جستجو

پیشگویی شهادت امام حسین (ع) پیش از وقوع آن

در احادیث و روایات مختلفی، شهادت حضرت سید الشهدا (ع) پیش از وقوع آن پیشگویی شده است، در ادامه، نمونه ای از آنها را می آوریم:

1- روایت «رأس الجالوت»

در تاریخ طبری، انساب الأشراف بلاذری، معجم طبرانی و طبقات ابن سعد از «رأس الجالوت» و او از پدرش روایت می کند که گفت: «هیچگاه از «کربلا» عبور نکردم مگر آنکه بر مرکبم رکاب زدم و تاختم تا آن مکان را پشت سر گذاشتم. گوید گفتم چرا؟ گفت ما روایت می کردیم در این محل فرزند پیامبری کشته می شود و من بیم آن داشتم که نکند آن مقتول، من باشم؛ و هنگامی که «حسین» کشته شد گفتیم این همان بود که روایت می کردیم. پس از آن، هرگاه بدان مکان می رسم عبور می کنم و رکاب نمی زنم!»

2- روایت «کعب»

ذهبی، هیثمی، عسقلانی، ابن کثیر و دیگران که همگی از دانشمندان مکتب خلفایند، از «عمار دهنی» روایت کنند که گفت: «علی علیه السلام از برابر کعب عبور کرد و او گفت: مردی از فرزندان دین، در یک گروهی کشته می شود که پیش از خشک شدن عرق اسب هاشان، بر محمد صلی الله علیه و آله وسلم وارد می شوند! حسن علیه السلام که عبور کرد، گفتند: این است؟ گفت: نه، حسین علیه السلام که عبور کرد، گفتند: این است؟ گفت: آری!»

3- حدیث «اسماء بنت عمیس»

از امام سجاد علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام روایت کنند که فرمود: «اسماء بنت عمیس» مرا خبر داد و گفت: «در هنگام ولادت حسن و حسین مامائی جده ات فاطمه را من انجام دادم. حسین علیه السلام که زاده شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نزد من آمد و فرمود: اسماء! پسرم را بیاور. من او را در پارچه سفیدی تقدیمش کردم. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس بر دامنش نهاد و گریست. اسماء گوید گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد بر چه می گریید؟! فرمود: بر این پسرم! گفتم: این که تازه به دنیا آمده! فرمود: ای اسماء آن گروه سرکش او را می کشند، خداوند شفاعت مرا به آنان نرساند. سپس فرمود: ای اسماء! فاطمه را از آنچه گذشت  آگاه مکن که او تازه بدنیایش آورده.

4- حدیث «ام الفضل»

در مستدرک صحیحین، تاریخ ابن عساکر، مقتل خوارزمی و دیگر کتب از «ام الفضل» دخت حارث، روایت کنند که گفته است: بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد شدم و گفتم: «یا رسول الله! من دیشب رویای منکری دیدم! فرمود: چه بود؟ گفتم: بسیار دهشتناک! فرمود: چه بود؟ گفتم: دیدم که گویا پاره ای از بدن شما جدا و در دامان من قرار گرفت! رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: چیز خوبی دیدی، انشاء الله فاطمه پسری به دنیا می آورد و در دامان تو جای می گیرد. پس از آن – همان گونه که پیامبر فرموده بود- فاطمه حسین علیه السلام را در دامان من به دنیا آورد. روزی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد شدم و حسین را در دامانش نهادم. اندکی بعد دیدم هر دو چشم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم- بدون توجه به من – اشک ریزان است. گفتم: یا نبی الله! پدر و مادرم به فدایت، شما را چه می شود؟! فرمود: جبرئیل علیه الصلاة و السلام نزد من آمد و خبر داد که امتم بزودی این پسر را می کشند! گفتم: این را؟ فرمود: آری، او تربت خون آلودش را هم برای من آورد.» حاکم نیشابوری صاحب مستدرک گوید: «این حدیث با شرائطی که شیخین ( بخاری و مسلم) برای صحت احادیث دارند، صحیح است ولی آنها آن را در کتابهای خود نیاورده اند.

5- حدیث مقتل خوارزمی

«هنگامی که حسین علیه السلام یک ساله شد، دوازده نفر از فرشتگان با چهره های سرخ فام و بالهای پراکنده بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرود آمدند و گفتند: «ای محمد! بزودی آنچه بر هابیل رفت بر فرزندت حسین علیه السلام نیز نازل شود، و پس از آن، او را  پاداشی همانند هابیل یاد شد، و قاتلش را گناهی همانند قابیل». گوید: و هیچ  فرشته ای در آسمان نماند مگر آنکه بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرود آمد و او را در عزای حسین علیه السلام تعزیت گفت و از پاداش او آگاهش کرد و تربتش را بر او عرضه داشت و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز فرمود: خدایا هر که او را یاری نکرد خوارش کن، و هر که او را کشت وی را بکش و از آنچه می جوید بهره مندش مگردان. هنگامی که حسین علیه السلام دو سالش به اتمام رسید، پیامبر (ص) روانه یک سفر شد و در بخشی از مسیر بناگاه ایستاد و استرجاع ( انا لله وانا الیه راجعون) گفت و اشک دیدگانش جاری شد. پرسیدند چه شده؟ فرمود: این جبرئیل است؛ مرا از سرزمینی آگاه می کند که کربلایش گویند، در کنار نهر فرات، فرزندم حسین پسر فاطمه در آنجا کشته میشود. گفته شد: یا رسول الله! چه کسی او را می کشد؟ فرمود: فردی که او را یزید گویند و خداوند برکت را از جانش بردارد! چنان است که گویا منزلگاه و مدفن او را نظاره می کنم.  سر او را هدیه می بردند. به خدا سوگند هیچکس بر سر فرزندم حسین علیه السلام شادمانه نظر نکند مگر آنکه خداوند قلب و زبانش را دو گانه گرداند ( یعنی آنچه با زبان بدان گواهی دهد در جانش نباشد). راوی  گوید: پیامبر با حالتی اندوهگین از این سفر باز آمد و بر فراز منبر شد و در حالی که حسین علیه السلام و حسن علیه السلام فرا رویش بودند، خطابه خواند و موعظه فرمود و پس از آن دست راستش را بر سر حسین نهاد و سر به آسمان برداشت و عرضه داشت: خداوندا! من محمد بنده و نبی تو هستم و این دو پاکان عترت و برتران ذریت و ر یشه های نبوت اند، کسانی که پس از خود برجایشان می گذارم. پروردگار! جبرئیل به من خبر داد که این فرزندم کشته و بی یاور می گردد. خداوندا!  قتلش را بر من مبارک و خودش را از سادات شهدا بگردان که تو بر هر کاری توانائی. پروردگارا! قاتل و خاذل و واگذارنده اش را از برکت محروم دار. گوید: مردم در مسجد بیکباره صدای ضجه و شیون سر دادند. پیامبر فرمود: می گریید و او را یاری نمی کنید؟! پروردگارا! خودت یار و یاور ناصر او باش.»

6- روایت «زینب بنت جحش»

در تاریخ ابن عساکر، ابن کثیر، مجمع الزوائد و دیگران از «زینب بنت جحش» روایت کنند  که گفت: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در خانه بود و حسین علیه السلام  نزد من. لحظه ای از او که تازه به راه افتاده بود، غافل  شدم که به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: او را به حال خود بگذار- تا آنجا که گفت: - پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برخاست و به نماز ایستاد و حسین علیه السلام را در آغوش گرفت و گاه رکوع و نشستن، او را بر زمین می نهاد. سپس  نشست و گریست، پس از آن، دست ها را بالا برد. نماز را که به پایان برد عرض کردم: یا رسول الله! امروز شما را در حالتی دیدم که تا به حال ندیده بودم؟! فرمود: جبرئیل نزد من  آمد و خبرم داد که امتم این را می کشند! گفتم: تربتش را به من بنما، و او تربت سرخ فامی نزد من آورد.»

7- حدیث «أنس بن مالک»

در مسند احمد، معجم کبیر طبرانی، تاریخ ابن عساکر و دیگران از «انس بن مالک» روایت کنند که گفت: «فرشته قطر ( باران) از پروردگارش اجازه خواست تا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را زیارت کند. خداوند اجازه اش داد و او در روز مخصوص «ام سلمه» فرود آمد. پیامبر به ام سلمه فرمود: مواظب در باش کسی داخل نشود. گوید: بر در خانه بودم که حسین بن علی علیه السلام سر رسید و بی توجه به من در را گشود و داخل شد. پیامبر او را در آغوش کشید و بوسیدن آغازید. آن فرشته گفت: آیا دوستش داری؟ فرمود: آری. گفت: امتت بزودی او را می کشند! اگر بخواهی مکانی را که در آن کشته می شود به تو بنمایم. فرمود: آری. گوید: مشتی از مکان قتلگاه بر گرفت و نشان داد و قدری ماسه یا خاک سرخ برآورد که «ام سلمه» آن را گرفت و در جامه اش نهاد. ثابت ( راوی خبر) گوید: ما می گفتیم این کربلاست!»

8- حدیث «ابو امامه»

در تاریخ ابن عساکر، ذهبی، مجمع الزوائد و دیگران از «ابی امامه» روایت کنند که گفت: «رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به بانوانش می فرمود: «این کودک- یعنی حسین- را نگریانید». گوید: روزی که رسول خدا (ص) در خانه «ام سلمه» بود، جبرئیل فرود آمد و داخل شد. پیامبر به ام سلمه فرمود: «مگذار کسی وارد شود. حسین علیه السلام چون پیامبر را در خانه دید قصد ورود نمود که ام سلمه او را گرفت و در آغوش کشید، به سرگرم و آرام کردنش پرداخت ولی چون بر شدت گریه اش افزود، آزادش گذارد تا وارد شد و در دامان پیامبر نشست. جبرئیل به پیامبر گفت: امتت بزودی این پسر را می کشند. پیامبر فرمود: «درحالی که به من ایمان دارند او را می کشند؟!» گفت: آری او را میکشند.  جبر ئیل تربتی را برگرفت و گفت: در مکانی چنین و چنان. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حالی که حسین علیه السلام را در آغوش داشت سراسیمه و اندوهگین بیرون آمد. ام سلمه که پنداشت پیامبر از ورود کودک به داخل بر او خشمگین است، گفت: ای رسول خدا جانم به فدایت، شما خود فرمودید: «این کودک را نگریانید» و دستور دادید اجازه ورود به کسی ندهم. او آمد و من آزادش گذاردم. پیامبر پاسخش را نداد و به سوی اصحابش روانه شد و فرمود: «امت من این را می کشند» در آن جمع ابوبکر و عمر نیز بودند و در آخر حدیث است که: تربت او را به آنان نمایاند.

منابع

  • علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد سوم)– از صفحه 29 تا 36

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

روایات نقل شده از امام علی (ع) در خبر دادن از شهادت امام حسین (ع) پیشگویی شهادت امام حسین (ع)، در روایات «هرثمه»

ابزار ها