقهی به او استناد می کنند، 2630 حدیث در صحیحین از او نقل شده است. او به نسبت پدرش بیشتر از سنت رسول خدا اهمیت می داد. به دلیل عمر طولانی اش در زمانی که از صحابه بزرگ هیچکس حیات نداشت، او به عنوان صحابی پیر، تا 3 نسل بعد از پیامبر اسلام، شناخته می شد از این رو از اواخر زمان معاویه بیشتر مورد توجه بود.
مرگ عبدالله بن عمر
عبدالله در سال 74 هجری قمری در سن 84 سالگی به دستور حجاج به قتل رسید. وقتی لحظه ی مرگش فرا رسید، گفت: «بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم مگر بر این که با فئه یاغیه (معاویه و اهل شام) نجنگیدم و علی را در این امر یاری نکردم». وی را در محلی نزدیک مکه دفن کردند.