جستجو

بررسی فرقه ی کیسانیّه

اختلاف هایی که به پیروان اهل بیت علیهم السلام نسبت داده اند، اندکی صحت دارد و بیشتر آن دروغ است. از جمله فرقه هایی که در عصر حضور ائمه علیهم السلام مدعی شده اند، عبارت است از کیسانیه. کیسانیه را نسبت داده اند به کیسان، و کیسان بنابر قول گروهی از نویسندگان اهل ملل و نحل، آزاد کرده امام علی علیه السلام بوده است و به قول گروهی دیگر: کیسان مختار ثقفی می باشد، و کیسانیه منسوب به او می باشد، و بنابر قولی کیسان نام خود محمدبن حنفیه بوده و کیسانیه منسوب به اویند.

عقیده کیسانیه
درباره عقیده ایشان سخنان ضد و نقیض بسیار گفته اند. خلاصه آن گفتارها چنین است که ایشان پیروان محمدبن حنفیه (متوفای 81 هجری) بوده اند و او را مهدی موعود می دانسته اند، و مختار ثقفی (متوفای 67 هجری) از پیروان او بوده و ادعای نبوت کرده است، و گفته اند: کیسانیه پس از وفات محمد بن حنفیه، قائل شده اند به اینکه امامت به فرزندش ابوهاشم (متوفای 98 یا 99هجری) منتقل شده و ابوهاشم نیز امامت را به محمدبن علی بن عبدالله بن عباس  (متوفای 124 یا 125 هجری) منتقل نموده و او را وصی خود قرار داده است، و امامت پس از محمد، به فرزندش، ابراهیم، و پس از او به دو خلیفه عباسی، سفاح و منصور منتقل شده است. و آن دو، خلافت بنی عباس را تشکیل داده اند. بنابراین قول، کیسانیه فرقه ای از شیعه بوده اند که یک خلافت سنی را تأسیس کرده اند که پانصد سال دوام داشته است! این گفتارها سوال های زیر را مطرح می سازد: 

* سرانجام، کیسان کدام یک از آن سه نفر بوده است؟!

* آیا جز نویسندگان ملل و نحل، کسان دیگر آزاد کرده ای برای حضرت علی علیه السلام به نام کیسان ذکر کرده اند؟!

* محمد بن حنفیه، فرزند برومند حضرت امیر، مشهور است و شرح حالش در همه کتب رجال و حدیث و سیره نوشته شده است. آیا در جایی،  جز در کتب ملل و نحل، کسی گفته است لقب محمد بن حنفیه کیسان بوده است؟! نسبت دادن کیسان به مختار نیز چنین است. چنانچه این دانشمندان  مکتب خلفا،  کیسان موسس  کیسانیه  را مردی  از جن می خواندند، از این گفتارها برایشان آسان تر بود، چرا که هیچ انسانی را نمی رسد وجود چنین مخلوق  جنی را منکر شود. همچنان که قتل سعد بن عباده  را به مخلوق جنی نسبت دادند و گفتند: "قتله الجن": «جن سعد را کشته اند و کشنده های او از جن بودند، نه از آدمی!» بنابر آنچه بیان شد، فرقه کیسانیه همچون فرقه سبائیه، ساخته خیال نویسندگان  کتب ملل و نحل می باشد.

حقیقت این داستان
پس از شهادت سید الشهدا علیهالسلام گروهی از محبان اهل بیت در کوفه اجتماع کردند و به خوانخواهی آن حضرت قیام کردند و خود را «توابین» نامیدند. آنان در سال 65 هجری با لشکر شام به سرکردگی ابن زیاد جنگ کردند و همگی شهید شدند. پس از ایشان، مختار بن عبید ثقفی در سال 66 هجری به نام خوانخواهی آن حضرت، در کوفه قیام کرد و با عبیدالله بن زیاد جنگ کرد و بر وی غالب شد و او را کشت. در این جنگ هفتاد هزار تن از لشکریان شام کشته شدند، و مختار سایر قاتلان آن حضرت، مانند عمربن سعد و شمر و دیگران را نیز کشت و سر آنان را به مدینه، خدمت امام سجاد علیه السلام فرستاد. در همین اوان، عبدالله بن زبیر در مکه ادعای خلافت کرد و از مردم بیعت گرفت. محمدبن حنیفه با او بیعت نکرد. عبدالله، محمد بن حنیفه و بستگانش  را در دره کوهی در مکه به نام شعب عارم زندانی کرد و هیزمی بسیار در برابر دره انباشت و مدتی را تعیین کرد تا اگر در آن مدت بیعت نکند، در آن هیزم ها آتش افروزد و همه را بسوزاند. محمد کسی را به کوفه فرستاد و از مختار کمک خواست. او نیز چهار صد نفر فرستاد و محمد و بستگانش را از آن زندان رهایی داد. پس از آن، عبدالله برادر خود، مصعب بن زبیر را در سال 67 هجری با لشکری به جنگ مختار فرستاد و مختار شکست خورد و کشته شد. به جهت کشتارهایی که مختار از لشکرهای بنی امیه کرد و همچنین کشتار او از سران و عزیزان قبایل عرب کوفه – که در لشکر ابن زیاد در کربلا نسل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را قتل عام کرده بودند- پس از قتل مختار، بازماندگان کشتارهای مختار که حکومت و قلم به دست ایشان بود، هر چه خواستند علیه مختار گفتند و نوشتند، و در کتب تاریخ و ملل و نحل ثبت شد.

و اما راجع به محمد بن حنفیه؛ حقیقت این است که محمد وفات کرد در حالی که خود را امام نمی دانست تا امامت را به فرزندش، ابوهاشم، منتقل  کند و او به دیگران. و آنچه در این باره می توان باور داشت آن است که سبب منع نشر حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم امر مهدویت در آن روزگار مانند امر روشن نبوده است و چنان که دیدیم بر بنی هاشم نیز که جمع شده بودند با محمد بن عبدالله بیعت کنند، امر مهدویت روشن نبوده است، تا آنکه امام جعفر صادق علیه السلام آنان را در این باره  آگاه ساخت. بنابراین ممکن است پس از حضرت سید الشهدا علیه السلام تعدادی چند صباحی شخصی را مهدی موعود پنداشته باشند، تا آنکه به یکی از ائمه برخورد کرده آن امام عدم صحت این پندارد را بر ایشان روشن فرموده باشد.

و درباره مختار، آنچه می توان باور داشت آن است که شاید ضرورت های  جنگ، او را بر سخن هایی توریه آمیز واداشته باشد و نامی از محمد بن حنفیه یا حضرت سجاد علیه السلام برده باشد.  و یا اینکه آنچه را در باب خروج خود بر بنی امیه و قتل عام حضرت سید الشهدا علیه السلام می دانسته و اخبار آن از ائمه به او رسیده بوده، گاهی به نام پیشگویی گفته باشد. پس در هیچ حال، نه آن پندارهای  عده ای اندک درباره  محمد بن حنفیه به اندازه ای بوده است که بتوان بر آنان نام یک فرقه را گذارد، و نه گفتارهای مختار را- اگر هم چیزی گفته باشد- می توان پندارهای فرقه ای در اسلام و تشییع دانست. بنابراین،  هیچ فرقه ای در تاریخ به نام کیسانیه وجود نداشته است.

منابع

  • سید مرتضی عسکری- نقش ائمه (ع) در احیای دین- از صفحه 173 تا 176

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

ابزار ها