عایشه می گوید: هیچ یک از زنان پیغمبر خدا چون خدیجه مورد رشک و حسادتم قرار نگرفته است. علت این بود که رسول خدا از خدیجه بسیار یاد می کرد و زبان به مدح و تعریفش می گشود، خاصه این که خداوند از طریق وحی به پیامبرش خبر داده بود که خدیجه را کاخی بس مجلل و پر شکوه در بهشت ارزانی داشته است.
و نیز گفته است: با آن که خدیجه را ندیده بودم، هیچ یک از زنان پیغمبر چون خدیجه مورد رشک و حسادتم قرار نگرفته است، زیرا بسیار اتفاق می افتاد که رسول خدا از خدیجه به نیکی یاد می کرد و از او تعریف و تمجید می نمود و چه بسا که آن حضرت گوسفندی را به نام خدیجه قربان می کرد و آن را پاره پاره می فرمود و به نام او قسمت می کرد.
و نیز حکایت کرده است: روزی هاله دختر خویلد، خواهر خدیجه از پیغمبر خدا اجازه خواست تا وارد شده، آن حضرت را دیدار کند. رسول خدا که گویی با شنیدن صدای هاله به یاد صدای خدیجه افتاده بود حالش به شدت دگرگون گردید و بی اختیار گفت: آه خدایا! هاله. من که از رفتار پیغمبر رشک و حسادتم نسبت به خدیجه سخت تحریک شده بود بلافاصله گفتم: چقدر از آن پیرزن بی دندان قرشی یاد می کنی؟! مدتهاست که او مرده و خدا بهتر از او را به تو ارزانی داشته است!
و در روایت دیگر، عایشه در دنباله این مطلب می گوید: پس از این اعتراض دیدم چهره ی رسول خدا برافروخت و آن چنان تغییر کرد که مانندش را تنها به هنگام فرود آمدن وحی بر آن حضرت دیده بودم که نگران دستورهای آسمانی است تا پیام رحمت نازل شود یا عذاب.
و بنا به روایت دیگر، عایشه می گوید در این حالت رسول خدا فرمود: نه.... هرگز خداوند نیکوتر از او را به من عوض نداده است. زیرا هنگامی که همه ی مردم منکر رسالتم بودند، خدیجه بود که به من ایمان آورد و در آنوقت که دروغگویم می پنداشتند، خدیجه بود که مرا تصدیق کرد، و آن زمان که مردم مرا در مضیقه مالی گذاشته بودند، هم خدیجه بود که مرا شریک دارایی بی حسابش گردانید، و در حالی که خداوند مرا از زنان دیگر بی بهره کرده بود، از خدیجه به من فرزندانی ارزانی داشت.
رسول خدا همیشه از خدیجه نخستین همسر خود به نیکی یاد می کرد، و با تجدید خاطرات و یادگارهای او، با احسان و نیکویی هایی که درباره خویشان و دوستان او می کرد و آن ها را بر دیگران مقدم می داشت، خاطره اش را در خود زنده نگاه می داشت و همین ها بود که سینه ام المؤمنین را از خشم و نفرت، و حسد و رشک بر خدیجه مالامال کرده بود و نیز همین حالت بود که او را وامی داشت تا بارها روی نام خدیجه، یادگارهای خدیجه و خاطرات خدیجه به رسول خدا اعتراض و پرخاش نماید و بدتر از همه اینکه با ستایشی که گاه و بی گاه درباره خدیجه از همسر خود می شنید و او را تا سر حد جنون رنج می داد، خود در مقابل، سرزنش و نکوهش می دید و همین موضوع بود که باعث گردید تا اثر بسیار بدی در روابط بین او و فاطمه دختر خدیجه، و همسر و فرزندانش که سخت مورد توجه و علاقه همسرش رسول خدا بودند بجای گذارد.
از جمله آثار این دشمنی و نفرت درونی، داستانی است که احمد در مسندش از قول نعمان بن بشیر نقل می کند. او می نویسد: روزی ابوبکر از پیغمبر خدا اجازه ملاقات خواست و همان حال صدای عایشه را از اطاق پیغمبر شنید که فریاد می زد: به خدا سوگند، من خوب می دانم که علی را به مراتب بیش از من و پدرم دوست داری!
علی بن ابی طالب گوشه ای از این دشمنی و کینه عایشه را نسبت به خود ضمن یکی از سخنرانی هایش چنین بیان داشته است: اما او - عایشه- خوی زنان، دیده ی عقل و خردش را سخت فرو بسته و شراره های کینه و دشمنی با من در دلش چون کوره ی آهنگران زبانه می کشد. اگر از او می خواستند تا آنچه را که با من کرده است به شخص دیگری روا دارد، هرگز به زیر بار نمی رفت و نمی پذیرفت و امام به سخن خود دربارۀ عایشه چنین پایان داد: با این همه احترامش چون گذشته محفوظ است، و داوری کارهای او با خدا است، او هر که را بخواهد می بخشد، و آن را که اراده فرماید عذاب کند.
حسادت عایشه حضرت خدیجه (س) پیامبر اکرم همسران پیامبر اکرم تاریخ اسلام رذایل اخلاقی داستان اخلاقی