حمیری در روض المعطار، آنجا که به شرح مدائن میپردازد، حدیث سیف را در بازگشودن آن شهر آورده و در آخر آن مینویسد: و قعقاع بن عمرو به این مناسبت گفته است: «ما بهرسیر را به سخنی حق که به زبان ما آمد و پدیده سجع و قافیه بود گشودیم. دلهای ایشان از بیم ما از جای کنده شد، و اینکه با وجود شمشیرهای آخته و براق ما به نبرد ما برخیزند بیمناک شدند».
سیف روایت میکند که گردان تحت فرماندهی قعقاع بنام خرساء ( خموشان) و سپاه تحت فرماندهی برادرش عاصم بن عمرو اهوال ( وحشت) نامیده میشد. بهرحال سیف ضمن یکی از روایتهای خود میگوید: در عبور سپاهیان از دجله هیچیک از افراد سپاهی غرق نشد مگر مردی از قبیله بارق که غرقده نام داشت. غرقده به هنگامیکه از دجله میگذشت ناگهان از پشت اسبش بدرون آب افتاد، قعقاع بن عمرو متوجه شد دست یازید و دست غرقده را بگرفت و از دجله عبور داد و به ساحل رسانید. غرقده که مردی بس نیرومند بود، و مادر قعقاع نیز از قبیله بارق، با اشاره به مادر قعقاع به آن گرد لشکر شکن گفت: ای قعقاع ! خواهرانم دیگر چون تو گردی نزایند!
سیف در مورد ورود سپاهیان به مدائن میگوید: نخستین سپاهیانیکه به شهر مدائن وارد شد، گردان اهوال به فرماندهی عاصم بن عمرو، و سپس گردان خرساء بود، سپاهیان در گذرگاهها و کوچه های آن هیچ مردی که از لحاظ نظامی در خود ملاحظه باشد ندیدند زیرا همه آنها در کاخ سفید اجتماع کرده بودند. سپاهیان کاخ را در محاصره خود گرفتند و به آنها پیشنهاد کردند که تسلیم شوند. ایشان نیز ناگزیر تسلیم شده تن به جزیه دادند.
و نیز سیف روایت میکند در آن روز که مدائن گشوده گشت، قعقاع از شهر بیرون شد و به جستجو پرداخت که به مردی پارسی برخورد نمود که دو چهار پای گران بار را بدنبال خود می کشند و مردم او را در پناه گرفته بودند. قعقاع به آن مرد حمله برد. او را بکشت و چارپایانش را تصاحب کرد و چون در بار آنها نگریست در یکی از آنها شمشیر های کسری، و هرمز، و قباد، و فیروز، و هراکلیوس، و خاقان پادشاه ترکستان، و داهر پادشاه هندوستان، و بهرام، و سیاوش، و نعمان وجود داشت. و در دو صندوق نیز زره کسری و کلاه خودش، و ساق بند و باز و بندهایش، و زره هراکلیوس، و خاقان و داهر، و زره بهرام چوبینه و سیاوش، و نعمان را که به هنگام رزم از آنها به عنیمت گرفته شده بود قرار داشتند. سلاح های بهرام چوبینه و نعمان نیز زمانی از ایشان به غنیمت گرفته شده بود که آن دو به مخالفت کسری برخاسته و در آخر از وی گریخته بودند. قعقاع همه این غنائم را که خود یک تنه به چنگ آورده بود به خدمت سعد وقاص فرمانده کل قوا میبرد. سعد به او پیشنهاد میکند تا یکی از شمشیرها را برای خود برگزیند. قعقاع شمشیرها هراکلیوس را انتخاب میکند، و سعد نیز زره بهرام چوبینه رابه او می بخشد، و شمشیر کسری و نعمان را که عرب به آنها معرفتی داشتند به خدمت خلیفه عمر به مدینه میفرستد تا مسلمانان ببینند، و بقیه را نیز به افراد سپاه خرساء می بخشد.
بررسی سند
سیف این داستان را از طریق محمد و مهلب دو راوی خیالی خود که وجود خارجی ندارند روایت کرده است. همچنین عصمة بن حارث را راوی معرفی میکند که هم او از جمله اصحابی است که سیف آفریده و نیز نضر بن السری راوی او است که سیف از او بیست و چهار حدیث در تاریخ طبری روایت کرده، و رفیل و فرزند رفیل که از آن دو نیز بیست حدیث در تاریخ طبری روایت کرده است که از این راویان نیز در هیچ کتابی جز در روایتهای سیف نامشان را ندیدیم. جالبتر اینکه راوی این داستان علاوه بر راویان فوق که همگی مخلوق تخیلات سیف میباشند، عبارتند از مردی! و مردی دیگر از قبیله حارث! آیا شما میدانید که این دو مرد را چه نام است تا در فهرست روایت بدنبالشان بگردیم؟ سخن سیف به شوخی و مسخره بیشتر شباهت دارد تا به جدی که راوی افسانه های خود را مردی! و مردی از قبیله حارث! و فرزند رفیل، و امثال اینها معرفی میکند. توجه کنید، این داستانهای سراسر دروغ و افسانه را سیف گفته، و امام المورخین طبری از او گرفته و در کتاب وزین و معتبر خود ثبت کرده، و دیگر تاریخ نویسان بعد از او نیز بنوبه خود همین مطالب را از طبری گرفته اند.
نتیجه بررسی و دست آورده های این داستان
آنچه که از این بحث و بررسی بدست می آید آنست که سیف سپاه تحت فرماندهی دو برادر تمیمی را با نامهای خیال برانگیزی چون گروه خاموشان و وحشت مشخص می کند، و در حدیثی که در آن سخن از عبور سپاهیان از دجله و ورودشان به مدائن کسری رفته است تأکید می کند که این دو سپاه پیش از دیگر سپاهیان سعد به مدائن وارد شدند، و این امتیاز و افتخار بزرگ تنها بهره دو سردار و دلاور شکست ناپذیر تمیم یعنی قعقاع و عاصم فرزندان عمرو تمیمی میگردد. و مگر نه آن بارقی نیرومند پهلوان که امثالش به سختی زبان به تعریف دیگران میکشایند با صراحت گفته بود: ای قعقاع زنان جهان دیگر چون توئی نخواهند زائید! باز هم قعقاع تمیمی است که به تعقیب و جستجوی فراریان برمیآید، و محافظین و نگهبانان حامل غنائم جنگی را میکشد، و به آن همه غنیمت دست می یابد! و چه غنیمتی از سلاح و جنگ افزارها کسری، و هرمز، و قباد، و فیروز، و بهرام چوبینه و سیاوش پادشاههای ایرانی بالاتر و یا از جنگ افزارهای خاقان پادشاه ترک، و داهر پادشاه هندوستان، و هراکلیوس و امپراطور روم، و بالاخره نعمان سلطان عرب قحطانی یمانی برتر. و کدام افتخار با این افتخار و سرافرازی قعقاع تمیمی قهرمان شکست ناپذیر و ابر مرد جهان مضر برابر تواند کرد که او از همه شاهان و ملوک زمان باج گرفته و تاج افتخار را بر تارک قبیله تمیم نهاده است. زهی سیف، و آفرین بر او که به حکم تعصب قبیله ای همه چیز خود را زیر پا گذاشته تا نردبانی لغزان زیر پای تمیم بگذارد، و تا آنجا که میتواند آنرا بالا و بالاتر ببرد، اگر چه به درهم ریختن اساس تاریخ ملتی و تاریخ اسلام بیانجامد!