خداوند در آیات مختلف به این تهمت فرعون اشاره نموده است:
الف: در سوره اسراء می فرماید: «و لقد ءاتینا موسی تسع ءایات بینات فسل بنی إسرائیل إذ جاءهم فقال له فرعون إنی لأظنک یاموسی مسحورا؛ و همانا ما به موسی نه معجزه ی آشکار دادیم (پس از بنی اسرائیل بپرس) آن گاه که موسی نزد آنها آمد و فرعون به او گفت: ای موسی! من جدا تو را جادو شده می پندارم.» (اسراء/ 101)
در این آیه می گوید: ما به موسی نه آیه و نشان روشن دادیم. سپس برای تاکید بیشتر اضافه می کند: اگر مخالفانت حتی این موضوع را انکار کنند برای اتمام حجت به آنها "از بنی اسرائیل سؤال کن که در آن زمان که این آیات به سراغشان آمد چگونه بودند". ولی با این حال فرعون گردنکش جبار و طغیانگر نه تنها تسلیم نشد بلکه موسی را متهم به ساحر بودن و یا دیوانه بودن کرد و گفت: "من گمان می کنم ای موسی تو ساحر یا دیوانه ای".
در بیان معنی "مسحور" مفسران دو تفسیر گفته اند بعضی آن را به معنی ساحر دانسته اند به شهادت آیات دیگر قرآن که می گوید فرعون و فرعونیان همه جا او را متهم به ساحر بودن کردند، و آمدن اسم مفعول به معنی فاعل در لغت عرب شبیه و نظیر دارد مانند "مشئوم" به معنی "شائم" کسی که مایه بدبختی است، و "میمون" به معنی "یامن" کسی که مایه خوشبختی است ولی جمعی دیگر از مفسران "مسحور" را به همان معنی مفعولی واگذاشته اند، به معنی کسی که سحر در او اثر گذاشته، چنان که از آیه 39 ذاریات استفاده می شود که هم نسبت سحر به او دادند هم جنون.
به هر حال این روش همیشگی مستکبران است که مردان الهی را به خاطر نوآوریها، و حرکت بر ضد مسیر جامعه های فاسد، و همچنین نشان دادن خارق عادات متهم به سحر و یا جنون می کردند، تا در افکار مردم ساده دل نفوذ کنند و آنها را از گرد پیامبران پراکنده سازند. علامه طباطبایی در معنای "إنی لأظنک یا موسی مسحورا" می گوید: «یعنی من گمان می کنم که تو را سحر کرده باشند و در نتیجه خللی به عقلت وارد آمده باشد.» و این همان معنایی است که در جای دیگر نقل نموده فرموده است: «إن رسولکم الذی أرسل إلیکم لمجنون؛ رسولتان که به سوی شما گسیل شده مجنون است.» (شعراء/ 27)
ب: در سوره شعراء آمده: «قال إن رسولکم الذی أرسل إلیکم لمجنون؛ گفت: رسولتان که به سوی شما گسیل شده مجنون است.» (شعراء/ 27)
این جمله، حکایت کلام دوم فرعون است، که از در هوچی گری و مسخره، رسالت او را به حاضرین نسبت داد و گفت رسولی که نزد شما فرستاده شده، چون خواست بگوید شان من اجل است از اینکه رسولی نزد من فرستاده شود، در نهایت هم به او نسبت دیوانگی داد، که چرا گفت: پروردگار شما و پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما و اگر این گفتار وی را تشریح کنیم چنین می شود که گویا خواسته است بگوید: این مرد دیوانه است، برای اینکه سخنانش آشفته است و حکایت می کند از اینکه نیروی تعقلش پریشان و آشفته شده، برای اینکه می گوید: من رسول رب العالمینم و چون می پرسم رب العالمین چیست؟ دوباره همان رب العالمین را با عبارتی دیگر تکرار می کند و وقتی از سخن او تعجب می کنم، دوباره گفتار خود را تفسیر کرده می گوید: رب شما و پدران گذشته شما.
جالب اینکه این فریبکار مغرور حتی حاضر نبود بگوید "فرستاده ما" و "به سوی ما" بلکه می گوید "پیامبر شما" که "به سوی شما" فرستاده شده است، چرا که حتی تعبیر "پیامبر شما" جنبه سخریه داشت، سخریه ای توأم با خود برتر بینی که من بالاتر از آنم که پیامبری، برای دعوتم بیاید، و هدفش از نسبت جنون به موسی (ع) این بود که اثر منطق نیرومند او را در افکار حاضران خنثی کند.
ج: در سوره ذاریات می فرماید: «فتولی برکنه و قال ساحر أو مجنون؛ پس [فرعون] با ارکان [و نیروی] خود روی برتافت و گفت: [این شخص] ساحری یا دیوانه ای است.» (ذاریات/ 39)
کلمه "تولی" از مصدر "تولی" است، که به معنای اعراض است. و حرف "باء" در جمله "برکنه" بای مصاحبت است. و منظور از "رکن فرعون" جنود او است، هم چنان که آیه بعدی نیز این معنا را تایید می کند. و معنای آیه این است که فرعون با لشکریانش از موسی روی گردانده دعوتش را نپذیرفتند. فرعون نه تسلیم معجزات بزرگ موسی (ع) که گواه ارتباطش با خدا بود شد، و نه در مقابل دلائل منطقی او سر تعظیم فرود آورد، بلکه به خاطر غرور و تکبری که داشت با تمام وجودش از او رویگردان شد و گفت این مرد ساحر یا دیوانه است!
"و قال ساحر أو مجنون" یعنی فرعون یک بار گفت که موسی مجنون است، که حکایت این گفتارش در آیه «إن رسولکم الذی أرسل إلیکم لمجنون؛ این رسولی که به سوی شما ارسال شده قطعا دیوانه است.» (شعراء/ 27) آمده، و یک بار دیگر گفت که وی ساحر است، و حکایت این تهمتش در آیه «إن هذا لساحر علیم؛ این مرد محققا ساحری زبردست است.» (شعراء/ 34) آمده است.
خداوند در مورد این تهمت در سوره یونس می فرماید: «قالوا أجئتنا لتلفتنا عما وجدنا علیه ءاباءنا و تکون لکما الکبریاء فی الأرض و ما نحن لکما بمؤمنین؛ گفتند: آیا به سوی ما آمده ای تا ما را از آیینی که پدرانمان را بر آن یافته ایم بازگردانی و در این سرزمین بزرگی مخصوص شما دو تن باشد؟ و ما هرگز به شما ایمان آور نیستیم.» (یونس/ 78)
کلمه "لفت" مصدر و به معنی صرفنظر کردن از چیزی است، و معنای جمله "لتلفتنا" در این آیه این است که فرعون و درباریان او موسی (ع) را مورد عتاب و نکوهش قرار داده به او گفتند: «أجئتنا لتلفتنا؛ آیا به سر وقت ما آمده ای تا ما را منصرف سازی»، «عما وجدنا علیه آباءنا؛ از آن دین و سنتی که پدرانمان را بر آن دین یافتیم؟» و منظورشان از کلمه "عما: از آنچه" همان سنت و طریقه نیاکانشان بوده، «و تکون لکما الکبریاء فی الأرض؛ تا در نتیجه کبریایی در زمین از آن خودتان شود؟»
منظورشان از کبریایی، ریاست و حکومت و گسترده شدن قدرت و نفوذ اراده است، و خواسته اند بگویند: شما دو تن منظورتان از دعوت دینی اینست که آن را وسیله قرار دهید برای اینکه طریقه ما را که در سرزمین ما مستقر گشته باطل و بی اعتبار ساخته، طریقه جدیدی که خودتان مبتکر آن هستید جایگزین طریقه ما کنید، و با اجرای آن در بین مردم و ایمان آوردن ما طبقه حاکم به شما و مطیع شدنمان برای شما کبریاء و عظمتی در مملکت کسب کنید.
به عبارتی دیگر: شما آمده اید برای اینکه دولت فرعونی و حکومت ریشه دار و چند ساله قبطیان را مبدل به دولتی اسرائیلی کنید، دولتی که قائم به امامت و قیادت شما دو تن باشد، و ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد و نخواهیم گذاشت به آرزویی که از این دعوت مزورانه دارید برسید.
خداوند در مورد این تهمت در سوره شعراء می فرماید: «یرید أن یخرجکم من أرضکم بسحره فما ذا تأمرون؛ می خواهد با سحر خود شما را از سرزمینتان بیرون کند، اکنون چه رأی می دهید؟» (شعراء/ 35) گوینده این سخن نیز فرعون است، که خودش دستور داد بیاور آنچه را که می گویی بیانگر صدق ادعای تو است، چیزی که هست او به این امید گفت بیاور، که موسی (ع) چیزی بیاورد که برای او سوژه بهتری باشد، ولی وقتی آن دو معجزه را آورد و فرعون دید هیچ چاره ای ندارد، ناچار متوسل به تهمت شد، و آن جناب را ساحری دانا خواند و لذا دنباله تهمتش اضافه کرد که او می خواهد با سحر خودش شما را از سرزمینتان بیرون کند، و با این جمله خواست مردم را علیه او بشوراند و تحریکشان کند تا با وی همدست شده، او را به هر وسیله ای که ممکن است از خود دفع کنند.
موسی (ع) در مقام دفاع از خویش برآمد، با بیان دو دلیل پرده ها را کنار زده و دروغ و تهمت آنها را آشکار ساخت. نخست به آنها گفت آیا شما نسبت سحر به حق می دهید؟ آیا این سحر است و هیچ شباهتی با سحر دارد «قال موسی أ تقولون للحق لما جاءکم أ سحر هذا؛ موسى گفت آيا وقتى حق به سوى شما آمد مى گوييد [اين سحر است] آيا اين سحر است.» (یونس/ 77) یعنی درست است که "سحر" و "معجزه" هر دو نفوذ دارند این"حق" و "باطل" هر دو ممکن است مردم را تحت تاثیر قرار دهند ولی چهره سحر که امر باطلی است با چهره معجزه که حق است کاملا از هم متمایز می باشد، نفوذ پیامبران با نفوذ ساحران قابل مقایسه نیست، اعمال ساحران کارهایی بی هدف، محدود و کم ارزش است، ولی معجزات پیامبران هدفهای روشن اصلاحی و انقلابی و تربیتی دارد و در شکلی گسترده و نامحدود، عرضه می شود. به علاوه "ساحران هرگز رستگار نمی شوند" «و لا یفلح الساحرون». (یونس/ 77)
این تعبیر در واقع دلیل دیگری بر تمایز کار انبیاء از سحر است، در دلیل سابق از تفاوت سحر و معجزه و چهره و هدف این دو، جداییشان از یکدیگر اثبات شده، اما در اینجا از تفاوت حالات و صفات آورندگان سحر و آورندگان معجزه برای اثبات مطلب استمداد می شود. ساحران به حکم کار و فنشان که جنبه انحرافی و اغفال گرانه دارد، افرادی سودجو، منحرف، اغفال گر و متقلبند که آنها را از خلال اعمالشان می توان شناخت اما پیامبران مردانی حق طلب، دلسوز، پاکدل، با هدف و پارسا و بی اعتنا به امور مادی هستند. ساحران هرگز روی رستگاری را نمی بینند و جز برای پول و ثروت و مقام و منافع شخصی کار نمی کنند، در حالی که هدف انبیاء هدایت و منافع خلق خدا و اصلاح جامعه انسانی در تمام جنبه های معنوی و مادی است.
علامه طباطبایی می فرماید: «موسی (ع) وقتی سخنان آنان را شنید که به معجزه حق، تهمت سحر زدند، آن هم سحری واضح، از در انکار به آنان پاسخ داد، پاسخی در شکل سؤال و استفهام و پرسید: "أ تقولون للحق لما جاءکم" (یونس/ 77) که تقدیرش: "ا تقولون للحق لما جاءکم انه لسحر مبین؛ بعد از آنکه حق نزدتان آمد می گویید آن سحری واضح است" می باشد آن گاه همین استفهام انکاری را تکرار کرده می پرسد: "اسحر هذا؛ آیا این سحر است؟" بنابراین، مقول قول یعنی جمله "انه لسحر مبین" در جمله استفهامی به جهت اختصار حذف شده، چون استفهام دوم بر آن حذف شده دلالت می کرد. و جمله "و لا یفلح الساحرون" ممکن است جمله ای حالیه باشد تا انکاری که جمله "اسحر هذا" بر آن دلالت می کرد را تعلیل کند، و بفهماند اگر تهمت شما مورد انکار ما واقع شده برای اینست که ساحران رستگار نمی شوند. و ممکن هم هست جمله ای اخباری و بیانی مستقل باشد، و رسول خدا (ص) خواسته است در این جمله خود را مبرای از ارتکاب سحر و نزدیک شدن به آن سازد، چون آن جناب معتقد بود که خودش رستگار و ساحران محروم از رستگاریند.»
موسی فرمود: «قال لقد علمت ما أنزل هؤلاء إلا رب السماوات و الأرض بصائر و إنی لأظنک یفرعون مثبورا؛ گفت: تو نیک می دانی که این آیات را که مایه بینش هاست جز پروردگار آسمان ها و زمین نازل نکرده است، و راستی ای فرعون! من تو را هلاک شده می پندارم.» (اسراء/ 102)
موسی در برابر این تهمت ناروا سکوت نکرد و با قاطعیت هر چه تمامتر گفت «ای فرعون تو به خوبی می دانی که این آیات روشنی بخش را جز پروردگار آسمانها و زمین نازل نکرده است، بنابراین تو با علم و اطلاع و آگاهی حقایق را انکار می کنی، تو به خوبی می دانی که اینها از طرف خدا است، و من هم می دانم که می دانی!
اینها "بصائر" است، دلائلی است آشکار که به وسیله آن مردم راه حق را پیدا کنند و برای پیمودن جاده سعادت بصیرت می یابند. و به همین دلیل چون حق را دانسته انکار می کنی. من فکر می کنم ای فرعون تو سرانجام هلاک خواهی شد. "و إنی لأظنک یا فرعون مثبورا".»
"مثبور" از ماده "ثبور" به معنی هلاکت است. چون فرعون نتوانست در برابر استدلالهای دندان شکن موسی مقاومت کند به همان چیزی متوسل شده که همه طاغوتیان بی منطق در تمام قرون و اعصار به آن متوسل می شدند یعنی: "اراده کرد که آنها را از آن سرزمین بیرون کند اما ما او و همه همراهانش را غرق کردیم."
علامه طباطبایی می فرماید: «کلمه "مثبور" به معنای هالک است زیرا از ماده "ثبور" است که به معنای هلاکت است، و معنا این است که موسی فرعون را مخاطب نموده گفت: تو خوب می دانی که این معجزات روشن را غیر پروردگار آسمانها و زمین کسی نازل نکرده، و او به منظور بصیرت یافتن مردم نازل کرده، تا چشم دلشان روشن گشته میان حق و باطل را تمیز دهند، و من گمان می کنم که تو به خاطر عناد و انکارت سرانجام هلاک شوی ای فرعون. و اگر در پاسخ فرعون فرمود: من گمان می کنم که تو هلاک می شوی بدین جهت بود که اولا حکم دست خداست و نمی شود به طور یقین حکم کرد و ثانیا خواست تا کلامش مطابق با کلام فرعون باشد که گفت: من گمان می کنم که تو جادو شده ای، به علاوه، استعمال کلمه: "ظن" در مورد یقین در پاره ای موارد جائز است.»
داستان قرآنی معجزه حضرت موسی (ع) تهمت سحر و جادو بنی اسرائیل