جستجو

نفر ین امام حسین (ع) و استجابت آن در روز عاشورا

طبری گوید: مردی از بنی تمیم به نام «عبدالله بن حوزه» پیش آمد و فراروی حسین ایستاد و گفت: «ای حسین! ای حسین!» حسین گفت: «چه می خواهی؟» گفت: «بشارتت  باد به جهنم!» حسین گفت: «نه چنانست، بلکه من به نزد پروردگاری رحیم و شفیعی مطاع میروم» بعد از یارانش پرسید: «این کیست؟» یارانش گفتند: او ابن حوزه است. حسین گفت: «پروردگارا در آتشش بیفکن». راوی گوید: ناگهان اسبش رمید و در گودالی واژگونش کرد و در حالی که پایش در رکاب و  سرش بر زمین بود او را به این سوی و آن سو کشانید و سرش را به هر سنگ و چوبی کوبید تا هلاک شد. و در روایتی دیگر گوید: هنگامی که عبدالله بن حوزه از اسب سرنگون شد پای چپش در رکاب گیر کرد و پای راستش به هوا رفت و اسبش رمید و آن قدر سرش را به نوک سنگ ها و تنه درختان کوبید تا کشته شد.

از «عبدالجبار بن وائل حضرمی» و او از برادرش «مسروق بن وائل» گوید: من در صف مقدم سپاهی بودم که به سوی حسین می رفت و با خود می گفتم: «در صف مقدم باشم تا شاید سر حسین را به دست آورم و نزد ابن زیاد جایگاهی بیابم»، گوید: نزدیک حسین که رسیدیم مردی  به نام «ابن حوزه» پیش رفت و پرسید: «آیا حسین در بین شماست؟» حسین سکوت کرد. او دوباره حرف خود را تکرار نمود و حسین سکوت کرد، ولی در مرحله سوم گفت: «به او بگوئید آری، این حسین است. چه می خواهی؟» او گفت: «ای حسین! بشارتت باد به جهنم!» حسین گفت: «دروغ گفتی، بلکه من به نزد پروردگاری  بخشنده و شفیعی مطاع می روم. تو که هستی؟» گفت: «ابن حوزه». حسین دستانش را بالا برد، چونان که سفیدی زیر بغلش را دیدیم، و گفت: «پروردگارا او را در آتش بیفکن!» ابن حوزه به خشم آمد و خواست تا اسبش را به سوی حسین براند که با گودالی روبرو شد و پایش در رکاب گیر کرد و سرنگون شد و اسبش رمید و او را به هر سوی کشید تا پا و ساق و رانش جدا شد و نیمه دیگرش بر رکاب آویزان ماند». راوی گوید: مسروق که چنان  دید از سپاه ابن زیاد جدا گشت و چون علتش را پرسیدم گفت: «من از این اهل بیت چیزی را دیدم که هرگز با آنها  نمی جنگم!»

منابع

  • علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد سوم)– از صفحه 132 تا 133

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

ابزار ها